زمان مطالعه: < 1 دقیقه
سر به دریای غمها فرو میکنم
گوهر خویش را جستجو میکنم
من اسیر توام نی اسیر عدو
من تو را جستوجو کو به کو میکنم
تا مگر بر مشامم رسد بوی تو
هر گلی را به یاد تو بو میکنم
استخوانم شود آب از داغ تو
چون تماشای آب و سبو میکنم
صبر من آب چشم مرا سد کند
عقدهها را نهان در گلو میکنم
تا دعایت کنم در نماز شبم
نیمه شب با سرشکم وضو میکنم
همکلامم تویی روز بر روی نی
با خیال تو شب گفتوگو میکنم
جان عالم تو هستی و دور از منی
مرگ خود را دگر آرزو میکنم
حبیبالله چایچیان
***