جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شهادت حضرت اباالفضل قمر بنی هاشم، برادر حضرت زینب

زمان مطالعه: 2 دقیقه

وقتی که عباس علیه السلام خود را تنها دید، نزد برادر آمد و گفت: اجازه می فرمایید؟حسین علیه السلام سخت گریست و فرمود: برادرجان، تو علمدار منی و اگر بروی لشکر پراکنده می شود. عباس علیه السلام گفت: دلم تنگ شده و از زندگی سیر شدم و می خواهم از این منافقان، انتقام خون برادران را بگیرم؛ حسین علیه السلام فرمود: آبی برای این کودکان بیاور. عباس علیه السلام رفت و به لشکر نصیحت کرد و آنها را بر حذر داشت ولی سودی نبخشید. نزد برادر برگشت و به او خبر داد و شنید کودکان فریاد العطش دارند، مشکی برداشت و سوار بر اسب شد و به سوی فرات رفت و چهار هزار از موکلان فرات دور او را گرفتند و او را تیرباران کردند، بر آنها حمله کرد و هشتاد نفر از آنها را کشت و آنها را از هم شکافت تا وارد شریعه شد و خواست شربت آبی بنوشد، به یاد تشنگی برادرش حسین علیه السلام و اهل بیتش افتاد، آب را ریخت و مشک را پر آب کرد و به دوش راست انداخت و رو به خیمه ها کرد، راه را بر او بستند و گرد او را گرفتند و با آنها جنگید تا آنکه نوفل با ضربتی دست راستش را انداخت و او مشک را به دوش چپ گذاشت، نوفل دست چپش را هم از مچ قطع کرد و مشک را به دندان گرفت، تیری به مشک آب رسید و آبش ریخت و تیر دیگری به سینه ی او نشست و از اسب

به خاک افتاد و فریاد زد: برادر مرا دریاب؛ چون حسین علیه السلام به بالین او آمد، او را به خاک و خون غلطان دید و گریست.

طریحی می گوید: مردی بر عباس علیه السلام حمله کرد و عمود آهنین بر فرق سرش زد و از هم شکافت و به خاک افتاد و فریاد زد: یا اباعبدالله، علیک منی السلام.

گفته اند: چون عباس علیه السلام شهید شد، حسین علیه السلام فرمود: الان کمرم

شکست و چاره ام قطع شد. (1)

امام حسین علیه السلام جنازه ی عباس علیه السلام را در کنار نهر علقمه گذاشت و به سوی خیمه ها بازگشت در حالی که اشک چشمانش را با آستین پاک می کرد، دخترش سکینه به پیش آمد و عنان اسبش را گرفت و گفت: یا ابتاه هل لک علم بعمی العباس… ای بابا! آیا از عمویم عباس خبر داری؟ او به من وعده ی آب داده بود، و از عادت او نیست که خلف وعده کند. امام حسین علیه السلام گریست و فرمود:

یا ابنتاه ان عمک العباس قتل و بلغت روحه الجنان. ای دخترم، عمویت عباس کشته شد و روحش به بهشت رسید.

صدای شیون سکینه و زینب علیهاالسلام و سایر بانوان بلند شد و همه فریاد می زدند:

وا اخاه وا عباساه وا قلة ناصراه وا ضیعتاه من بعدک.

وای برادر، وای عباس، وای از کمی یاور، وای از مصائب جانکاه بعد از تو. (2)


1) در کربلا چه گذشت؟ ترجمه ی نفس المهموم، ص 423.

2) سوگنامه ی آل محمد صلی الله علیه و اله و سلم، ص 309 به نقل از کبریت الاحمر، ص 162.