زمان مطالعه: < 1 دقیقه
چو از میدان گردون چتر خورشید
نگون چون رایت عباس گردید
بتول دومین ام المصائب
چو خود را دید بیسالار و صاحب
بر ایتام برادر مادری کرد
بنات النعش را جمعآوری کرد
شفابخش مریضان شاه بیمار
غم قتل پدر بودش پرستار
شدندی داغداران پیمبر
درون خیمه سوزیده ز اخگر
به پا شد از جفا و جور امت
قیامت بر شفیعانِ قیامت
غُنوده شیر حق در بیشه خاک
دل علم لدنی گشته صد چاک
شبی بگذشت بر آل پیمبر
که زهرا بود در جنت مکدر
شبی بگذشت بر ختم رسولان
که از تصویر آن عقل است حیران
ز جمّال و حکایتهای جمّال
زبان صد چو منِ ببریده و لال
ز انگشت و ز انگشتر که بودش
بود دور از ادب گفت و شنودش
شیخ علی حائری محلاتی
***