جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شب عاشورا (4)

زمان مطالعه: 6 دقیقه

همینکه شب فرا رسید، پس از اداء فریضه ی نماز، امام علیه السلام اصحاب و یاران خود را به گرد خود خواند و فرمود: خدا را به نیکوترین ثنا می ستایم، خداوندا، تو را در شدت و رخا، حمدو سپاس می کنیم که ما را به تشریف نبوت سرافراز کردی، و قرآن را تعلیم ما نمودی و به مشکلات و معضلات دین دانا فرمودی، ما را گوش شنوا و دیده ی بینا و دل آگاه عطا کردی، ما را از شکرگزاران خود قرارده، اما بعد من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمی دانم، و اهل بیتی از اهل بیت خود نیکوتر نمی شناسم، خدا شما را جزای خیر دهد، بدانید من در حق این جماعت گمان دیگر داشتم گفتم آنها سر به اطاعت و متابعت من می آورند، اکنون آن پندار واژگونه صورت بسته است، لاجرم بیعت خود را از گردن شما برداشته شما را به اختیار خود می گذارم تا به هر جانب که خواهید کوچ دهید، هم اکنون پرده ی شب شما را فروگرفته، به هر سو که خواهید بروید، چه این جماعت مرا می جویند وقتی به من دست یابند به دیگری نپردازند و کاری ندارند. چون آن حضرت سخن را به اینجا رسانید، هر یک از برادران و برادرزادگان و بنی اعمام و فرزندان عرض کردند: هرگز چنین نکنیم و زندگی بعد از تو را نخواهیم خداوند هرگز نخواهد که ما این کار ناشایست را مرتکب شویم، و اول کسی که به این سخن آغاز کرد عباس بود و پس از او سایرین از آن متابعت کردند و بر این منوال سخن گفتند. آنگاه حضرت رو به فرزندان عقیل کرده فرمود شهادت مسلم برای شما کافیست، شما را رخصت می دهم که هر کجا خواهید بروید، عرض کردند: سبحان الله مردم به ما چه خواهند گفت، و ما چه جواب بگوئیم، بگوئیم از بزرگ و سید و پسر عم خود دست برداشته او را میان دشمن رها کردیم، نه به خدا سوگند که چنین کار ناشایسته را نخواهیم کرد. در این وقت مسلم بن عوسجه بپاخاست و گفت: یابن رسول الله آیا ما آن کس باشیم که دست از تو برداریم؟! پس به کدام حجت در نزد

خدایتعالی عذر بخواهیم لاوالله من از خدمت شما جدا نشوم تا نیزه ی خود را در سینه ی دشمنانت فرو برم و تا دسته ی شمشیر در دست من باشد، اعدایت را مضروب سازم و اگر سلاح جنگ نداشته باشم با سنگ با آنها محاربه کنم، سوگند به خدا که ما دست از یاری تو بر نمی داریم تا خداوند بداند که ما حرمت پیغمبر را در حق تو رعایت نموده ایم، به خدا قسم من در یاری تو به مقامی هستم که اگر بدانم کشته می شوم و آنگاه مرا زنده کنند و باز بکشند، و سپس بدنم را بسوزانند و خاکسترم را بر باد دهند و این کار را هفتاد مرتبه با من به جای آرند، هرگز از تو جدا نخواهم شد، تا گاهی که مرگ را ملاقات کنم و گونه این خدمت را به انجام نرسانم و حال آنکه یک شهادت بیش نیست و پس از آن کرامت جاودانه و سعادت ابدی خواهد بود. پس «زهیر بن قین» برخاست و عرضه داشت به خدا سوگند که من دوست دارم کشته شومو زنده گردم پس کشته شوم تا هزار مرتبه مرا بکشند و زنده شوم و در ازای آن خدای متعال کشتن را از جان تو و جانهای جوانان اهل بیت تو دور بگرداند. و هر یک از اصحاب بدین مضامین شبیه به یکدیگر با آن حضرت سخن گفتند (1) پس از آن حضرت امام حسین (ع) همگی را دعای خیر فرمود «آنگاه جاهای ایشان را در بهشت به ایشان بنمود و حور و قصور و نعیم آن را مشاهده کرد و بر یقینشان بیفزود و از این رو الم نیزه و شمشیر و تیر را احساس نمی کردند و برای نیل به شهادت تعجیل می نمودند» (2) بعد از آن امام حسین (ع) به خیمه خود رفت، امام زین العابدین در آن شب در خیمه ی خود مریض افتاده بود و عمه اش زینب از او پرستاری می کرد. امام حسین در خیمه ی خود با «جون» (3) آزاد کرده ی ابوذر غفاری قرار داشت، و جون که در کار سلاح سازی مهارت داشت شمشیر حضرت را اصلاح می نمود امام

این اشعار را زمزمه می کرد:

یا دهر اف لک من خلیل

کم لک بالاشراق والاصیل

من صاحب و طالب قتیل

والدهر لا ینقع بالبدیل

و انما الامر الی الجلیل

و کل حی سالک سبیلی

و چند بار تکرار فرمود، حضرت سجاد که این اشعار را شنید، دانست که بلیه نازل شده و پدرش تن به شهادت داده است گریه راه گلویش را بست اظهار جزع نکرد، ولی زینب که این اشعار را شنید، بنابر حالت رقتی که زنان را هست نتوانست خودداری کند، بیخودانه به جانب برادر شتافت، و ناله ی واثکلاه برآورد که ای کاش مرگ مرا می ربود و زنده نبودم گویا هم اینک مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفته اند، ای برادر تو جانشین گذشتگان و فریادرس بازماندگانی. حسین فرمود: ای خواهر بی تابی مکن، شیطان حلم و بردباری را از تو نرباید و اشک در چشمان مبارکش حلقه زد و فرمود: لو ترک القطا لنام. اگر صیاد، مرغ قطارا (4) بحال خود می گذاشت در آشیانه ی خود آسوده می خفت. زینب که این جمله از برادر شنید، فریاد یا ویلتاه سرداد که ای برادر دلم را بیشتر به درد آوردی که می بینم راه چاره به رویت بسته شده و آماده ی شهادت گشته ای، و ما را غریب و بی کس و تنها میان دشمن می گذاری، زینب دیگر خودداری نتوانست، لطمه به صورت خود زد و گریبان چاک کرد، و مدهوش به روی در افتاد، امام سر او را بر زانو نهاد و آب به صورت او پاشید تا به هوش آمد سپس با این کلمات او را دلداری داد: ای خواهر تقوای الهی را در نظرآر شکیبائی و صبر پیشه کن، دانی که اهل زمین می میرند و اهل آسمان نیز باقی نمی مانند، هر چیزی جز ذات خدای تبارک و تعالی در معرض فنا

و هلاک است و او به قدرت خود خلایق را زنده می کند و بر می انگیزاند، جد و پدر و مادر و برادر من از من بهتر بودند همه دنیا را وداع کردند و رفتند، برای من و هر فرد مسلمانی لازمست که تأسی و اقتدا به رسول خدا کند، حسین (ع) خواهر خود را بدینگونه کلمات تسلی داده آرام نمود، آنگاه فرمود: ای خواهر تو را قسم می دهم و باید به قسم من عمل کنی وقتی من کشته شدم، گریبانت را چاک مکن، و صورت به ناخن مخراش، صدایت را به فریاد ویل و بثور بلند مکن، بعد از آن امام دست زینب را گرفته به خیمه ی علیل خود آورده به بالین او نشاند. (5).

بعد از آن نزد اصحاب خود رفت و فرمود تا خیمه ها را به یکدیگر متصل سازند و طنابها را از یکدیگر بگذرانند (6) و خود در جلو خیمه زنان قرار گیرند و خندقی را که در پشت خیام کنده بودند، از هیزم و بوته های خارونی آکند سازند تا در علوانی جنگ در آنها آتش زنند که جنگ از یکطرف باشد، و لشکر دشمن نتواند بکیباره به خیمه ها بریزد، و علی اکبر فرزند خود را با بیست سوار بفرستاد تا چند مشک آب از نهر فرات برگیرد و به خیمه بیاورد، علی اکبر هم در نهایت احتیاط از خطر دشمن چنین کرد، امام به اصحاب خود فرمود از این آب بیاشامید که آخرین توشه ی شماست وضو بسازید و غسل کنید و جامه های خود را بشوئید که کفنهای شما خواهد بود. حسین و اصحابش تمام آن شب را به نماز و دعا و استغفار و تلاوت قرآن و تضرع و مناجات به سر آوردند، و صدای تلاوت و مناجات از لشکر آن حضرت بلند بود. فباتوا ولهم دوی کدوی النحل مابین راکع و ساجد و قائم و قاعد شعر

(وباتوا فمنهم ذاکرو مسبح وداع و منهم رکع و سجود (7).

آیا زینب علاوه بر وظیفه ی پرستاری از علیل برادر در این شب به نماز و تلاوت و دعا قیام نمی کرده؟ آیا برای ایفای وظیفه ی خطیری که از امام و حجت وقت به عهده ی او گذاشته شده بود، از درگاه باریتعالی استعانت نمی جسته است؟


1) این روایت را منتهی الآمال و کتب دیگر از حضرت امام زین العابدین قنل کرده اند: که فرمود من در آن وقت مریض بودم، با آن حال نزدیک شده گوش فرا داشتم تا پدرم چه می فرماید الخ از این عبارت معلوم می شود که خیمه ی حضرت سجاد متصل به خیمه ی پدرش بوده است.

2) منتهی الآمال از علامه ی مجلسی نقل کرده است.

3) نفس المهموم جون را «حوی و حوی» ضبط کرده است.

4) قطار مرغی است در حجم کبوتر نام او به فارسی (اسفرود) و به ترکی (باقرقره) است و معروف به سنخگو راست برای اینکه در سنگستانها بسیار می باشد نه آنکه به راستی سنگ خورد «نفس المهموم مترجم«.

5) امالی شیخ صدوق، ارشاد مفید، کامل بهائی، منتهی الآمال و غیره.

6) از بیان معلوم می شود که در آغاز خیمه ی اصحاب با فاصله بوده است. از مرحوم آیة الله حاج شیخ محمدباقر کرمانی رحمه الله به یاد دارم که می فرمود: علمای شیعه رضوان الله علیهم، صورت خیمه و خرگاه حضرت ابیعبدالله الحسین و اصحاب را به همان صورت که در واقعه ی عاشورا بوده حفظ کرده و بر همان مبنا ساختمان و بنا نموده اند، و حضرت و اصحاب برای وضو و شستشو از چاهی که حفر کرده بودند و اکنون هم در خیمه گاه فعلی وجود دارد استفاده می کرده اند ولی آب آن به واسطه شوری و تلخی قابل آشامیدن نبوده است، و برای آشامیدن ناچار بودند که از شریعه ی فرات تهیه نمایند. و خندقی که حفر کردند نیز آثارش موجود است.

7) منتهی الآمال و کتب دیگر.