چون فضیلت و امتیازات این ماه واضح شد، باید دانست که این ماه از حیثیاتی شباهت به ماه رمضان دارد؛ فهرست آن ها را متعرض باید شد:
رمضان را اسامی متعدده است: شهر الله، شهر الرحمة، شهر المغفرة، شهر العتق من النار.
محرم را هم آثار این اسماء هست و هو شهر الحسین، شهر العزاء، شهر الحزن، شهر البکاء، شهر التباکی.
رمضان؛ «شهر دعیتم فیه الی ضیافة الله«. محرم؛ «شهر دعیتم الی عزاء الحسین علیه السلام«.
رمضان برای دعوت به ضیافت الهیه، ملائکه، از هر طرف دعوت می کنند. برای دعوت به این عزاخانه چندین داعی هست:
[داعی] اول: حضرت احدیت؛ که از بدو خلقت در جمیع عوالم طولیه و عرضیه و عالم ارواح و مثال، دعوت به این عزاخانه نموده [است].
داعی دوم: جمیع ملایکه از بدو خلقت الی یوم القیامة به السنه ی مختلفه و کیفیات متعدده، خصوصا مقربین از آن ها.
داعی سوم: جمیع انبیاء بوده که همه دعوت به این عزاخانه می نمودند و همه از
حضرت حق خواهش می نمودند اشتراک در این عزاخانه را، مقربین از آن ها چون حضرت ابراهیم و زکریا به این موهبت نایل شدند.
داعی چهارم: خصوص حضرت پیغمبر از قبل از ولادت این مظلوم تا روزی که رحلت فرمود در موارد عدیده هم دعوت می نمود و هم خود اقامه ی عزا می کرد، و کذلک پدرش، امیرالمؤمنین علیه السلام و مادرش، حضرت صدیقه و برادر و اولاد او و ائمه ی اطهار علیهم السلام که مادام الحیات هم داعی بوده و هم خود اقامه ی عزا می نمودند.
داعی پنجم: صاحب همین کتاب، حضرت زینب بوده، آن هم در مجالس عدیده: در کربلا از اوان ورود؛ در کوفه اماکن متعدده سر کوچه و بازار؛ بالای شتر؛ مجلس ابن زیاد؛ مجالس دیگر شام در دروازه آن، مجلس یزید، در خرابه پس از مرخصی از حبس، مجلس مستقل ترتیب داده؛ مراجعت به کربلا؛ در دروازه مدینه؛ حرم جدش؛ سر قبر مادرش، حضرت زهرا؛ در منزل خود مجملا تمام عمر خود داعی بوده [است].
داعی ششم: خود حضرت سیدالشهدا علیه السلام بوده و به دعوت های مختلفه از اول مرتبه در عالم مثال و بعد در این عالم ملک و شهادت در زمان جد و پدر و مادر و برادر و مرات عدیده، بعد از آن ها هم مکرر دعوت نمود، خصوصا وقت خروج از مکه و بعد نزولش بر هر منزل تا کربلا همه روزه خصوصا روز عاشورا به حرکات مختلفه، گاهی به لسان موعظه و نصیحت، زمانی به بیان غربت و وحدت، گاهی دیگر به مقاتله و مدافعه، زمان دیگر به طریق استنصار، بعد از همه ی این ها به طریق تمنی حضور دوستان، چنان چه فرمود:
»لیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی«
واضح تر از این نیز فرمود:
»ان [او] سمعتم بغریب أو شهید فاندبونی» (1)
داعی هفتم: پیراهن پاره پاره ی آن حضرت بوده که در شام و کوفه و مدینه، عموم مردم را منقلب و آن ها را داعی و تا روز قیامت همه ساله روز اول محرم از طرف عرش رو به زمین آن را معلق نموده تا روز عاشورای بعد آن را برمی دارند. و لذا از ابتدای محرم، کلیه مجردات عوالم علویه، بلکه مادیات عوالم سفلیه که تعلق به آن حضرت دارند منقلب و عزادار و محزون اند.
داعی هشتم: جمیع عوالم علویه و سفلیه و فلکات و نفوس کلیه و جزئیه، سلسله طولیه و عرضیه؛ [که] کیفیت هر یک محتاج به تفصیل است.
بالجمله،
»رمضان، شهر دعائکم فیه مستجاب» (2) «محرم هم، دعائکم فیه مستجاب«.
چنان چه اول همین حدیث مذکور، شاهد است.
»رمضان، نومکم فیه عبادة، أنفاسکم فیه تسبیح» (3)؛ «محرم الحسین هم، نوم الهموم فیه عبادة، نفس المهموم فیه تسبیح«.
»رمضان، ربیع القرآن«؛ «محرم، ربیع البکاء«.
»رمضان، شهر القیام و الصیام«؛ «محرم کذلک، شهر القیام و الصیام«.
جهت تسمیه ی محرم به شهر الصیام به دو اعتبار است:
اول: به لحاظ خود حضرت سیدالشهدا که در این ماه روزه گرفت. حقیقت روزه، که اولین و آخرین چنین روزه ای نگرفتند، بلکه روزه سبب احیا و ابقای روزه گردید، کف نفس نمود از جمیع مفطرات معلومه و از محبت عیال و اولاد و اموال و اصحاب و احباب و برادران و جان و شیره ی آن استخوان و مغز استخوان که تفصیل بیان آن ها مناسب با کتاب ما نیست.
دوم: به لحاظ اولاد و دوستان آن حضرت که به واسطه ی اشتغال به حزن و عزاداری برای آن حضرت، خود را از جمیع لذایذ، نگه داری می نمایند.
رمضان، شب قدری دارد که بهتر است از عبادت هزار ماه، و از سلطنت هزار ماهه ی بنی امیه؛ محرم هم، شب قدری دارد که شب عاشورا باشد که آن شب، سبب انقراض سلطنت هزار ماهه ی بنی امیه شده و باعث حزن و اندوه موجودات و احیای آن شب به نوحه و گریه بر سبط پیغمبر، به مراتب افضل از شب قدر، بلکه اگر یک آب آشامیده و متذکر عطش حضرت سیدالشهدا علیه السلام شد، ثواب آن زیادت از احیای شب قدر؛ چنان چه روایت مسمع، شاهد بر این است.
»رمضان، شهر یفتح فیه ابواب الجنان، و یغلق فیه ابواب النیران«؛ «شهر الحسین
هم، یفتح ابواب الجنان للمتوسلین به علیه السلام و یغلق علیهم ابواب النیران«.
بلکه جهنم، خاموش می شود؛ چنان چه در حدیث وارد شده:
»یک قطره اشک بر مصیبت آن حضرت، دریاهایی از آتش را خاموش می کند«
1) مصباح کفعمی، ص 741، مقتل مقرم ص 397 و 398، نفس المهموم ص 377 و 378.اشعار زیر با الهام از سخنان گهربار حضرت، مناسب با مقام است:پیغام شاه شهیدان به شیعیانشیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذکرونیچون بنوشید آب سرد خوش گواری ای محبانیاد آرید از لب خشک من مظلوم عطشانگرچه من در کربلا بودم به اهل کوفه مهمانکس نشد دل جوی من جز نیش خنجر، نوک پیکاننه غریبی نه شهیدی هم چو من آمد به دورانأو سعتم بغریب أو شهید فاندبونیاز غریبی یا شهیدی گر شوید آگه ز یاریحال زار من به خاطر آورید از غم گساریبر من و احوال من سازید اشک از دیده جاریکی غریبی هم چو من فتاده در غربت به خواریکی شهیدی را هزار افزون به تن شد زخم کاریلیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونیروز عاشورا چو کشتند از ره کین اکبرم راقاسم و عبداله و عباس و عون و جعفرم راهر دو دست از تن جدا کردند میر لشکرم راپس ببردم سوی میدان شیرخواره اصغرم راکاش می بودید و می دیدید حال مضطرم راکیف استسقی لطفی فابوا ان یرحمونیگفتم ای لشکر نه من سبط رسول بی نظیرمملک ایمان را خدیوم کشور دین را امیرمور به جرمی این چنین نزد شما خوار و حقیرمچیست ای بیرحم مردم جرم این طفل صغیرمفسقوه سهم بغی عوض الماء المعینیخواستم آب و به جای آب آن قوم ستم گرتیر آتش گون زدند آن طفل عطشان را به حنجربر من از آن قوم دون شد ظلم بی حد جور بیمرنی به من کردند رحمی نه به حال زار اصغرنی نمودند از خدا شرمی نه از جدم پیمبرو انا السبط الذی من غیر جرم قتلونیمن که از جاه و شرف عرش خدا را زیب و زینمپادشاه انس و جانم حکم ران عالمینممرتضی را راحت جان مصطفی را نور عینمگفت پیغمبر حسین است از من و من از حسینمبی گنه کشتند این لشکر به شمشیر و سنینمو بجرد الخیل بعد القتل عمدا سحقونیبعد کشتن زیر سم مرکب آن قوم بد آیینپیکر صد پاره ی من نرم کردند از ره کینیا عماد الشرع یا من ذکره دین علی الدیننی همین تنها (صغیر) از دیده بارد اشک خونینبر تو گریان جن و انس و عرش و فرش و ماه و پروینکز غم خود ماسوا را رهزن صبر و سکونیگلچین شکروی، 81- 83.
2) عیون اخبار الرضا، وقایع الایام تبریزی، ص 29.
3) عن الصادق علیه السلام: «نفس المهموم لظلمنا تسبیح، و همه لنا عبادة، و…«.امالی طوسی، ص 115 و 178؛ امالی مفید، ص 338؛ بشارة المصطفی، ص 257، و نیز کافی، ج 2، ص 226.