بسم الله الرحمن الرحیم
مقتل مقرم از مجموعه ی شیخ ورام نقل کرده است: ابوذر غفاری رضی الله عنه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت می کند که آن جناب فرمود زمین بر مؤمن چهل روز گریه می کند «ان الارض لتبکی علی المؤمن اربعین صباحا«. و از کتاب مستدرک الوسائل از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: آسمان برای امام حسین)ع) چهل روز گریه کرد و علامت آن این مدت آن بود که صبحگاهان آسمان خون آلود می شد، و زمین چهل روز گریه کرد و علامت آن تیرگی و غبار و طوفانهای سیاه بود. و آفتاب هم چهل روز گریه کرد که علامت آن کسوف و قرمزی در زمین و آسمان بود و فرشتگان نیز چهل روز بر آن حضرت گریستند.
مؤلف معظم تحقیق درباره ی روز اربعین نیز همین معنی را در کتاب خود آورده است که: زمین و آسمان در مصیبت حضرت سیدالشهداء تا چهل روز عزادار بوده و گریه کرده است چنانچه زرارة بن اعین که از اکابر فقها و محدثین باعظمت امامیه است از حضرت صادق به این عبارت روایت کرده است:
قال ابوعبدالله: یا زرارة ان السمآء بکت علی الحسین اربعین صباحا بالدم، و ان الارض بکت علیه بالسواد، و ان الشمس بکت اربعین صباحا بالکسوف و الحمرة، و ان الملائکة بکت علیه اربعین صباحا، و ما اختضبت منا امرآة و لا ادهنت و لا اکتحلت ولارجلت حتی اتانا راس عبیدالله بن زیاد، و منازلنا فی عبرة بعده
… الحدیث «از کتاب کامل الزیارة«
و نیز از «مسارالشیعه ی شیخ مفید و تهذیب شیخ طوسی» روایت کرده است که: صفوان بن مهران آن مرد ثقه ی جلیل القدر از حضرت صادق (ع) برای زیارت سیدالشهداء در روز اربعین این عبارت را نقل کرده است: قال لی مولای الصادق صلوات الله علیه، فی زیارة الاربعین تزور عند ارتفاع النهار و تقول: السلام علی ولی الله و حبیبه السلام علی خلیل الله و نجیبه السلام علی صفی الله و ابن صفیه السلام علی الحسین المظلوم الشهید… تا آنجا که می فرماید: و بذل مهجته فیک لیستقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة الخ «مسار الشیعه و تهذیب»
محدث قمی (ره) در مفاتیح به همین منوال آورده است که: در روز اربعین زیارت امام حسین علیه السلام به دو نحو رسیده است یکی زیارتی است که شیخ طوسی در تهذیب و مصباح از صفوان جمال نقل کرده که گفت مولایم حضرت صادق (ع) به من فرمود در اربعین هنگامی که روز بلند شده باشد در زیارت امام حسین (ع) می گوئی السلام علی ولی الله و حبیبه… تا آخر چنانچه ذکر شد و دیگر زیارتی است که از جابر منقول است بدین مضمون: از عطا روایت شده است که گفت با جابر عبدالله انصاری بودم در روز بیستم ماه صفر چون به غاضریه رسیدیم در آب فرات غسل کرد و پیراهن طاهری که با خود داشت پوشید، پس گفت چیزی از بوی خوش هست؟ گفتم با من سعد هست، پس قدری از آن گرفت و بر سر و بدن خود پاشید و با پای برهنه روان شد تا ایستاد نزد سر مبارک امام حسین (ع) و سه مرتبه الله اکبر گفت پس افتاد و بیهوش شد چون به هوش آمد شنیدم که می گفت: السلام علیکم یا آل الله السلام علیکم یا صفوة الله السلام علیکم یا خیرة الله من خلقه السلام علیکم
یا سادة السادات السلام علیکم بالیوث الغابات السلام علیکم یاسفن النجاة السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین السلام علیک یا وارث علم الانبیاء و رحمة الله و برکاته… تا آنجا که گفت: السلام علیک یا شهیدا بن الشهید السلام علیک یا قتیل ابن القتیل الخ «مفاتیح الجنان«
حضرت امام حسن عسکری علیه السلام زیارت اربعین را از علائم ایمان شمرده است، چنانچه شیخ طوسی در کتاب تهذیب فرموده: روی عن ابی محمدالحسن العسکری علیه السلام انه قال: علامات المؤمن خمس صلوة احدی و خمسین، و زیارة الاربعین، والتختم بالیمین، و تعفیر الجبین، والجهر ببسم الله الرحمن الرحیم.
بنابر آنچه گفته شد مراسم عزاداری در روز بیستم ماه صفر هر سال و زیارت اربعین استحبابا، از بعد شهادت حضرت ابیعبدالله الحسین (ع) تا به امروز در میان شیعیان معمول و متداول بوده است و تا وقتی که خدا بخواهد برقرار خواهد بود. مطالبی که گفته شد برای تأسیس و بنیان اربعین حسینی کافی و وافی به نظر می رسد و نیازی به مؤیدات و موکدات دیگر ندارد. گذشته از حدیث ابوذر غفاری و حدیث زراره و زیارت منقوله ی از حضرت صادق (ع) و فرموده ی حضرت امام حسن عسکری (ع(، تنها آمدن جابر بن عبدالله انصاری صحابی عالیقدر در روز اربعین با آن کیفیت و عبارات زیارتی او، برای تحقق اربعین کافی خواهد بود که شیعه آن را سند و ملاک عمل خود قرار دهد و بر آن قیام کند و این مراسم را زنده نگه دارد.
لذا مسئله ی آمدن یا نیامدن اسراء اهل بیت در روز اربعین به کربلا، در تعیین و تأسیس اربعین چندان
تأثیری نخواهد داشت که آن را نفی یا اثبات کند و اگر امضاء معصوم را لازم دانند که آن هم در عمل جابر موجود است پس در هر صورت اربعین حسینی ثبوت دارد و محرز و مسلم است.
لکن آمدن اسیران آل محمد (ص) در اربعین اول و یا دوم در کتب و مقاتل مورد بحث قرار گرفته و باب بحث و تحقیق در آن باز بوده است و در این موضوع اختلاف نظرهائی ابراز شده است.
از بین همه نوشته ها و اظهار نظرها تا آنجا که اطلاع یافته ام، کتاب تحقیق درباره ی روز اربعین حضرت سیدالشهداء (ع) تألیف حجة الاسلام والمسلمین دانشمند معظم جناب محمد علی قاضی طباطبائی در این موضوع از همگان گوی سبقت را ربوده و مطلب را شرح و بسط داده است.
نتیجه و خلاصه ی سخن ایشان در آن کتاب این است که اسراء اهل بیت پانزدهم محرم از کوفه به طرف دمشق حرکت کرده و اول ماه صفر وارد دمشق شده و هشت روز الی ده روز در دمشق توقف داشته و بعد از آن بیستم صفر سال شصت و یک به کربلا بازگشت فرموده اند و در آنجا جابر را ملاقات کرده و بعد به طرف مدینه رهسپار شده اند.
مؤلف تحقیق قاضی طباطبائی برای ثبوت نظریه ی خود هر چه از روایات و اسناد معتبر و غیر معتبر که مخالف این نظریه است مردود شمرده و در این راه ناچار به محاجه و درگیری با مخالفین گردیده و بیشتر پنجه در پنجه ی علامه ی محدث نوری رحمه الله صاحب مستدرک و لؤلؤ مرجان انداخته است، یکایک هفت دلیل محدث نوری را برشمرده و با استنباطات خود پاسخ گفته است.
رؤس ادله ای که صاحب تحقیق برای اثبات موضوع خود بر آن تکیه کرده بدین قرار است:
1- روایت سید بن طاوس در لهوف درباره ی ورود اسیران اهل بیت به کربلا و ملاقات با
جابر و جمعی از بنی هاشم، و روایت ابن نما در مثیرالاحزان که نظیر روایت ابن طاوس است و در هیچ کدام تاریخ ورود ذکر نشده است.
مؤلف تحقیق این روایت را در نهایت وثاقت قبول کرده و سید را در غایت عظمت ستوده است که بعدا خواهد آمد.
2- روایت ابوریحان بیرونی (م 440) در کتاب آثار الباقیه است که نوشته: صفر: فی الیوم الاول ادخل رأس الحسین علیه السلام مدینة دمشق فوضعه یزید بین یدیه و نقر ثنایاه بقضیب الخ و همچنین روایت زکریای قزوینی در کتاب عجائب المخلوقات که نوشته:
الیوم الاول منه (صفر) عید بنی امیه ادخلت فیه رأس الحسین رضی الله عنه بدمشق والعشرون منه ردت رأس الحسین الی جثته که در این فقط داخل شدن سر مطهر را به دمشق، و در دوم الحاق به بدن مطهر مذکور است.
3- روایت محمد بن جریر طبری که در تاریخ خود گفته: «یزید ایشان را ده روز در خانه ی خود نگاه داشت و بعد از آن ایشان را روانه کرد» که این گفته دلیل بر تمام مدت توقف نمی شود و توضیحش خواهد آمد.
4- کتاب اخبار زینبات که مجهول المؤلف و منسوب به عبیدلی است و کتاب «سیدة زینب» حسن قاسم مصری است که متأسفانه صاحب تحقیق بر آنها اعتماد کرده و دیگر روایات و نظریه ها را باطل و مزخرف شمرده است مجاعه ی در مدینه و مدفن حضرت زینب را در شام قبول ندارد. که ما در ضمن دو بارگاه مجلل ثابت کردیم که آنچه در اخبار زینبات است از طلاق حضرت زینب و تبعید او از مدینه به مصر و استقبال مسلمة بن مخلد و منزل گرفتن در خانه ی او و همانجا در سال 62 هجری وفات یافتن، همه بی اساس و کذب محض است
و همه بافته های زبیر بکار کذاب معلوم الحال است. تعجب است که صاحب تحقیق واقعه ی حره را دانسته و کشتار و چپاول مدینه را مدغن است ولی لازمه ی آن را باور ندارد، آیا وقتی مردم شهری بطور اکثر کشته شوند و تمام اموال آنها به غارت رود لازمه اش قحطی نیست؟ ولی مع الاسف می نویسد صفحه 66 (این ادعا که در حجاز مجاعه واقع شده و جریان مسافرت عبدالله علیه رحمة الله پیش آمده اساس و مصدرش کتاب «نزهة الحرمین» علامه ی کبیر آقا سیدحسن صدر کاظمینی رحمه الله (م 1354) و کتاب «خیرات الحسان» است و تا این تاریخ نگارش این سطور در این موضوع به مدرکی غیر از آن دو کتاب اطلاع نیافته ام و در هیچ یک از آن دو کتاب مدرک تاریخ مجاعه نقل نشده است که اقلا آیندگان بدانند مستند این ادعا و مصدر آن چیست و احتمال قوی می رود که از افواه اخذ و در کتاب ضبط شده است«. از این عبارت صاحب تحقیق نحوه ی شدت انکار او به دست می آید که چون اعتماد بر اخبار زینبات کرده حتی گفته ی علامه ی کبیر هم بی ارزش است در پاسخ ایشان باید بگویم برای مجاعه ی مدینه آیا مدرکی و تاریخی روشنتر و گویاتر از واقعه ی حره چیست؟ پس ثابت می شود که عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود. و حال آنکه مدارک دیگر هم هست. و نیز صاحب تحقیق قاطعانه می گوید «صفحه 67: آنچه طراز مذهب از انوار الشهاده و بحر المصائب نقل کرده که بانوی عصمت در حوالی شام وفات یافته بدون تردید از خرافات بوده و از مزخرفات محسوب است و ابدا حقیقت نداشته و حتی قابل آن نیست که اشاره ای هم به آن بشود«. از ایشان باید پرسید چرا؟! و چرا شما یکطرفه اصرار می فرمائید یک روی سکه را خواندن درست نیست، جواب ایشان در دو بارگاه مجلل داده شده است.
تذکر: در موضوع اتهام ازدواج ام کلثوم با عمر نیز صاحب تحقیق مطالبی درج کرده و گفته این قضیه مبهم است
گرچه نظر موافق نشان نداده ولی مطلب را هم نشکافته و روشن ننموده است.
5- تکیه بر موضوع برید و کبوتران نامه بر و سرعت سیر است که مؤلف تحقیق به تفصیل شرح داده و خواسته است ثابت کند که رفتن اسیران اهل بیت از پانزدهم محرم به قول سبط بن جوزی به شام و بازگشت آنها در بیستم صفر همانسال (61) به کربلا که مدت کمی می باشد استبعاد ندارد، و در ن زمان به وسیله ی تشکیلات بریدی و اسبهای تندتاز و شتران جماز ذلول کاری سهل بوده است، و اطلاعات سریع هم به وسیله ی کبوتران نامه بر انجام می شده است و برای وجود آنها در آن زمان مثالهائی از تاریخ ها، نوشته آورده است که نمی شاید قابل انکار باشد. ولی راجع به کیفیت مسافرت اسیران اهل بیت و طی طریق کند یا تند آنها را، روایت و نوشته ای که به صراحت مطلب را روشن کند در دست نیست و ضبط نشده است و نیز ننوشته اند که عبیدالله بن زیاد برای استیذان از یزید از کبوتران نامه بر استفاده کرده باشد. والله اعلم.
6- روایت عطیه درباره ی آمدن جابر به زیارت سیدالشهداء و اضافاتی که در کتاب لواعج الاشجان تألیف علامه سید محسن امین عاملی (ره) است که شرح آن خواهد آمد.
اینک ما در اینجا درباره ی دو مطلب اخیر 5 و 6 یعنی سرعت سیر و برید و روایت عطیه به شرح و توضیح می پردازیم باشد که مطلب روشن و حقیقت آشکار گردد:
سرعت سیر و برید- با حسابی که مؤلف تحقیق کرده و دلیلهائی که آورده طی کردن مسافت بین کوفه و شام و بین شام و کربلا در مدت کم، امکان پذیر است، ولی مطلبی را که نمی توان پذیرفت توقف، هفت، هشت، ده روزه است که می گوید: اهل بیت بیشتر از این مدت
در دمشق نمانده اند، ایشان تمام اخبار صریح و ایمائی و نظریه هائی را که ظن قریب به یقین است که توقف اهل بیت را بیشتر نوشته اند به کنار زده است.
این نکته بر هیچ متتبعی پوشیده نیست که در واقعه ی شهادت ابیعبدالله الحسین (ع) و اسارت اهل بیت مبهمات بسیار است که موجب اختلاف نظر گردیده که ما در فصل دوم به آنها اشارت کرده ایم، در این موارد هر نویسنده نمی تواند یک طرفه قضاوت کند، یک احتمال یا یک قول را بگیرد و بر بقیه خط بطلان بکشد، در صورتی که اگر خوب فکر کند هنوز راه توجیه و تطبیق باقیمانده است.
صرف نظر از بیانات بزرگان و اخبار معتبرین، بر اینکه توقف اسراء در دمشق هشت روز یا ده روز باشد چندین اشکال وارد است که می نگریم:
یک- مقایسه ی حرکت یک پیک و برید که می خواهد نامه ای و خبری فوری را به سرعت برساند، و یا حرکت لشکری را که می خواهد به عجله خود را در مقابله ی با دشمن به سنگر مناسبی برساند، با حرکت کاروانی که حامل عده ای زنان مصیبت زده و ضعیف الحال و ده دوازده نفر بچه خردسال و یک تن علیل است به همراه گروهی سپاهی محافظ که می باید آنان را سالم به محضر یزید ببرند، درست در نمی آید، هرچند که حمل بر بی رحمی شود.
دو- آیا منظور و هدف یزید همین بوده که اهل بیت به فوریت احضار شوند و در مدت پانزده روز مسافت کوفه و دمشق را طی نماید و فقط هشت روز آنها را در خانه ی خود نگاه بدارد، و آنگاه با عزت و احترام آنان را روانه ی مدینه سازد؟! و آنگاه اهل بیت به اختیار خود در مدت ده دوازده روز خود را به کربلا برسانند؟ انصافا چنین مسافرت توریستی بی خاصیت کمتر دیده می شود که اهل بیت مناظری را به سرعت بریدی از نظر بگذرانند، به نسبت آن زمان و آن احوال معقول به نظر نمی رسد، اختیار سفر به دمشق
در دست دشمن بوده و دشمن هم می خواسته قدرت و سیطره ی خود را و ذلت و خواری خارجی را به نمایش بگذارد و مردم را از مخالفت و سرپیچی از دولت بنی امیه برحذر دارد و از طرفداری و محبت آل علی مأیوس سازد و این مطلب رأس برنامه ی معاویه و یزید بوده است.
سه- در دمشق هنگام ورود اهل بیت یزید خود را برای پذیرائی گرم و محبت کردن به اسراء آماده نکرده بوده است بلکه منظور او به رخ کشیدن سلطنت و جاه و جلال خود و مرعوب ساختن و از بین بردن اهل بیت بوده و این مطلب را خود قاضی طباطبائی هم قبول دارد که یزید از بین بردن آنها را داشت. یزید درباره ی سرنوشت اسیران با ندیمان خود مشورت کرد، بعضی رأی به کشتن آنها دادند و بعضی مخالفت کردند، ولی یزید کینه توز تیره دل از نیت شوم خود برنگشت و مکارانه آنها را روانه ی خرابه کرد، خانه ی ویرانه ای که بیم سقوط و فرود آمدن بر سر آنها را داشت، ویرانه ای که اهل بیت در آنجا از سرما و گرما محفوظ نبودند، و چندان مدتی در آن ویرانه حبس بودند که چهره های آنها چاک چاک شده و پوست انداخت. این را همه ی مقاتل و کتب نوشته اند، و قاضی طباطبائی نتوانسته منکر شود ولی چون خواسته توقف هشت روزه را در دمشق به کرسی بنشاند، به حدس و گمانی که خود مخالف آن بود مبتلا شده و نوشته است: صفحه 461: «از این تعبیرات خیال نشود که مدتهای زیادی در حبس مانده اند زیرا پوست انداختن صورتهای خاندان رسالت و پردگیان امامت در ظرف چند روز در عرض راهها با آن سرعت سیر دادن به آنها در هوای خشک و سوزان صحراها به مرحله ی عمل می رسد احتیاج به مدتهای زیادی ندارد«. از این تعبیر و توجیه متعجبیم! پوست انداختن صورتها و چاک چاک شدن صورت آنها را کسی ننوشته است که در عرض راه حادث شده باشد و در هنگام ورود به شام هم کسی از
از راویان و شاهدان عینی نگفته است، بلکه روایات گویای آن است که اسیران با نیکوئی منظر و جمال و وقار دیده شده اند و از زبان تماشاچیان به بهترین اسیران توصیف گردیده اند، در مجلس یزید وقتی چشم مرد شامی به صورت زیبای فاطمه بنت الحسین افتاد مایل به او گردید و از یزید خواست که او را به او ببخشد. پس جای شک نیست که این حالت فقط در آن ویرانه بر ایشان طاری شده است و لا غیر و این هم در مدت کمی نمی تواند باشد.
چهار- از لابلای گفته های صاحب تحقیق قاضی طباطبائی فهمیده می شود که بسط قدرت و تسلط بنی امیه را به نظر نیاورده و اطاعت و فرمانبرداری بی چون و چرای مردم شام را نسبت به یزید حساب نکرده است که با داشتن عده و عده و تجهیزات کامل از کسی بیم و هراس به خود راه نمی داده است که در بین هشت روز یعنی چهار پنجروزه، مرعوب و مضطرب شود و اظهار پشیمانی کند، و نیز تبلیغات دستگاه اموی و کنترل اوضاع را منظور نظر نداشته است، و ریشه های چهل پنجاه سال تبلیغات پدرش معاویه را که بر ضد علی و خاندان و شیعیان داشته و سب علی را که بر بالای منبرها در قلمرو خود واجب ساخته بود، از نظر دور داشته است، مردم دمشق هم همانها بودند که در جنگ صفین برای معاویه شمشیرها زدند و فداکاریها نمودند، مردم دمشق همانها بودند که در وقت ورود اسیران خاندان رسالت به دروازه ی دمشق برای خشنودی یزید هزاران نفر با هلهله شادی و رقص و پایکوبی با لباسهای آراسته به زینتها و با بوق و دف و طنبور به استقبال اسراء شتافتند. یزید تمام ممالک اسلامی آن روز زیر فرمانش بود و لشکر و مهمات کافی مهیا داشت، و هر جا مخالف و سرکشی پیدا می شد به آسانی سرکوب می کرد که واقعه ی حره یک نمونه ی آن است. در این صورت آیا می توان باور کرد که بین 8 روز
ورق برگردد. و بغتة مردم شام متنبه و آگاه و یزید پشیمان، و همه از خواب گران چهل پنجاه ساله بیدار شوند؟! مسلما مدت متناسب و درخور لازم دارد تا مطلب تدریجا روشن گردد، تبلیغات دستگاه جابر همه جا را پر کرده بود که یک خارجی بر خلیفه ی مسلمین یزید خروج کرده و اینک خاندان و حرم او را اسیر گرفته اند. مدت می خواهد تا از گوشه و کنار سانسورهای بنی امیه اطلاعات روشنگرانه به گوش مردم برسد. در چنین وضعیت مظلومان اسیر جز مظلومیت و اسیری خود وسیله ی تبلیغ نداشتند می باید تدریجا در موقعیت مناسب و مؤثر خود را مطرح و معرفی کنند تا ندای مظلومی آل محمد را به گوش بیشتر مردم برسانند، لذا باید در هر فرصت در لباس مغلوبیت و عزا سخن بگویند در مجالس متعدد یید باید به محاجه برخیزند، باید حضرت زینب (ع) چنان خطبه ی آتشین را اداء نماید، لذا باید وقتی چشم اهل بیت به سر مطهر حسین بیفتد فریاد و شیون برآرند، باید در مجلس خرابه پیوسته به حالت عزاداری و گریه و زاری باشند، باید دختر بچه حسین بمیرد و شیون اسیران به گوش مردم برسد، باید حضرت سجاد در بازار شام و در مسجد جامع دمشق خطبه بخواند و اظهار تظلم نماید، علاوه بر اینها لازمست که مجلس عزای رسمی بپا کنند تا عموم مردم و زنان دمشق جرأت شرکت در آن را داشته باشند و….
خود قاضی طباطبائی در صفحه 458 می نویسد: «تبلیغات بنی امیه در شام علیه امیرالمؤمنین سلام الله علیه و آل علی به اندازه ای بود که مردم آن سامان اقرباء و خویشانی برای رسول خدا به غیر از بنی امیه نمی دانستند ولی ورود اسراء به شام و بیانات حضرت سجاد در منبر و شوارع دمشق و زینب کبری سلام الله علیها در مجلس یزید و تماس گرفتن مردم شام با امام و تحقیق حال از آن حضرت پرده از روی کار برداشت و یزید رسوا شد، لذا نمی توانست اسراء بیشتر در شام نگاه دارد«.
که مقصودش همان ده روز یا هشت روز است. بعد از آن چنین می نویسد: «هندوشاه در کتاب تجارب السلف که آن را در سال 724 تألیف کرده گوید: چون سر مبارک حسین را رضی الله عنه به دمشق بردند و زین العابدین علی بن الحسین بن علی بن ابطالب رضی الله عنهم در میان ایشان بود او را با جماعت عورات خاندان نبوت بر شتران نشانده بر پالانهای بی غطا و غاشیه در دمشق می گردانیدند مانند اسیران که از زنگ و حبشه آرند. در این حال پیری از اهل شام بیامد پیش زین العابدین بایستاد و او را دشنام می داد و اظهار شماتت می کرد زین العابدین گفت: ای شیخ قرآن خوانی؟ گفت: آری، گفت این آیت نخوانده ای که قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربی گفت خوانده ام گفت مرا می شناسی؟ گفت نه، گفت ذوی القبی منم و نام و نسب خود بگفت پیر او را سوگند داد که راست می گوئی؟ زین العابدین سوگند خورد که راست می گویم، پیر گفت به خدای که من هرگز ندانستم که محمد را علیه السلام به غیر از یزید و خویشان او خویشاوندی دیگر هست آنگاه پیر بگریست و از زین العابدین عذر خواست و گویند قرب هفتاد کس از مشایخ دمشق بطلاق و عتاق و حج سوگند خوردند که ما پیغامبر را علیه السلام به غیر از یزید خویشی ندانستیم و همه از زین العابدین عذر خواستند و زاری کردند و او همه را عفو فرمود «انتهی تجارب السلف«.
در بعض مقاتل آمده است که آن شیخ را مأموران یزید کشتند تا خبر نشر نشود و همچنین در تجارب السلف حضور رسول پادشاه روم را و دیدن منظره ی سر مبارک و چوب زدن یزید و مکالماتش با یزید را نوشته که در آخر دستور کشتن او را صادر نمود.
مؤلف تحقیق در صفحه 461 از قول محدث قمی در نفس المهموم آورده است: «کسی که
در افعال یزید و اقوال او نیک بنگرد بر وی آشکار گردد که چون سر مطهر حضرت ابیعبدالله (ع) و اهل بیت او را آوردند سخت شادمان گشت و آن جسارتها با سر مطهر کرد و آن سخنان گفت و علی بن الحسین (ع) را با سایر خاندان در زندان کرد که از گرما و سرما محفوظ نبودند تا چهره ی ایشان پوست انداخت، اما چون مردم آنها را شناختند و بزرگواری ایشان را بدانستند و مظلومی آنها بدیدند و معلوم گردید که از خاندان رسولند، از کار یزید کراهت نمودند و او را دشنام دادند و لعن کردند و به اهل بیت روی نمودند. یزید آگاه شد خواست خویش را از خون آن حضرت بری نماید، نسبت قتل به ابن زیاد داد و او را نفرین کرد و اظهار پشیمانی نمود و برکشتن آن حضرت و رفتار خویش را با علی بن الحسین نیکو کرد و آنها را در سرای خاص خود فرود ورد تا دل مردم را به خویش جلب کند برای حفظ ملک و پادشاهی خویش نه آنکه به راستی کار ابن زیاد را نپسندیده باشد و پشیمان شده باشد«.
بنابراین روایتی را که قاضی طباطبائی (ره) از محمد بن جریر نقل کرده که:
»ده روز در خانه ی یزید ماندند» ده روز آخر مدت توقف اهل بیت بود که یزید اظهار پشیمانی کرده است و معلوم است که مدت توقف آنها در ویرانه قبل از این ده روز بوده است.
قاضی طباطبائی (ره) در برپا کردن مجلس عزا را که اهل بیت رسما با اجازه یزید برپا نمودند در صفحه ی 411 می نویسد: «از تاریخ طبری معلوم می شود که نوحه و ندبه خاندان رسالت در شام بعد از آنکه یزید از باب سیاست و جلوگیری از تنفر افکار عمومی اجازه داد که بر سیدالشهداء اقامه ی عزا نمایند 3 روز اقامه ی عزا نمودند.
در حالی که کامل بهائی و جلاءالعیون و کتب دیگر هفت روز نوشته اند ولی قاضی طباطبائی در صفحه 463 و بعد چنین استبعاد کرده است: «بسیار بعید است که هفت روز عزا بر پا کرده باشند
بلکه کلیه ی ماندن آنها در دمشق هفت روز شده است با آن هیجان مردم و اضطراب و تشویش در اذهان چطور می توانست اهل بیت را در دمشق بیشتر نگه دارد«. با اینکه خود ایشان در کتاب تحقیق هفت روز عزاداری اهل بیت را در دارالحجاره ی شام و گفته ی مروان را از کتاب نفس المهموم و از کامل بهائی نقل کرده است اگر خوب دقت کنیم می بینیم اجتهاد مقابل نص فرموده و هیجان مردم و اضطراب و تشویش اذهان را به دلیل آورده است، از ایشان می پرسیم آیا توجه افکار عمومی آن روزگار مثل امروز بوده که از رادیو و تلویزیون و روزنامه باخبر شوند؟! بیدار شدن مردم که شمه ای از حالات آنها در اغفال و غفلت آنها بیان شد به این سرعت ممکن نمی شود. پس با توقف مدید و طولانی اهل بیت در دمشق، ورود آنها در صفر سال شصت و یک از محالات خواهد بود.
اما راجع به روایت عطیه و ملاقات جابر با حرم امام حسین (ع) و حضرت سجاد در اربعین:
مؤلف تحقیق در صفحه 16 می نویسد: (تمامی نقلیات و محتویات کتاب لهوف سید (ره) نزد علمای امامیه مورد اطمینان و اعتماد و اعتبار است و از تمامی تواریخ و مقاتل که از علمای شیعه و سنی تألیف شده و در تاریخ دشت کربلا به قلم آمده صحیح تر و اعتبارش بیشتر است، سید کسی است که باب ملاقات حضرت بیة الله ارواحنا فداه بوی باز و صاحب کرامات باهره و مقامات عالیه بوده است، آیا همچو شخصیت بزرگ دینی یک قضیه را در کتابش بدون سند و مصدر مستند نگارش می دهد؟)
»عین عبارت مرحوم سید (ره) در لهوف به قرار زیر است: قال ولما رجع نساء الحسین علیه السلام و عیاله من الشام و بلغوا العراق، قالوا للدلیل مر بنا علی طریق کربلاء، فوصلوا الی موضع المصرع، فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری
رحمه الله و جماعة من بنی هاشم و رجالا من آل رسول الله صلی الله علیه و آله قد ورد والزیارة قبر الحسین علیه السلام، فوافوا فی وقت واحد و تلاقوا بالبکاء والحزن واللطم و اقام المأتم المقرحة للاکباد واجتمع الیهم نساء ذلک السواد، فاقاموا علی ذلک ایاما«.
»لهوف طبع دوم صیدا- نقل کتاب تحقیق صفحه 18«
در صفحه 19 تحقیق می نویسد: «سید (ره) و ابن نما (ره(، گرچه به روز ورود تصریح نفرموده اند ولی بلاشک مرادشان از رجوع و مرور زنان و عیالات امام حسین (ع) به کربلا و ملاقات با جابر انصاری (ره) در اربعین بوده و کسی در غیر روز اربعین بیستم صفر سال 61 هجرت ملاقات آنها را ننوشته است و عموم شیعه و علمای امامیه همین معنی را از عبارات آن دو بزرگوار فهمیده اند و بعضی احتمالات و حدسیات که در زمانهای متأخر و قریب به زمان ما و در عصر حاضر داده اند تماما حدسیات و احتمالات ناشی از اشکالاتی است که اذهان را مشوش و افکار را پریشان کرده است و الا مدرک و مستندی ندارند«.
بلی در متن عبارات سید و ابن نما، روز بیستم صفر سال 61 قید نشده است و هر طالب سند و مدرک را به فکر می اندازد که اگر نزد آن دو بزرگوار معین و محقق بود صراحة می نوشتند. و اینکه قاضی طباطبائی (ره) ادعای اجماع کرده که عموم شیعه و علمای امامیه همین معنی را از عبارات آن دو بزرگوار فهمیده اند مقبول نیست زیرا ما وقتی در کتب شیعه و علمای امامیه نظر می افکنیم می بینیم نظریه های آنان مختلف است بعضی به روش سید و ابن نما به تاریخ آن تصریح نکرده اند مانند امین عاملی در اعیان الشیعه جزء 4 و بعضی
به نحوی بیان داشته که قهرا با اربعین دوم یعنی سال 62 تطبیق می کند و مدت توقف در شام را هیچ یک کم ننوشته اند و این عده هم بسیارند و اکثریت دارند، گرچه صراحة نگفته اند ولی بیانات آنها جز با اربعین دوم جور در نمی آید و در این عده علما و بزرگانی هستند که تهمت حدس و اشکال تراشی به آنها نمی چسبد مثل سید بن طاووس که در کتاب اقبال گفته یک ماه در شام بوده اند و بعضی چهل روز و بعضی شش ماه نوشته اند و مثل کامل بهائی از دهم محرم تا ورود به شام را شصت و شش روز تصریح کرده و روز ورود به شام را چهارشنبه شانزدهم ربیع الاول ذکر کرده، و محدث قمی آن را معتبر دانسته و مؤلفش را موثق و جلیل القدر می شمارد.
تعجب است که خود ایشان سید را تأیید کرده ولی قول او را در صفحه 26 در باب توقف در شام رد کرده است و می گوید «داستانها و شاخ و برگها و پیرایه هائی که در کتب ضعیفه و قصه سرایان بر تاریخ و اقامه ی مجلس عزا با آن طول و تفاصیل که افزوده اند خیال می شود که مدتها در شام مانده اند«. قاضی طباطبائی (ره) چون هدفش به کرسی نشاندن مقصود خود بوده با این عبارات هم قول سید را رد کرده و هم خط بطلان بر بسیاری از روایات و کتب کشیده است، با گفتن کتب ضعیفه کتابی که عالمی، محققی، مورخی که شناخته شده و مقبول القول است ضعیف نمی گردد. آقای قاضی (ره) بر همین منوال جای جای کتاب خود اصرار و پافشاری بر مدت هشت روز کرده است و اینکه گفته: اشکالات اذهان را مشوش و افکار را پریشان کرده است و الا مدرک و مستندی ندارند، صحیح نیست زیرا همان مدرک و سندی که دست ایشان بوده بیشتر آن در دست علما و محدثین و مورخین قبل از او نیز بوده است هیچ گاه نخواسته اند اذهان را مشوش و افکار را پریشان کنند
و این تهمت است. این نکته نزد هر محقق و متتبعی پوشیده نیست که در قضیه ی شهادت و اسارت خاندان رسالت مبهمات بسیار است که یا از آغاز چنانکه باید تصریح نشده یا اگر شده از بین رفته است و دست وساسین و ناقلین بی باک هم در میان بوده است، وقتی چنین باشد شخص محقق و متتبع متعهد ناچار است با سنجش روایات و تطبیق با زمان و مکان و شرایط آن با ظن قریب به یقین توأم کرده نظر خود را ابراز دارد، مانند محدث نوری رحمة الله علیه.
مؤلف تحقیق در ضمن پاسخ گوئی به دلائل علامه محدث نوری که 7 دلیل برشمرده است دلیل چهارم را در کتاب خود چنین آورده است:
صفحه ی 131 (چهارم از دلائل محدث نوری (ره) که برنیامدن اسراء اهل بیت به کربلا و در اربعین اول ذکر کرده آن است که: شیخ جلیل القدر عمادالدین ابوالقاسم طبری آملی که از تلامذه ی شیخ ابوعلی فرزند شیخ طوسی (ره) است در کتاب «بشارة المصطفی» که از کتب نفیسه ی موجوده است مسندا از اعمش که از بزرگان محدثین است روایت کرده و او از عطیه (1) بن سعد بن جناده عوفی کوفی جدلی، که او نیز از روات امامیه است (م 111(، که گفت:
با جابر بیرون رفتیم به جهت زیارت حسین بن علی صلوات الله علیهما، آنگاه کیفیت ورود خود و جابر را
به کربلا شرح داد و اجمال آن آنکه جابر غسل کرد و خود را شبیه محرمان نمود و به سعد خوشبو گردانید و چو نابینا (2) بود عطیه دستش را به قبر مطهر رسانید، پس بیهوش شد آب بر او پاشید به حال مد پس به سوز دل سخنانی جگرسوز به آن حضرت عرض کرد، آنگاه بر شهدا سلام کرد و در آخر کلامش گفت که ما نیز شریک بودیم در آن امری که شما داخل شدید، یعنی در مجادله و مقاتله و نصرت ذریه ی خاتم الانبیاء شهادت. عطیه گفت: ما رنجی نکشیدیم و شمشیری نزدیم، و سرهای این گروه از بدن جدا و زمانشان بیوه و فرزندانشان یتیم شدند، چگونه در اجر با ایشان شریک باشیم؟
جابر در جواب حدیث نبوی را که خود شنیده بود ذکر نمود که هر کس عمل قومی را دوست بدارد با ایشان در ثواب آن عمل شریک باشد، و گفت من و اصحابم بر همان نیت حسین و اصحاب او هستیم. آنگاه فرمود مرا ببرید به طرف خانه های کوفه چون قدری از مسافت راه طی شد فرمود ای عطیه آیا تو را وصیتی بکنم و گمان ندارم بعد از این سفر دیگر تو را ملاقات کنم، پس امر کرد او را به دوستی دوستان آل محمد و دشمنی با دشمنان ایشان. از این خبر شریف معتبر معلوم می شود جابر چند ساعتی بیش در آنجا درنگ نکرده و کسی را ملاقات ننموده و به حسب عادت نشود که اهل بیت وارد شوند و با جابر ملاقات کنند، و عطیه در نقل چگونگی آن سفر زیارت با جابر، ابدا اشاره ای به آن نکند«.
بعد مؤلف تحقیق می نویسد تا اینجا رمایش محدث نوری (ره) بود و مجتهد مشهور سید محسن امین عاملی نزیل دمشق صاحب اعیان الشیعه نیز در کتاب خود «لواعج الاشجان» قضیه ی آمدن جابر انصاری را به کربلا از کتاب بشارة المصطفی طبری (ره) نقل کرده است عین عبارات چنین است:
صفحه 135 «وعن کتاب بشارة المصطفی و غیره بسنده عن الاعمش عن عطیة العوفی قال: خرجت مع جابر بن عبدالله الانصاری رضی الله عنه زائرا قبر الحسین (ع) فلما وردنا کربلاء دنا جابر من شاطیء الفرات فاتسل ثم اتزر بازار و ارتدی باخر ثم فتح صرة فیها سعد فنثرها علی بدنه ثم لم یخط خطوة الا ذکر الله تعالی حیت اذا دنا من القبر، قال: المسنیه فالمسته (هکذا فی متن تحقیق) ایاه فخر علی القبر مغشیا علیه فر ششت علیه شیئا من الماء فلما افاق قال یا حسین ثلاثا ثم قال: حبیب لا یجیب حبیبه ثم قال: و انی لک بالجواب و قد شخبت اوداجک علی اثباجک و فرق بین بدنک و رأسک اشهد انک ابن خیر النبیین و ابن سید المؤمنین و ابن حلیف التقوی و سلیل الهدی و خامس اصحاب الکساء و ابن سید النقباء و ابن فاطمة سیدة النساء و مالک لا تکون هکذا و قد غذتک کف سید المرسلین و ربیت فی حجر المتقین و رضعت من ثدی الایمان و فطمت بالاسلام فطبت حیا و طبت میتا غیر ان قلوب المؤمنین غیر طیبة بفراقک و لا شاکة فی حیاتک، فعلیک سلام الله و رضوانه و اشهد انک مضیت علی ما مضی علیه اخوک یحیی بن زکریا، ثم جال بصره حول القبر و قال: السلام علیکم ایتها الارواح التی حلت بفناء
بفناء الحسین و اناخت برحله اشهد انکم اقمتم الصلوة و اتیتم الزکوة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتی اتاکم الیقین. والذی بعث محمدا بالحق لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه. والذی بعث محمدا بالحق لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه. قال عطیة: فقلت لجابر: فکیف ولم نهبط وادیا و لم نعل جبلا و لم نضرب بسیف؟ والقوم قد فرو بین رؤسهم و ابدانهم و اوتمت اولادهم و ارملت الازواج؟ فقال لی: یا عطیة سمعت حبیبی رسول الله (ص) یقول: من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرک فی عملهم. والذی بعث محمدا بالحق ان نیتی و نیة اصحابی علی ما مضی علیه الحسین (ع) و اصحابه«.
بعد در پاورقی صفحه ی 136 تحقیق نوشته است: «فاضل قزوینی در کتاب تظلم الزهرا روایت عطیه را تا اینجا «ان نیتی و نیة اصحابی علی ما مضی علیه الحسین و اصحابه» نقل کرده است و محدث خبیر حاج ملامحمد باقر بهبهانی رحمه الله در کتاب الدمعة الساکبه نیز از تظلم الزهرا تا محل مذکور نقل نموده و بعد گوید: الحدیث، این جمله شاهد است که حدیث بقیه دارد) که بقیه اش در نقل محدث نوری آمده است.
مؤلف تحقیق در صفحه 141 نوشته است: «سید امین عاملی مقداری از روایت عطیه را که در نسخه ی مطبوعه ی بشارة المصطفی موجود است نقل نکرده است و آن مقدار این جملات است که بعد از جمله ی «علی ما مضی علیه الحسین و اصحابه» آمده است: خذبی نحو ابیات الکوفان فلما صرنافی بعض الطریق قال یا عطیة هل اوصیک و ما اظن اننی بعد
هذه السفرة ملاقیک، احبب محب ال محمد ما احبهم و ابغض مبغض آل محمد ما ابغضهم و ان کان صواما قواما و ارفق بمحب محمد و آل محمد فانه ان تزل له قدم بکثرة ذنوبه ثبتت له اخری بمحبتهم فان محبهم یعود الی الجنة و مبغضهم یعود الی النار و این آخر روایت عطیه است که محدث نوری (ره) آن را در لؤلؤ مرجان نقل فرموده است «تحقیق«(.
چنانکه واضح است در نقل روایت عطیه تا اینجا که مذکور شد اختلافی نیست و همه هم داستانند. ما به الاختلاف اضافاتی است که صاحب تحقیق از کتاب لواعج الاشجان به میان آورده است، و آن اضافات بدین عبارت است که در صفحه 136 تحقیق آمده است:
(بعد از جمله ی «نیة اصحابی علی مامضی علیه الحسین و اصحابه» می نویسد: قال عطیة: فبینما نحن کذلک و اذا بسواد قد تطلع من ناحیة الشام فقلت یا جابر هذا سواد قد طلع من ناحیة الشام، فقال جابر لعبده: انطلق الی هذا السواد و اتنا بخبره و ان کانوا من اصحاب عمر بن سعد فارجع الینا لعلنا نلجأ الی ملجأ، و ان کان زین العابدین فانت حر لوجه الله تعالی، قال فمضی العبد فما کان باسرع من ان رجع و هو یقول یا جابر قم و استقبل حرم رسول الله هذا زین العابدین قد جاء بعماته و اخواته، فقام جابر یمشی حافی الاقدام مکشوف الرأس الی ان دنا من زین العابدین فقال الامام انت جابر، فقال نعم یابن رسول الله، فقال یا جابر، هیهنا والله قتلت
رجالنا و ذبحت اطفالنا و سبیت نساءنا و حرقت خیامنا ثم انفصلوا من کربلا طالبین المدینة» انتهای اضافات لواعج.
پس از ایرد این اضافات قاضی طباطبائی در صفحه 134 نوشته است: «قطعا محدث نوری از کتاب بشارة المصطفی آن نسخه هائی که خطی و ناقص بوده و در نجف اشرف اخذ فرموده است ولی از قرائن معلوم می شود که حتی نسخه ی مطبوعه در سال 1369 قمری در نجف نیز ناقص است و کامل نیست«.
صاحب تحقیق با آوردن این عبارت خواسته است نسخه ای را که از بشارة المصطفی در اختیار محدث نوری بوده نامعتبر و ناقص قلمداد کند و نسخه ای را که در نزد سید محسن امین بوده کاملتر و معتبر بشناسد و این اضافات را که در نسخه های متعدد مانند لؤلؤ مرجان و تظلم الزهراء و دمعة الساکبه و غیره نیامده، مسلم الصدور و سندی محکم بشمارد. از مجموع گفته ها و به شهادت خود صاحب تحقیق دانسته می شود که کتاب بشارة المصطفی دستخوش تصرفات یا سهو و اشتباه نساخان واقع شده است که بعض عبارات در نسخه ای نبوده و در بعضی بوده است، در این صورت معلوم و قطعی نیست کدام نسخه معتبر و کدام نامعتبر است و برای تشخیص اصح نیاز به مقابله ی تمام نسخ به وسیله ی کارشناسان از اهل خبره دارد.
اینک ما در اینجا اضافاتی را که فقط در لواعج آمده می خواهیم متنا مورد بررسی قرار دهیم و کاری به نسخه ها و یا «من قال» نداشته باشیم تا ببینیم می توان بر آن اعتماد کرد یا خیر:
1- ما می بینیم تا قبل از این اضافات زائر در همه جا دو نفر عطیه و جابر بودند، ولی در این اضافات یک نفر دیگر به نام غلام جابر بغتة پیدا شده است. 2- عطیه از دور سیاهی می بیند و به جابر اطلاع می دهد و جابر به غلام خود دستور می دهد که برود و خبری بیاورد، و به او می گوید که اگر گروه عمر سعد باشد
به جائی پناه ببریم، و اگر زین العابدین باشد ترا در راه خدا آزاد می کنم. این گفتار درست نمی نماید که سیاهی ناشناخته ی از دور را منحصر در دو شخص عمر سعد یا زین العابدین بنماید و جابر از کجا احتمال آمدن زین العابدین را که در اسارت بود می داده است پس باید مسبوق به سابقه ای باشد که تصورش در ذهن جابر بعید است ولی در ذهن سازنده ی عبارت آسان. 3- وقتی جابر نزدیک به امام سجاد شده هیچ یک به دیگری سلام و علیک نکرده و فقط امام فرموده است جابر توئی، او هم گفته نعم و بعد امام فرموده هیهنا والله قتلت رجالنا… الخ و بعد از این کلمات امام و اهل بیت به طرف مدینه روانه شده اند. آیا در اینجا نباید از طرف جابر اظهار همدردی و تسلیت گوئی شده باشد؟ آیا لازم نبود که به خواهر مصیبت زده و رنج کشیده حسین تسلیت گفته باشد؟ 4- آیا وقت جدا شدن از یکدیگر کلمه ای که دلالت بر تودیع و خداحافظی و یا توصیه و سفارش نباید در میان باشد تا عطیه آن را نقل بنماید؟ 5- این اضافات یا عبارات سید بن طاوس در لهوف موافقت و مطابقت ندارد زیرا سید نوشته است که وقتی اهل بیت به کربلا رسیدند جابر بن عبدالله انصاری با جماعتی از بنی هاشم و مردانی از خاندان رسالت ملاقات کردند که برای زیارت قبر حسین (ع) آمده بودند و با هم در آنجا ماتم بپا کردند، و زنان عرب اطراف نیز در عزاداری به آنان پیوستند و در آن نامی از عطیه برده نشده است، پس چگونه تلاقی در یک وقت بوده است؟ 6- بنابر نقل مؤلف تحقیق جمله ی «علی ما مضی علیه الحسین و اصحابه» و عبارات «خذ بی نحوا بیات الکوفان -تا- یعود الی النار» در نقل محدث نوری بر طبق متن بشارة المصطفی بی فاصله و پشت سر هم آمده است. ولی در لواعج عبارات اخیر «خذ بی…» وجود ندارد و به جایش اضافاتی که عرض شد نوشته شده است که خود می تواند دلیل بر
ساختگی اضافات باشد. مجموع ادله ای که ذکر شد اضافات لواعج را متزلزل بلکه تصنعی بودن و ساختگی آن را ثابت می کند، البته ساحت مقدس علامه ی کبیر سید محسن امین (ره) از ا ین نسبت مبراست چه آن بزرگوار از نسخه ای که نزد او موجود بوده نقل فرموده است.
مؤلف تحقیق در صفحه 138 گوید: (علامه ی نوری (ره) در لؤلؤ مرجان می فرماید سید بن طاوس در مصباح الزائر در اعمال روز اربعین از عطا روایت کرده و ظاهرا هما عطیه ی مذکور است، گفت: من با جابر بودم روز بیستم صفر چون به غاضریه رسیدیم، آنگاه قصه ی غسل و سعد و بیهوشی را ذکر نمود، پس از افاقه زیارتی از او نقل کرد که با آن بر آن حضرت سلام کرد و آن زیارت به زیارت آل الله معروف است و نیز زیارت مختصری برای علی بن الحسین، و نیز مختصری برای شهداء. آنگاه رفت بر سر قبر ابی الفضل و زیارت کرد و نماز به جا آورد و رفت و ابدا در آن خبر اشاره ای از آن قضیه نیست و گمان ندارم صاحب عقل سلیمی باور کند که حضرت سجاد به آنجا بیاید و در ظاهر اول زیارت آن جناب باشد و اشاره به آن نشود و زیارتی و سخنی از آن حضرت نقل نکند و از جابر نقل زیارت کند که تاکنون شیعیان در آن روز به آن عمل کنند(.
در پایان به عرض خواننده ی محترم می رسانم: همانگونه که در آغاز این مقاله گفته شد برای تأسیس اربعین با آمدن جابر و زیارت آل الله او و صحه گذاشتن دو معصوم حضرت امام صادق و امام عسکری علیهماالسلام کافی و وافی خواهد بود. پس اصرار بر اینکه آمدن اسراء اهل بیت و حضرت زین العابدین در اربعین اول یا دوم باشد ضرری به مراسم مذهبی و زیارت و عزاداری وارد نمی سازد، لذا دیگر قضاوت با شماست که با سنجش آنچه عرض شد بیندیشی تا کدام یک از این دو قول با طبع قضیه که اساسش روایات معتبر و شرایط زمانی و مکانی است سازگاری دارد. والسلام علی من اتبع الهدی. حبیب الله فضائلی«.
1) عطیه، کنیه اش ابوالحسن و از روات امامیه است، عطیه را در افواه و در مقتلهای غیر معتبر که از قلم نا اهلان تراوش نموده غلام جابر شهرت داده اند و حقیقت ندارد، او یکی از بزرگان و مبارزان علیه دستگاه بنی امیه بوده است. از طبقات ابن سعد معلوم می شود که عطیه کوفی در مدینه بوده و با جابر به کربلا آمده و پس از زیارت قبر امام حسین علیه السلام با هم به کوفه بازگشته اند و جابر در کوفه مهمان عطیه بوده است. «صفحه 131 و 132 از کتاب تحقیق قاضی طباطبائی«. در این دو صفحه شرح نسبتا مفضلی از زندگانی عطیه از تولد تا وفات او آمده است که همه دلالت بر شخصیت و بزرگواری او می کند.
2) نابینا بودن جابر محل تأمل است هم ضمن خود این سفر و هم بعد از این قضیه در ملاقاتهای با حضرت سجاد و امام محمد باقر نابینا معرفی نشده و در خبر سید هم سخنی از نابینائی او نیست.