زمان مطالعه: < 1 دقیقه
زینب چو دید بر سر نی رأس شاه را
بر نُه فلک نمود روان پیک آه را
از خاک و خون به نوک سنان دید منخسف
آن رخ که کرده بود خجل مهر و ماه را
گفتا به نالهای که نمودی به عهد مهد
روشن ز روی خویشتن عرش اله را
جای تو بود بر سر دوش نبی، چرا
کردی سر سنان سنان جایگاه را
نه طاقتی که بر سر نی بنگرم سرت
نی صبر کز رخ تو بپوشم نگاه را
صامت بروجردی
***