این ندا را بشنو از عرش برین
آفرین بر زینب مردآفرین
سینهاش آکنده از حبّ خداست
سیرهاش آیات ختم المرسلین
با غم و درد و الم خو کرده است
از زمان کودکى آن نازنین
گر مصیباتش شود قسمت به خلق
محو گردد شادى از روى زمین
شاهد دیوار و درب خانه بود
سینه زهرا و میخ آهنین
وه که تقدیر و قضاى کردگار
ماجراها دارد اندر آستین
لشکرى آراسته خون خدا
از مناى عشق تا عرش برین
نقطه پرگار لشکر زینب است
دختر شیر خدا یعسوب دین
خطبه جانسوز او در کوفه بود
بر سر دشمن چو پُتکى آهنین
در ره شام بلا با کودکان
بود غمخوار و نگهبان و قرین
گه پرستار برادرزاده بود
عابد سجّاد زین العابدین
داستان کودک و شام خراب
رأس بابا و وداع آخرین
عاقبت با خطبه زین العباد
با رشادتهاى آن بانوى دین
لرزه افتادى بر اندام یزید
گشت نفرین از یسار و از یمین
در کنار کاخ استبدادیش
مجلس ماتمسراى شاه دین
گشته بر پا با حضور اهل بیت
دست تقدیر الهى را ببین
ماجراى بازگشت اهل بیت
زینب و کرب و بلا و اربعین
جابر و آب فرات و غسل او
زائران اولین و آخرین
سینه شد پُرسوز، چشمان پُر ز اشک
گفت بگذار این قلم را بر زمین
سلطانى شیرازى
***