ندبه ی زینب- علیهاالسلام- را سید بن طاوس- رحمه الله- در روز عاشورا نوشته (1) ولی بعضی تصریح نموده اند که در یازدهم و هنگام
رحیل به کوفه بوده است (2)، و مؤید آن، این که اگر در أوان حرکت به کوفه نبوده قسم دادن کوفیان بر مرور بر قتلگاه حضرت سیدالشهداء- صلوات الله علیه- به حسب ظاهر راهی نداشته، زیرا خود می توانسته اند به قتلگاه بروند، جز آنکه گوئیم کوفیان مانع بوده اند؛ و باز مؤید یازدهم، لفظ مرور است.
به هر حال سید روایت نموده که: زنها گفتند: به حق خدا ما را در قتلگاه حسین مرور دهید، و چون در کشتگان نگریستند فریاد کردند و بر روهای خود زدند. حمید بن مسلم گوید: به خدا سوگند فراموش نمی کنم زینب دختر علی را در حالی که بر حسین ندبه می نمود و با صدائی اندوهگین و دلی شکسته ی حزین می فرمود: وا محمداه! صلی علیک ملیک السماء! هذا حسین (3) مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء (4)، و بناتک سبایا إلی الله المشتکی و إلی محمد المصطفی و إلی علی المرتضی(5) و إلی حمزة سیدالشهدا (6)! وا محمداه! (7) هذا حسین بالعراء یسفی (8) علیه الصبا (9)، قتیل أولاد البغایا، حزناه (10) یا کرباه (11) الیوم مات جدی رسول الله (12) یا أصحاب
محمداه (13) هؤلاء ذریة المصطفی یساقون سوق السبایا؛ و فی بعض الروایات: یا محمداه (14) بناتک سبایا و ذریتک مقتلة، تسفی(15) علیهم ریح الصبا (9)، و هذا حسین مجزوز(16) الراس من القفا، مسلوب العمامة و الردا (17)! بأبی من (18) عسکره فی یوم الإثنین نهبا! بأبی من فسطاطه مقطع العری! بأبی من لا هو(19) غائب فیرتجی و لا جریح فیداوی! بأبی من نفسی له الفدا(20)! بأبی المهموم حتی قضی! بأبی العطشان حتی مضی! بأبی من شیبه تقطر(21) بالدماء! بأبی من جده رسول إله السماء! بأبی من هو سبط نبی الهدی! بأبی محمد المصطفی! بأبی خدیجة الکبری! بأبی علی المرتضی(22)! بأبی فاطمة الزهراء سیدة النساء! بأبی من ردت علیه الشمس حتی صلی (23)
زینب- علیهاالسلام- در ندبه ی خود می گوید: وا محمدا! پادشاه آسمان بر تو درود فرستد. این حسین تو است که آغشته به خون خویشتن و پاره پاره تن است و این دختران تو اند که أسیر شده اند! شکایت به حضرت خداوند است و به سوی محمد مصطفی و علی مرتضی و حمزه سیدالشهدا! ای محمد! این حسین است که در بیابان
افتاده، باد صبا خاک بر بدنش می ریزد، زنازاده ها او را کشتند، یا حزناه! یا کرباه! امروز جدم رسول خدا وفات نموده! ای أصحاب محمد! اینان ذریه ی محمدند که مانند کنیزان آنها را می رانند. و در برخی از روایات است: گفت: ای محمد! دختران تو أسیر و ذریه ی تو دستخوش شمشیرند، باد صبا خاک بر أبدانشان می ریزد، و این حسین است که سرش را از قفا بریدند و عمامه و رداش را بردند! پدرم فدای آنکه روز دوشنبه لشکرش دستخوش غارت گشت! پدرم فدای آنکه بند خیمه اش گسیخته گشت! پدرم فدای آنکه نه مسافر است که امید رجوعش باشد و نه مجروح است تا مداوی شود! پدرم فدای آنکه جانم فدای اوست! پدرم فدای آنکه تا آنگاه که از جهان برفت مهموم بود! پدرم فدای آنکه تا وقت مرگ تشنه بود! پدرم فدای آنکه از موی سپیدش خون می چکد! پدرم فدای آنکه جدش فرستاده ی خدای آسمانست! پدرم فدای آنکه نواده ی نبی هدایت است! پدرم فدای محمد مصطفی! پدرم فدای خدیجه ی کبری! پدرم فدای علی مرتضی! پدرم فدای فاطمه ی زهرا سیده ی نساء! پدرم فدای آنکه خورشید از برای او برگشت تا نماز خواند!
حمید گوید: به خدا سوگند تمام دوستان و دشمنان از این سخنان به گریه درآمدند (24)
مؤلف گوید:
اینکه زینب- علیهاالسلام- می گوید: این حسین است که سرش را از قفا بریدند، مقصود این است که قاتل در آن وقت عقب سر آن حضرت بوده، زیرا أخبار مستفیضه دلالت دارد که شهادت آن حضرت به نحو معهود از گلو بوده است، چنانچه مرویست: ثم جعل یضرب بسیفه مذبح الحسین علیه السلام (25)؛ باز مرویست: فضربه بالسیف فی حلقه الشریف (26)؛ أیضا در زیارت ناحیه است: و الشمر جالس علی صدرک و مولغ (27) سیفه علی نحرک (28)
بالجمله در شرح گفتگوی زینب- علیهاالسلام- به زبان حال و مقال در وقت عبور بر قتلگاه، شعرا را مراثی بسیار است؛ پاره [ای] از منتخبات آن را نگارش می دهم:
محتشم- علیه الرحمه- گفته (29):
در حربگاه چون ره آن کاروان افتاد
شور و نشور(30) واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت بکرد راست
چون چشم أهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیر و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف إمام زمان فتاد
بی اختیار نعره ی هذا حسین ازو
سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعة البتول
رو در مدینه کرد که: یا أیها الرسول!
این کشته ی فتاده به هامون حسین تست
وین صید دست و پا زده در خون حسین تست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست
پس روی در بقیع و به زهرا خطاب کرد
مرغ هوا و ماهی دریا کباب کرد
کای مونس شکسته دلان! حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بی آشنا ببین
أولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه ی عقوبت أهل دغا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه ها ببین
سینا گوید:
چون سر نعش برادر زینب محزون گریست
کوه با سنگین دلی از ناله ی او خون گریست
یک به یک خون جراحاتش ز سیل اشک شست
نرگسش از بس ز غم بر آن تن گلگون گریست (31)
وصال- علیه الرحمه- گوید:
آه ز دمی که دختر زهرا به روی خاک
افتاده دید آن تن مجروح چاک چاک
در تاب رفت و از شتر افتاد بر زمین
چون نور آفتاب که افتد میان خاک
در بر کشید آن تن و از سینه برکشید
آهی که شعله اش ز سمک رفت تا سماک (32)
گفت: ای به خون طپیده! نه هنگام خفتن است
برخیز کأهل بیت تو افتاده در هلاک
آه این منم فگار و توئی خفته بر زمین
یا لیت مت قبلک و الیوم لا أراک
هما گوید:
در قتلگاه خواهر غم پرور حسین
می گفت چون گرفت به بر پیکر حسین:
ای کشته ای که باد فدای تو جان پاک!
بی غسل (33) اوفتاده چرا پیکرت به خاک؟!
برخیز کودکان جگرخون خویش بین
تا چند خفته ای تو در این دشت هولناک؟! (34)
جودی گوید:
آخر از کوی تو با دیده ی گریان رفتم
آمدم با تو و با لشکر عدوان رفتم
گر تو با جمله شهیدان سوی جنت رفتی
من سوی شام به همراه أسیران رفتم
عهد ما بود که تو کشته شوی بر لب آب
تو وفا کردی و من بر سر پیمان رفتم
به سر نعش تو نگذاشت بمانم چون شمر
با سر پاک تو- ای مهر درخشان!- رفتم (35)
دیگری گفته:
چه (36) رسید زینب مبتلا، سوی قتلگاه ز ابتلا
رأت الحسین مجدلا، و علی التراب مغسلا
بدنش ز خون شده لاله گون، ز نجوم زخم تنش فزون
بگرفته دور وجود آن سپه مصیبت و ابتلا
ز تجلیات جلال حق، شده مصحفان ورق ورق
ز وفا نوشته به هر ورق، که: أنا الشهید بکربلا
فتکبرت و تهللت و تصارخت و تعولت
و مشت إلیه تهرولت بلغت (37) و قد بلغ العلی
دیگری گفته است (38):
ای رفته سرت در(39) نی، وی مانده تنت تنها!
ماندی تو و بنهادیم، ما سر به بیابانها
ای کرده به کوی دوست، هفتاد و دو قربانی!
قربان شومت، این رسم، ماند از تو به دورانها
از خون گلوی تو، این دشت گلستان شد
این سیر گلستان کرد، سیرم ز گلستانها
ما جمع پریشانیم، هم بی سر و سامانیم
بردار سر و بنگر، این بی سر و سامانها
دیگری گفته است:
جسم صد چاک برادر دید چون زینب، بگفت:
اینکه می بینم به بیداریست یا رب! یا به خواب؟!
ریخت از بس خاک بر سر آفتاب روی او
شد همی در گرد غم حتی توارت بالحجاب
گفت با آه: ای تن از تیغ گشته چاک چاک!
تو حسینی افتاده اینچنین بر روی خاک؟!
و بهترین مراثی در وصف الحال أبیات وصالست (40):
زینب چو دید پیکری اندر میان خون
چون آسمان و زخم تن از أنجمش فزون (41)
گفت: این به خون طپیده نباشد حسین من
این نیست آنکه در بر من بود تاکنون
یک دم فزون نرفت که رفت از کنار من
این زخمها به پیکر او چون رسید، چون؟!
گر این حسین، قامت او از چه بر زمین؟!
ور این حسین، رایت او از چه سرنگون؟!
گر این حسین من، سر او از چه بر سنان؟!
ور این حسین من، تن او از چه غرق خون؟!
یا خواب بوده ام من و گم گشته است راه
یا خواب بوده آنکه مرا بوده (42) رهنمون
می گفت و می گریست که جانسوز ناله ای
آمد ز حنجر شه لب تشنگان برون
کای عندلیب گلشن جان! آمدی، بیا
ره گم نگشته خوش به نشان آمدی، بیا
آمد به گوش دختر زهرا چو این خطاب
از ناقه خویش را به زمین زد ز اضطراب (43)
چون جان خویش جسم برادر به برکشید
بر سینه اش نهاد رخ همچو آفتاب
گفت: ای گلو بریده! سر أنورت کجاست؟!
وز چیست گشته پیکر پاکت به خون خضاب؟!
ای میر کاروان! گه آرام نیست، خیز
ما را ببر به منزل مقصود و خوش بخواب
گر دل به فرقت تو نهم، کو شکیب و صبر؟!
ور بی تو رو به شام کنم، کو توان و تاب؟! (44)
1) نگر: الملهوف، ط. حسون، ص 180.
2) سنج: زینب الکبری علیهاالسلام، النقدی، ص 102؛ و: السیدة زینب رائدة الجهاد فی الإسلام، القرشی، ص 274.
3) در ملهوف: + بالعراء.
4) در ملهوف: + وا ثکلاه.
5) در ملهوف: + و إلی فاطمة الزهراء.
6) در ملهوف: + سیدالشهداء.
7) در ملهوف: + و.
8) در ملهوف: تسفی.
9) در ملهوف: ریح الصباء.
10) در ملهوف: وا حزناه.
11) در ملهوف: واکبراه علیک یا أبا عبدالله.
12) در ملهوف: + صلی الله علیه و آله.
13) در ملهوف: یا أصحاب محمد.
14) در ملهوف: وامحمداه.
15) در أصل: تسقی. بنابر ملهوف إصلاح گردید.
16) در ملهوف: محزوز.
17) در ملهوف: الرداء.
18) در ملهوف: + أضحی.
19) در ملهوف، «هو» نیامده است.
20) در ملهوف: الفداء.
21) در ملهوف: یقطر شیبه (بجای «شیبه تقطر«(.
22) دو فقره (/ جمله) ی أخیر در ملهوف مؤخر و مقدم آمده است.
23) نگر: الملهوف (ط. حسون(، ص 180 و 181.
24) نگر: الملهوف (ط. حسون(، ص 181.
25) این عبارت را کمال الدین محمد بن طلحه ی شافعی در مطالب السؤول (ط. ماجد بن أحمد العطیة، 2 / 79) آورده است و أربلی در کشف الغمه (ط. إسلامیة، 2 / 232) از مطالب السؤول نقل کرده.در متن مطالب یک «فی» پس از «بسیفه» آمده که در گفتآورد أربلی نیست و گفتآورد أربلی مطابق متن ماست.
26) الملهوف (ط. حسون(، ص 176.
27) در أصل: مولع. بنابر بحارالأنوار إصلاح گردید.
28) بحارالأنوار، 98 / 322.
29) منتخباتی است از بندهای هشتم و نهم و دهم ترکیب بند مشهور محتشم (چاپ شده در: دیوان محشتم، ط. گرکانی، ص 283 و 284؛ با تفاوت در ضبط نص(.
30) در أصل: نشورا.
31) در أنهار (چ سنگی، ص 54 و 55(- بدون تصریح به نام قائل، و با این سرنویس که: «بعضی از أهل عصر گوید«- آمده است، با این بیت افزون:بر سر نسرین و گل از دیده ی ابر بهاردیده ی أهل حرم بر تشنگان افزون گریست.
32) »سمک» به معنای «ماهی» است، و مجازا بر أعماق زمین نیز إطلاق می شود، زیرا در باور کثیری از قدما زمین بر شاخ گاوی بود و آن گاو بر پشت ماهی قرار داشت؛ پس، ماهی بغایت در فرودست زمین بود.»سماک«، دو ستاره است در صورت فلکی سنبله و عوا، و مجازا بر آسمان إطلاق می گردد.
33) شهید در معرکه، در فقه إسلامی حاجت به غسل ندارد. این حکم درحق شهیدان عادی جاری است، تا چه رسد به پیشوای شهیدان و سرور سرخ رویان حضرت دوست، مولای ما حسین- صلوات الله و سلامه علیه، و رزقنا الله شفاعته و ثبت لنا قدم صدق معه. پس این که برخی مرثیت گویان از بی غسل افتادن پیکر آن سرور سرفراز سخن رانده اند، از سر سهو و بی دقتی است. (یادآوری أستاذنا العلامة و شیخنا فی الإجازة، آیة الله سید محمدرضا حسینی جلالی- أدام الله إجلاله-(.به سروده ی پیر هشیوار بلخ:خون شهیدان را ز آب أولی ترست وین خطا از صد صواب أولی ترست!.
34) هر سه بیت در دیوان همای شیرازی (به کوشش أحمد کرمی، 2 / 1027 و 1028) هست- با این تفاوت که پیش از لفظ «کودکان» یک «و» إضافه دارد.هما را چکامه ای جداگانه در گزارش رنج و مصائب حضرت زینب- سلام الله علیها- هست. نگر: دیوان همای شیرازی، 2 / 1034 و 1035.
35) آمده است در أنهار (چ سنگی، ص 71(. همچنین با أبیاتی دیگر در منتخب التواریخ (ص 329) آمده.
36) بی گمان مراد «چو» است؛ و این شیوه ی بعض قدما بود که به جای «چو«، «چه» می آوردند.
37) در أصل بالای سطر یک «ظ» (= ظاهرا) نوشته شده.
38) در منتخب التواریخ (ص 329) قائل این أبیات جودی خراسانی دانسته شده.
39) در منتخب التواریخ: بر.
40) این أبیات را- جز دو بیت از أواخر، و البته با أبیاتی افزون بر آنچه در اینجا آمده-، مؤلف (ره) در أنهار (چ سنگی، ص 84 و 85) آورده است.
41) در أصل: برون. بنا بر أنهار إصلاح شد.
42) در أنهار (چ سنگی(: گشته.
43) در أنهار (چ سنگی(: باضطراب.
44) جمیع این أبیات وصال- با تفاوت در ضبط- در منتخباتی که در منتخب التواریخ آمده هست. نگر: منتخب التواریخ، ص 326.