جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

زینب در کنار قتل‌گاه

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

چه شد اى کشته، ز داغ دل من بى‌خبرى

مى‌زند داغ جگر سوز تو بر جان شررى

شررى کز تف آن سوخت سرا پاى مرا

که به جا نیست از این، سوخته دیگر اثرى

یارب این کشته مگر سبط رسول تو نبود

که چنین زخم به تن نیست خدا را بشرى

بوسم اى غرقه به خون حنجر بُبریده تو

که بدین شیوه برآید ز لبم نوحه‌گرى

لحظه‌اى خیز ز جا مرغ خوش آواز که تا

بر گلستان پر از لاله پرپر نگرى

جز دف و چنگ و نى و ناله بیمار و سرت

به خدا نیست در این راه مرا هم‌سفرى

گوید عنقا که بود فکر دلش ز عاطفه دور

بر تو و بى کسى‌ات گر که نسوزد جگرى

شررى کز تف آن سوخت مرا طایر جان

که نمانده است از آن مرغ به جز مشت پرى

عباس عنقا تهرانى

***