جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

زنی به نام حمیده (1)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

نقل شده وقتی که اسرا وارد شام شدند مردم به تماشای آنها رفتند بانویی هاشمی به نام حمیده بوده که پسرش (سعد) و کنیزش (رمیثه) جهت تماشا از خانه بیرون رفته بودند، وقتی که سعد و رمیثه از قضایا آگاه شدند برگشته و به ناله و سوگواری پرداختند، حمیده سراسیمه نزد آنها دوید، شنید پسرش می گوید: بار خدایا چگونه بنالم و نگویم با این که سر مبارک امامم را بر نیزه ی دشمن دیدم و رمیثه می گوید: چگونه نگویم در حالی که بانوان سلطان حجاز بر شتران بی جهاز، با ناله ی «واحسیناه واغربتا» هم آواز دیدم!

حمیده از شنیدن این کلمات نقش بر زمین شد و از هوش رفت، وقتی که به خود آمد با سر و پای برهنه، از خانه بیرون شد، چشمش به زینب کبری افتاد خود را بر زمین زد و فریاد برآورد ای دختر علی مرتضی «کاش کور شده بودم و تو را اسیر نمی دیدم» برادرت کجاست که تو را به این وضع به شام آورده اند، آن بانو با چشم گریان اشاره کرد به سر منور امام حسین که بالای نیزه بود.

هنگامی که حمیده سر منور امام حسین را دید چنان فریاد واحسیناه از

دل پر درد برآورد که از هوش رفت تا تماشاچیان دورش را گرفتند! سعد و رمیثه نیز قالب تهی کرده و هر سه به خدمت آقایشان حسین رسیدند.(1)


1) بحر المصائب، از مفجع القلوب سلیمان شامی.