پس از آن دستور داد حضرت سجاد و اهل بیت را به خانه ای که پهلوی مسجد جامع بود برده جای دادند، فردای آن روز ابن زیاد فرمان داد تا سر ابیعبدالله الحسین (ع) را بر بالای نیزه کرده در همه کوچه های کوفه بگردانند هزاران نفر از مردم کوفه و قبائل نظاره گر آن سر مقدس شدند و برخی بر آن گریستند.
»ارشاد- لهوف- کامل بهائی- منتهی الآمال و غیره«.
زید بن ارقم در غرفه نشسته بود از سر مقدس شنید که این آیه را تلاوت می کرد: ام حسبت ان اصحاب الکهف والرقیم کانوا من اتنا عجبا. (1) «ارشاد- منتهی الآمال«
در امالی صدوق است که «ابن زیاد دستور داد اهل بیت را بزندان بردند و مژده ی کشتن حسین را به اطراف نوشت«. از جمله به حاکم مدینه نوشت و او را به قتل امام حسین بشارت داد. و نامه ای به وسیله ی پیک به یزید فرستاد و شرح ماوقع را در آن بنوشت و از او دستور خواست. «منتهی الآمال» رفتن پیک شام و بازگشتن به کوفه تقریبا یک ماه به طول می انجامیده است این مدت را اهل بیت در کوفه تحت نظر و در حبس بوده اند وضع گذران آنان چگونه بوده روشن نیست، مؤلف کتاب امام حسین و ایران می نویسد: وقتی که اعضاء خانواده ی حسین در کوفه بودند، مردم برای آنان غذا و لباس و سایر وسائل زندگی را می بردند، حاکم عراقین (ابن زیاد) هم نمی توانست مانع شود او با اینکه میل نداشت به اسیران کمک شود می ترسید که متهم به بخل گردد. عرب بادیه با اینکه
خشن و بی رحم بود، مهمان نواز بود و از مهمان به خوبی پذیرایی می کرد. نفس المهموم و غیره متذکرند که حضرت زینب فرفرموده است که: در مدت توقف در مجلس، زنان عربیه ای نزد ما نیامدند مگر آنکه مملوکه یا ام ولد بودند و آنها نیز مانند ما اسیر شده بودند. «مؤلف«
در اوقاتی که اهل بیت در مجلس بودند روزی دیدند که سنگی در زندان افتاد و کاغذی به آن بسته بود که در آن نوشته بود که قاصدی در امر شما به شام نزد یزید رفته در فلان روز به آنجا می رسد و فلان روز مراجعت خواهد کرد. پس هرگاه صدای تکبیر شنیدند، بدانید که امر قتل شما آمده است، و بیقین کشته خواهید شد اگر صدای تکبیر نشنیدید، امان برای شما آمده… قاصد آمد و صدای تکبیر شنیده نشد کاغذ از یزید آمده بود که اسیران را به نزد من بفرست. «منتتهی الآمال- نفس المهموم به روایت از ابوجعفر طبری در تاریخش«
در کامل بهائی است که امام سجاد و اسیران اهل بیت، به وسیله ی چهارپایان خود به شام رفتند زیرا که مالها را غارت کرده بودند، اما چهارپایان با ایشان گذارده بودند، ابن زیاد شمر بن ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه را بر سر ایشان گماشت، و غل گران بر گردن امام زین العابدین (ع) نهاد چنانکه دستهای مبارکش بر گردن بسته بود امام در راه به حمد و ثنای خدا و تلاوت قرآن و استغفار مشغول بود، و هرگز با هیچ کس سخن نگفت الا با عورات اهل بیت علیهم السلام «منتهی الآمال«.
سید بن طاوس در کتاب اقبال از کتاب مصابیح النور از حضرت صادق (ع) روایت کرده که پدرم حضرت باقر فرمود: از پدرم علی بن الحسین (ع) از بردن او را به نزد یزید پرسیدم، فرمود: مرا بر شتری که لنگ بود سوار کردند بدون روپوش و جهاز، و سر حضرت سیدالشهداء بر نیزه بلندی بود و زنان ما پشت سر من بودند بر استران پالان دار، و گروه مأمور و لشکریان با نیزه هایشان پشت سر ما گرد ما بودند، هرگاه یکی از ما
چشمش می گریست سر او را با نیزه می کوبیدند تا آنکه وارد دمشق شدیم. «منتهی الآمال«
بالجمله آن منافقان سرهای شهدا را در پیش روی اهل بیت رسول خدا به حرکت درآورده و ایشان را شهر به شهر و منزل به منزل با ذلت شماتت کوچ می دادند و به هر قریه و قبیله می بردند تا شیعیان علی عبرت گیرند و از خلافت آل علی مأیوس گردند و دل بر طاعت یزید بندند. «منتهی الآمال«
1) آیه- سوره کهف.