برخی از مردم به خاطر کوتهفکری و اندیشه نارسا به اشتباه چنین میپندارند که موفقیت و پیروزی ظاهری فرد یا گروه و یا جریانی در فراز و نشیبهای زندگی اجتماعی و سیاسی نشانگر آن است که روش و موضعگیری آنان درست و عادلانه است و آنان به خدا نزدیک هستند، از این رو مستی چیرگی و پیروزی ظاهری، آنان را میگیرد و نسبت به منتقد و مخالف دستخوش خودبزرگبینی و تکبر و زورمداری میگردند و از همه مرزهای مقررات و اخلاق انسانی عبور میکنند و دست به ددمنشی میزنند.
به همین جهت زینب سلاماللهعلیها برای زدودن این اندیشه منحط از ذهن خمود دربار شام و بیدار ساختن طاغوت شام از خواب مستی و پستی این پندار را مردود اعلام میدارد و یزید را نه با عنوان امیر مؤمنان، یا خلیفه مسلمانان و یا عنوانهای محترمانه مشابه، که به صراحت تمام با نام شوم او مخاطب میسازد و میفرماید:
هان ای یزید!
آری، آن بانوی دانش و کمال او را به نام صدا میزند و بدین وسیله به نفی خلافت و لیاقت آن عنصر خودکامه و بیدادپیشه تصریح میکند و میفرماید:
«أَ ظَنَنْتَ یَا یَزِیدُ حِینَ أَخَذْتَ عَلَیْنَا أَقْطَارَ الْأَرْضِ وَ ضَیَّقْتَ عَلَیْنَا آفَاقَ السَّمَاءِ فَأَصْبَحْنَا لَکَ فِی إِسَارٍ نُسَاقُ إِلَیْکَ سَوْقاً فِی قِطَارٍ وَ أَنْتَ عَلَیْنَا ذُو اقْتِدَارٍ أَنَّ بِنَا مِنَ اللَّهِ هَوَاناً وَ عَلَیْکَ مِنْهُ کَرَامَةً وَ امْتِنَانا.»
در این فراز زینب سلاماللهعلیها حال و روز خود و خاندان بزرگمنش پیامبر و کسانی را که به همراه او بودند وصف میکند و روشن میسازد که آنان در سختترین تنگنا و فشار بودند، درست بسان انسانی که به گونهای از هر سو محاصره گردد که نتواند از آن حلقه محاصره و فشار و بحرانسازیها خود را نجات دهد. آن گاه پس از آن محاصره و تنگنا و بازداشت و زندان، او را همانند اسیرانی که گاه از گروهها یا کشورهای متجاوز به بند میافتادند به اسارت گیرند و با تاریکاندیشی و خشونت آنان را بسان قطار شترها در یک صف به بند کشند، و با فخر و شادمانی شهر به شهر بگردانند!
بانوی اسلام با شهامت از بیداد و ددمنشی سپاه استبداد و فرماندهی خشونتکیش و کودن آن گزارش میکند و روشن میسازد که آنان پس از کشتار دهشتناک کربلا و آتش زدن خیمهها، خاندان پیامبر را به همراه زینب و امام سجاد علیهالسلام بازداشت و زندان کردند و با بیداد و خشونت آنان را به غل و زنجیر کشیدند، و به اسارت گرفتند و این همه جنایت به دستور یزید و در قلمرو قدرت او بود و در شرایطی انجام گرفت که خاندان پیامبر به ظاهر در ناتوانی بودند و یزید و یزیدیان در حال چیرگی و بدمستی.
هان ای یزید! هنگامی که ما را از نظر ظاهری مغلوب و دربند بیداد مینگری و خود را چیره و مست پیروزی، آیا میپنداری که این گرفتاری ما نشان آن است که در بارگاه خدا جایگاهی بلند و مقامی والا نداریم و یا میپنداری که تو نزد خدا دارای مقام و جایگاهی هستی که توانستهای در یک جنگ نابرابر و بیرحمانه چیره گردی و با کشتن مردان و جوانان عدالتخواه ما، زنان و کودکانمان را به بند اسارت کشی؟
راستی چه کوتهبین و خشکمغزی!
«وَ أَنَّ ذَلِکَ لِعِظَمِ خَطَرِکَ وَ جَلَالَةِ قَدْرِک؟؛
به راستی آیا این چیرگی و پیروزی ظاهری و ظالمانه را نشان بزرگی و بلندی مقام خود در بارگاه خدا میپنداری؟»
«فَشَمَخْتَ بِأَنْفِکَ وَ نَظَرْتَ إِلَى عِطْفِک؛
آری، بر اساس این پندار پوچ است که مست پیروزی شده و باد به دماغ انداخته و دستخوش خودبزرگبینی و تکبر گردیده و خودپسندانه و مغرورانه به چهره و لباس و زرق و برق پوشالی و پاسداران و دژخیمان گوش به فرمان خودت مینگری و میبالی…»
«تَضْرِبُ أَصْدَرَیْکَ فَرَحاً وَ تَنْفُضُ مِذْرَوَیْکَ مَرَحا؛
و به نشان شادمانی و ذوقزدگی و خودشیفتگی جنونآمیز، سرت را تکان میدهی و از فرط شادی به رقص آمدهای!»
«حِینَ رَأَیْتَ الدُّنْیَا لَکَ مُسْتَوْسِقَةً وَ الْأُمُورَ لَدَیْکَ مُتَّسِقَة؛
آری تو با همان اندیشه معیوب و پندار پوچ، چنین مینگری که دنیا به تو روی آورده، و رویدادها آن سان که تو میخواستی در جریان است.»
«وَ حِینَ صَفَا لَکَ مُلْکُنَا وَ خَلَصَ لَکَ سُلْطَانُنَا؟»
و چنین میپنداری که در نقشه ابلیسیات چیره شده و رقیب و مخالف بزرگ حکومت استبدادی و انحصاری خود را در یورشی ددمنشانه و نابرابر به بدترین شکل ممکن قتل عام نموده و زنان و کودکانش را به اسارت گرفته و پایههای فرمانرواییات را استوار ساختهای؛ آری، این پندارهاست که تو را به حرکات احمقانه و جنونآمیز و بدمستیهای امروزت واداشته است.
اما هان ای سبکسر مغرور! آگاه باش که این قدرت و جایگاه و این شرایط و امکاناتی که زورمدارانه به انحصار خود درآوردهای، همه و همه از آن ماست نه تو.
این سخن آن بانوی دینشناس، جامعهشناس و سیاستشناس بدان جهت است که یزید با عنوان دروغین جانشینی پیامبر فرمانروایی میکرد و روشن است که شرایط و معیارهای جانشینی پیامبر معلوم بود و هرگز در او وجود نداشت، و از سوی دیگر پیامبر گرامی جانشینان خود را معرفی نموده بود، که نخستین آنان علی علیهالسلام بود و پس از او، یازده امام از فرزندان او با نام و نشان یکی پس از دیگری از زبان پیامبر معرفی شده بودند و یزید و پیش از او پدرش کارهای نبودند تا اینک به نام اسلام و به بهانه جانشینی پیامبر خدا قدرت و امکانات دین و آیین و سرنوشت امت او را با فریب و دروغ و قهر و غلبه و خشونت و کودتا به کف بیکفایت خود گیرند و به جنایتهای پیاپی دست یازند!