جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

زبان حال زینب سلام‌الله‌علیها

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

اى به قربان تو خواهر تو

خواهر با جان برابر تو

کاش بودى زیر خنجر شمر

جگر من جاى حنجر تو

تشنه کاما سوخت جان من

کام خشک و دیده تر تو

خاک عالم باد بر سر من

روى خاک افتاده پیکر تو

یا بعید الدار عن وطنه

عاقبت شد خاک بستر تو

یوسف گل پیرهن نگذاشت

خصم دون یک جامه در بر تو

جوى اشک چشم من چه کند

با تن در خون شناور تو

اى شهنشاه قلمرو عشق

کو سپهسالار لشکر تو

رایت گردون هماره نگون

کو علمدار دلاور تو

نه تنها بسوختى که بسوخت

عالمى از داغ اکبر تو

خون روان از چشم مادر دهر

از غم بى‌شیر اصغر تو

نونهال باغ من به کجاست

قاسم آن شاخ صنوبر تو

اى برادر سر بر آر و بپرس

چه شد ای غم‌دیده معجر تو

گردش چرخ کبود ربود

گوشوار از گوش دختر تو

رفتم از کوى تو زار و نزار

با دلى پر از غصه از بر تو

تا کند چون نى نوا دل من

چون ببینم روى نى سر تو

تا به شام و بزم عام رود

خواهر بى یار و یاور تو

تا ببیند این ستم‌کش زار

ناسزاها از ستم‌گر تو

تا که چوب خیزران چه کند

با لبان روح‌پرور تو

تا بنالد همچو مرغ هزار

خواهر بى‌بال و بى‌پر تو

آیت‌الله کمپانی

***