جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

روز یازدهم محرم (1)

زمان مطالعه: 10 دقیقه

عمر سعد شب یازدهم را در خیمه خود و لشکرگاه خود خوابید، چون روز برآمد، کشتگان سپاه خود را جمع کرده بر آنها نماز گزارد، همه را به خاک سپردند، و دستور داد تا ندا دهند برای کوچ کردن به طرف کوفه آماده شوند، نوشته اند که عمر سعد امر کرد زنها را از خیمه بیرون کنند و خیام محترم را آتش زنند شعله پس شعله ی آتش در خیمه ها بالا گرفت، فرزندان پیغمبر دهشت زده با سر و پای برهنه از خیمه ها بیرون دویدند (1). «منتهی الآمال«

زنان لشکر را قسم دادند و اصرار و التماس نمودند که ساعتی را مهلت دهند تا با نعش حسین و سایر کشتگان وداع کنند و آنگاه روانه ی کوفه شوند. چون نظر اهل بیت در رسالت بر بدن شهیدان افتاد که با اعضای بریده در میان خاک و خون غلطیده بودند خروش برآوردند و سیلاب اشک از دیده ها روان ساختند، چون نظر ایشان به جسد مطهر سیدالشهدا افتاد صدا به شیون بلند کردند، و از گریه و زاری دلهای حاضران را به آتش غم سوختند (2).

زینب سلام الله علیها در حالیکه هزاران دشمن او را احاطه کرده بودند روانه شد

تا به جسد برادرش سیدالشهداء رسید، بدنی پاره پاره بی سر پوشیده از شمشیر و نیزه شکسته و سنگها، دستش را به زیر بدن برادر برد و آن را روی دست بلند کرد و گفت: اللهم تقبل منا هذا القلیل من القربان «ثم انعطفت نحو المعرکة یحیط بها الالوف من الاعداء حتی اذا انتهت الی جسد سیدالشهداء و قد غطت بدنه الشریف قطع السیوف والرماح والحجارة، فاخذت ترفع ذلک عن بدنه الشریف، ثم وضعت یدیها تحته رافعة له، و هی تقول: اللهم تقبل منا هذا القلیل من القربان» «زینب الکبری نقدی ص 75«

»ثم انفجرت بشکواها الی رسول الله (ص) پس بی تابانه به سوی رسول خدا شکوه کرد قائلة: «یا محمداه، صلی علیک ملیک السما، هذا حسین مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء، و بناتک سبایا، الی الله المشتکی، والی محمد المصطفی، والی علی المرتضی والی فاطمة الزهراء، والی حمزة سیدالشهداء.

یا محمد، هذا حسین بالعراء تسفی علیه الصبا، قتیل اولاد البغایا، واحزناه، واکرباه علیک یا اباعبدالله، الیوم مات جدی رسول الله،

یا اصحاب محمد، هؤلاء ذریة المصطفی یساقون سوق السبایا، و هذا حسین مجزوز الراس من القفا، مسلوب العمامة والردا،

بابی من اضحی معسکره یوم الاثنین نهبا، بابی من فسطاطه مقطع العری، بابی من لا غائب فیرجی، و لا جریح فیداوی، بابی العطشان حتی مضی، بابی من شیبه یقطر بالدماء، بابی من جده المصطفی، بابی من جده رسول اله السماء

بابی من هو سبط نبی الهدی، بابی محمد المصطفی، بابی خدیجة الکبری، بابی علی المرتضی، بابی فاطمة الزهراء، بابی من ردت علیه الشمس حتی صلی.» فابکت کل عدو و صدیق. «زینب الکبری للنقدی 110 نفس المهموم بالفاظ متقارب 159- اعلام النساء و غیره«.

(راوی گفت به خدا سوگند فراموش نمی کنم زینب دختر علی (ع) را که بر برادرش ندبه می کرد و با صوتی حزین و دلی پر از اندوه ندا برداشت که: یا محمد ای که فرشتگان آسمان بر تو نماز گزاردند، این حسین تست که با اعضاء پاره پاره در خون خویش آغشته است، قتیل اولاد زنا جسدش بر روی خاک افتاده و باد صبا بر او خاک و غبار می افشاند، یا محمد اینان دختران تواند که اسیرشان کرده اند آه که امروز روزی را ماند که جدم رسول خدا رحلت کرد، ای اصحاب محمد، اینک ذریه پیغمبر شما را به اسیری می برند، یا محمد این حسین است که سر او را از قفا بریده، عمامه و ردای او را ربوده اند، پدرم فدای آن کسی باد که با غم و غصه از دنیا برفت، پدرم فدای آن کسی باد که سراپرده اش را از هم گسیختند، پدرم فدای آنکه لشگرگاهش غارت زده ی روز دوشنبه است، پدرم فدای آنکه با لب تشنه کشته شد، پدرم فدای آنکه هنوز از محاسن او خون می چکد، فدای آنکه جدش محمدمصطفی است فدای به سفر رفته ای که امید برگشتن او نیست، مجروحی که جراحتش مرهم نپذیرد بالجمله زینب بدین کلمات بر جسد برادر نوحه و ندبه می کرد و همه را منقلب و گریان ساخت به طوری که دوست و دشمن به حال او گریستند. «منتهی الآمال ص 293 و لهوف به الفاظ متقارب«

عقل در اینجا از زینب در تحیر است که چگونه تفسیر کند، آیا ایمان ثابت و قوت نفس و تسلط بر حواس و مشاعر است یا ذوب شدن در بوته ی اسلام؟ در اینجاست که هیچ کس را غالب تراز او نمی نگری اگرچه خود حسین علیه السلام باشد، رضا به قضای اندوهبار، صبر و شکیبائی در بالاترین حد خود از سراپای وجود

وجود او جلوه گر است، گویا همه این اوصاف در او جمع شده و او را قهرمانی نمونه و آسمانی در روی زمین ساخت. همه آثار وجودی زینب در این روزهای پر حادثه شگفت انگیز است. عزم و حزم حکیمانه شجاعت و پر دلی کریمانه، گفتار روحانی، رفتار ایمانی و همه اوصاف و حالات بی نظیرش جلوات آل عبا را آشکار و او را مرد آفرین روزگار ساخته است. «مؤلف«

هیچ یک از تاریخ نویسان مقام و منزلت این بانوی بزرگوار را در این فاجعه منکر نشده است او نخستین بانوئی بود که در لحظات بسیار دشوار قد برافراشت و به سرپرستی بازماندگان همت گماشت، بر سر محتضران حاضر شد و از آنان پرستاری می نمود. به نظر من وظیلفه ی حقیقی زینب بعد از فاجعه ی کربلا شروع شدو آن وقتی بود که موظف شد از دختران بی سرپرست بنی هاشم که مردان خود را از دست داده بودند، حمایت و نگاهداری نماید و تا پای جان از جوان مریض زین العابدین فرزند حسین دفاع کند به نحوی که اگر دفاع زینب نبود سر او را از تن جدا می کردند، وظیفه ی دیگر او این بود که نگذارد بعد از آن واقعه خون شهدا به هدر رود.

»از مقدمه ی کتاب بطلة کربلا از دکتر بنت الشاطی«

بر سر مطلب آئیم:

سکینه بر جسد پدر نوحه کرد: جسد پاره پاره ی پدر را در بر گرفت و از دل چنان ناله برآورد که دل سنگ خاره را پاره پاره می کرد، آن مخدره جسد پدر را رها نمی کرد تا آنکه جماعتی از اعراب جمع شداند و او را از جسد پدر جدا ساختند، در مصباح کفعمی است که سکینه گفت چون آن بدن نازنین را در آغوش گرفتم بیهوشی به من دست داد در آن حالت از پدرم شنیدم: «شیعتی ما ان شربتم ماء عذب فاذکر بی اوسمعتم بغریب او شهید فاندبونی«. مأموران عمر سعد اهل بیت را از قتلگاه دور کردند روز از نیمه گذشته بود، آنان را بر شتران سوار کردند تا به جانب کوفه روان سازند. «منتهی الآمال و غیره«

اشعار به مناسبت روز یازدهم

»استاد جلال الدین همائی«

آه از آن روز که در دشت بلا غوغا بود

شورش روز قیامت به جهان برپا بود

الا ای فروزنده دل آفتاب

به جسم شهیدان سبکتر بتاب

شهیدان قربانگه راستین

فشانده به حق بر دو کون آستین

جگرگوشگان پیمبر همه

گل باغ زهرای اطهر همه

جگر گوشه های رسول خدا

زده تشنه در موج خون دست و پا

ز خون شهیدان زمین سرخ پوش

ز آه یتیمان فلک پر خروش

از این سرزمین تا به روز شمار

نروید مگر لاله داغدار

آتش بر آشیانه ی مرغی نمی زنند

گیرم که خیمه خیمه ی آل عبا نبود

لب تشنه کی کشند کسی را کنار آب

گیرم حسین سبط رسول خدا نبود

دنیا ندیده کودک مظلوم را کشند

ای کاش روی دست پدر این جفا نبود

کی کعب نی زده بزنی دیده صد بلا

گیرم اسیر دختر خیرالنسا نبود

بستر ز زیر پای علیلی کجا کشند

گیرم که آن علیل یکی ز اولیا نبود

»حجة الاسلام شیخ محمد نهاوندی«

فغان که آنچه نبی سرو داشت در چمنش

فلک ز تیشه بیداد کرد ریشه کنش

بقتلگه ره زینب فتاد و دید به خاک

فتاده لاله و شمشاد و سرو و یاسمنش

به جستجوی گل آمد چو بلبل از همه سوی

که تا به زیر خس و خار یافت در چمنش

نشست و از دل پر درد ناله کرد و گریست

چو جان کشید در آغوش نازنین بدنش

بگریه گفت که زهرا کجاست تا نگرد

ز باد کین شده خاموش شمع انجمنش

»حسان چایچیان«

آیم به قتلگاه که پیدا کنم ترا

امشب وداع هجرت فردا کنم ترا

در حیرتم که از چه بجویم نشان تو

نی سر نه پیرهن ز چه پیدا کنم

برگیرمت ز خاک و ببویم گلوی تو

خود نوحه مادرانه چو زهرا کنم ترا

ای آنکه داغهای جگر سوز دیده ای

اکنون به اشک دیده ی مداوا کنم ترا

خواهم که سیر بینمت اما حسین من

کو صبر و طاقتی که تماشا کنم ترا

شمع تو گشته ام که بسوزم برای تو

از عشق خویش قبله ی دلها کنم ترا

هر جا روم لوای غرایت بپا کنم

ماتمسرا سراسر دنیا کنم ترا

»محتشم کاشانی«

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

شور نشور واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد

هر جا که بود آهوئی از دشت پا کشید

هر جا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت

چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

ناگاه چشم ختر زهرا در آن میان

بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی اختیار نعره ی هذا حسین از او

سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعه ی رسول

رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول

این کشته ی فتاده بهامون حسین تست

وین صید دست و پا زده در خون حسین تست

این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی

دود از زمین رسانده بگردون حسین تست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست

این غرقه ی محیط شهادت که روی دشت

از موج خون او شده گلگون حسین تست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات

کز خون او زمین شده جیجون حسین تست

این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه

خرگاه زین جهان زده بیرون حسین تست

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین

شاه شهید ناشده مدفون حسین تست

پس روی در بقیع و بزهرا خطاب کرد

وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین

ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند

در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آتشین فشان

و اندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

نی نی در او چو ابر خروشان بکربلا

طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین

تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر

سرهای سروران همه از تن جدا ببین

آن تن که بود پروشش در کنار تو

غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین

یا بضعة الرسول ز ابن زیاد داد

کاو خاک اهل بیت رسالت بباد داد

»از معراج المحبه«

چو بر مقتل رسیدند آن اسیران

بهم پیوست نیسان و حزیران

یکی مویه کنان گشتی بفرزند

یکی شد مو کنان بر سوگ دلبند

یکی از خون به صورت غازه می کرد

یکی داغ علی را تازه می کرد

به سوگ گلرخان سرو قامت

بپا گردید غوغای قیامت

نظر افکند چون دخت پیمبر

بنور دیده ی ساقی کوثر

بناگه ناله ی هذا اخی زد

بجان خلد نار دوزخی زد

ز نیرنگ سپهر نیل صورت

سیه شد روزگار اهل عصمت

ترا طاقت نباشد از شنیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

»وصال شیرازی«

زینب چو دید پیکری اندر میان خون

چون آسمان و زخم تن از انجمش فزون

بیحد جراحتی نتوان گفتنش که چند

پامال پیکری نتوان دیدنش که چون

خنجر در او نشسته چو شهپر که برهما

پیکان در او دمیده چو مژگان که از جفون

گفت این بخون تپیده نباشد حسین من

این نیست آنکه در بر من بود تاکنون

گر این حسین قامت او از چه بر زمین

ور این حسین رایت او از چه سرنگون

چون جان خویش جسم برادر ببر گرفت

بر سینه اش نهاد رخ خود چو آفتاب

گفت ای گلو بریده سر انورت کجاست

وز چیست گشته پیکر پاکت بخون خضاب

ای میر کاروان گه آرام نیست خیز

ما را ببر بمنزل مقصود خوش بخواب

من یکتن ضعیفم و یک کاروان اسیر

وین خلق بی حمیت و دهری پر انقلاب

گر دل بفرقت تو نهم کو شکیب و صبر

ور بی تو رو به شام کنم کو توان تاب

»جودی«

آخر از کوی تو با دیده ی گریان رفتم

آمدم با تو و با لشکر عدوان رفتم

گر تو با جمع شهیدان سوی جنت رفتی

من سوی شام به همراه اسیران رفتم

»آیة‌ الله غروی«

شد نوک نی چو نقطه ی ایجاد را مدار

از دور ماند دایره ی لیل والنهار

سر زد چو ماه معرفت از مشرق سنان

از مغرب آفتاب قیامت شد آشکار

شیرازه ی صحیفه ی هستی ز هم گسیخت

شد پاره پاره دفتر اوضاع روزگار

در گنبد بلند فلک ناله ی ملک

افکند در صوامع لاهوتیان شرار

عقل نخست نقش جهان را به گریه شست

واندر عقول زد شرر از آه شعله بار

یکباره سوخت همچو سپند از غمش خلیل

آمد دوباره نوح بطوفان غم دچار

سر حلقه ی عقول چو بر نی مقام کرد

قوس صعود عشق ظهوری تمام کرد

»صباحی بیدگلی«

چو بیکسان آل نبی در بدر شدند

در شهر کوفه ناله کنان نوحه گر شدند

سرهای سروران همه بر نیزه و سنان

در پیش روی اهل حرم جلوه گر شدند

از ناله های پردگیان ساکنان شهر

جمع از پی نظاره بهر رهگذر شدند

بیشرم امتی که نترسیده از خدا

بر عترت پیمبر خود پرده در شدند

زاندیشه ی نظاره بیگانه پرده پوش

از پاره معجری بسر یکدگر شدند

دست از جفا نداشته بر زخم اهل بیت

هر دم نمک نشان بجفای دگر شدند

چندی به کوفه داشت فلک تلخکامشان

آنگه ز کوفه برد بخواری بشامشان

حضرت علی بن الحسین امام سجاد فرمود: چون روز عاشورا ازدو اهی و مصیبات عظیم رسید به ما به ما آنچه رسید و پدرم با اولاد و برادران و دیگر اهل بیت کشته گردید، و حرم محترم و زنان مکرمه را بر جهاز شتران برای بردن به کوفه سوار کردند، من نظر کردم و دیدم پدرم با خویشان و یاوران به خاک و خون آغشته گشته اند و بدنهای طاهر آنان بر روی زمین مانده کسی متوجه دفن آنها نشده است، این منظره سخت بر من گران آمد سینه ام تنگی گرفت، حالتی به من دست داد که می خواست جان از بدنم بیرون رود، عمه ام زینب کبری که حال مرا چنین دید، گفت ای باقیمانده و یادگار از جد پدر و برادرم، این چه حالت است که خود را به دست ناشکیبائی سپرده ای و با جان خود بازی می کنی، گفتم ای عمه چگونه چنین نباشم که می بینم سید و آقایم با برادران و عموزادگان و اهل عشیرت همه غرقه به خون در این بیابان عریان و بی کفن افتاده اند و کسی به دفن ایشان نمی پردازد گوئی اینان را مسلمان نمی دانند، عمه ام گفت از آنچه می بینی دلگیر مباش و جزع مکن به خدا سوگند که این عهدیست ز رسول خدا (ص) به سوی جد و عم و پدر تو. رسول خدا مصائب هر یک را به آنان خبر داد که حق تعالی در این امت جماعتی را که فرعونهای زمان آنها را نشناسند و در نزد اهل آسمانها معروفند برانگیزد که این اعضاء پراکنده و جسمهای به خون طپیده را دفن کنند و بر مدفن پدرت علامت (قبه و بارگاه) برافرازند که گردش روزگار آن را محو نکند، مردم از اطراف و اکناف به زیارت قبر مطهرش بیایند و او را زیارت کنند.. الی آخر حدیث (3).

»منتهی الآمال- منتخب التواریخ- نفس المهموم«.


1) سید بن طاووس در لهوف آتش سوزی را عصر عاشورا پس از غارت خیمه ها ذکر کرده است. و صاحب منتهی الآمال با توجه به قول سید می نویسد که بعضی آتش زدن خیمه ها را روز یازدهم نقل کرده اند و بعد خود در جای دیگر آن را از وقایع روز یازدهم شمرده است.مؤلف کتاب امام حسین ایران می نویسد: اگر غارتگران در آغاز خیمه های حسین را آتش می زدند آنچه در خیمه ها می بود می سوخت و آنها از یغما محروم می شدند، پس خیمه ها قبل از غارت سوزانده نشده است. بعد از غرت هم این عمل غیر عادی است چونکه یک خیمه برای یک سرباز عرب در آن موقع، به خصوص اگر گرانبها هم باشد غنیمت جالب توجه محسوب می شود. آیا می توان گفت سوختن خیمه از روی عمد نبوده است؟مرحوم آیة الله زند کرمانی رحمة الله علیه می فرماید: هیزم و نی هائی را که به امر امام در خندق انباشتند، روز عاشورا در شروع جنگ آنها را آتش زدند و تا مدتی که جنگ بود شعله می کشید، به تدریج شعله ها کم و کمتر می شد، تا اینکه در پایان جنگ جز ته مانده ی آتش در خندق نبود، آن ته مانده ی آتش بر اثر بی توجهی چپاولگران یا قساوت اراذل آنها، موجب آتش سوزی شده است.از مجموع گفته ها و روایات می توان گفت: آتش زدن خیمه ها در روز یازدهم به دستور عمر سعد، خیمه های معدودی بوده که نیمه سوخته بی ارزش بوده که به منظور اعلام آمادگی قطعی و یکباره و بیرون آمدن اسیران از درون خیمه های سالم بوده است. الله العلم. «مؤلف«.

2) از جلاءالعیون و کتب دیگر معلوم می شود که عبور اهل بیت اول بر ابدان بی سر شهدا و بعد بر پیکر مطهر امام حسین (ع) بوده است و این از نظر قرب و بعد مکانی صحیح است. لا حول و لا قوظ الا بالله. (مؤلف(.

3) این حدیث معروف به حدیث ام ایمن کنیز پیامبر است که در مدینه برای زینب بیان کرده بود. مفصل آن در فصل 4 خواهد آمد.