زمانی که حضرت سید الشهدا علیهالسلام به درجه رفیع شهادت رسید، اسب آن حضرت، خود را به خون امام آغشته کرد و به سوی خیمهها شتافت. آن حیوان در حالی که شیهه میکشید، دستهای خود را بر زمین میکوبید.
وقتی خواهران و دختران و اهل بیت حضرت، صدای حیوان را شنیدند، گریان و پابرهنه از خیمه بیرون آمدند و آن را بیصاحب و بیسوار و غرق خون دیدند، فهمیدند که امام علیهالسلام را کشتهاند. در این حال بود که با صوتی حزین، فریاد به گریه و شیون بلند کردند، ام کلثوم سلاماللهعلیها دستانش را بر سر گذاشت و گفت:
«وا مُحمّداه! وا جَدّاه! وا نَبیّاه! وا أبا القاسماه! وا عَلیّاه! وا جَعْفراه! وا حمزتاه! وا حسناه! هذا حُسینٌ بِالْعراء، صَریعٌ بِکَربلاء، مَحْزُوز الرَّأسِ مِنَ القفاء، مَسْلوبُ العِمامةِ و الرّداء؛ (1)
… این حسین شماست که در خاک کربلا افتاده و کشته شده، سر او را از پشت گردن بریدند و عمامه و لباسش را به غارت بردند.» (2)
1) منتهی الامال، ج 1، ص 730.
2) منتهی الامال، ج1، ص 729.