حضرت زینب سلاماللهعلیها از دیدان برادر دل نمىکَند، به دست و پاى برادر افتاده بود و میبوسید، بانوان حرم، نیز گرد حضرت را حلقه زده بودند، امام آنها را آرام کرد و به خیمه برگردانید، همین که امام چند قدم به سوی میدان حرکت کرد، صدای پرسوز زینب سلاماللهعلیها را شنید که میگوید:
«مَهْلًا یَا أَخِی تَوَقَّفَ حتی أَتَزَوَّدُ مِنْ نَظَرِی الیک فَهَذَا وَ وَدَاعَ لاَ تُلَاقِی بَعْدَه؛ (1)
برادرم! آهسته برو، توقف کن تا تو را سیر ببینم و با تو وداع کنم، وداعی که بعد از آن دیگر ملاقاتی با تو نخواهد بود.»
زینب سلاماللهعلیها دست و پای برادر را بوسید و بسیار جانسوز گریست، امام نیز زینب سلاماللهعلیها را دلداری داد، سرانجام دست بر سینه خواهرش کشید، تا زینب سلاماللهعلیها آرام گرفت، سپس فرمود:
«مَهْلًا یَا بِنْتَ الْمُرْتَضِی أَنْ البکاء طَوِیل؛ (2)
آرام باش ای دختر مرتضی! وقت گریه طولانی است.»
آنگاه زینب سلاماللهعلیها خشنود شد و عرض کرد:
«یَابْنَ أُمِّی طِبْ نَفْساً وَ قَرَّ عَیْناً فانک تَجِدُنِی کما تُحِبُّ وَ تُرْضِی؛ (3)
ای پسر مادرم، خاطرت شاد و چشمت روشن باد، چرا که مرا آنگونه که دوست داری و خشنود هستی، خواهی یافت.»
امام حسین علیهالسلام نیز به خواهرش زینب سلاماللهعلیها سفارش کرد که:
«یَا أُخْتَاهْ لاَ تُنْسِینِی فِی نَافِلَةٍ اللَّیْلِ؛ (4)
خواهرم! مرا در نماز شب از یاد مبر.»
«اى جان ما جانان ما آهسته رو آهسته رو
مشکن دل سوزان ما آهسته رو آهسته رو
بر خواهر زارت نگر، بر طفل بیمارت نگر
آهسته رو، آهسته رو، آهسته رو، آهسته رو
کرده وصیت مادرم تا من ببوسم حنجرت
آهسته رو، آهسته رو، آهسته رو، آهسته رو.» (5)
1) ریاحین الشریعه، ذبیحالله محلاتی، ج 3، ص 96.
2) ریاحین الشریعه، ذبیحالله محلاتی، ج 3، ص96.
3) معالی السبطین، حائری مازندرانی، ج 2، ص 26.
4) زینب الکبری، جعفر نقدی، ص 58.
5) سوگنامه آل محمد صلیاللهعلیهوآله، ص 342.