جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دفن برادر و دیگر شهدا، پس از سه روز

زمان مطالعه: 3 دقیقه

هنگامی که امام حسین علیه السلام و یارانش به شهادت رسیدند، عمر سعد بر کشته های سپاه خود نماز خواند و آنها را به خاک سپرد، و پیکرهای پاک شهیدان را همانگونه که به شهادت رسیده بودند، روی خاکها رها کرد و سپس اهلبیت امام حسین علیهم السلام را به عنوان اسیر به سوی کوفه حرکت داد.

نزدیک نهر علقمه، طایفه بنی اسد زندگی می کردند، زنان بنی اسد به قتلگاه آمدند و بدنهای پاره پاره شهداء را دیدند، که گویی تازه شهید شده بودند، خون تازه از پیکر مطهر آنها بیرون می آمد، بسیار تعجب کردند، نزد مردان خود رفته و آنچه دیده بودند بازگو نمودند، سپس به آنها گفتند: شما در پیشگاه رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم و امیرمؤمنان علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام چه عذری دارید که فرزندان آنها را یاری نکردید و از حریم آنها با نیزه یا شمشیر یا تیر دفاع ننمودید؟

مردان بنی اسد گفتند: ما از بنی امیه می ترسیم، ولی چه کنیم اکنون پشیمانیم که چرا از آل رسول صلی الله علیه و اله و سلم حمایت ننمودیم.

زنها گفتند: اکنون که از سعادت حمایت از آل رسول صلی الله علیه و اله و سلم محروم شدید، برخیزید بروید و این پیکرهای پاک را دفن کنید، تا لااقل ننگ یاری نکردن از آل رسول صلی الله علیه و اله و سلم از شما برطرف گردد.

مردان بنی اسد گفتند: ما این پیشنهاد را می پذیریم، برخاستند و به سوی قتلگاه روانه شدند، نخست تصمیم داشتند پیکر مطهر امام حسین علیه السلام را دفن نمایند، ولی پیکر او و سایر شهدا را که سر در بدن نداشتند نشناختند، حیران بودند که چه کنند ناگاه دیدند سوار ناشناسی نزد آنها آمد و به آنها گفت: برای چه اینجا آمده اید، گفتند: برای دفن این اجساد مطهر آمده ایم، ولی بدنها را نمی شناسیم. همینکه آن سوار (امام سجاد علیه السلام) این جمله را شنید، با صدای بلند گریه کرد و فریاد زد:

وا اباه، وا اباعبدالله، لیتک حاضرا و ترانی اسیرا ذلیلا. «آه پدرم، آه ای اباعبدالله، ای کاش در اینجا حاضر بودی و می دیدی که مرا اسیر و خوار نمودند«.

سپس به آنها فرمود: من شما را راهنمایی می کنم، از اسب پیاده شد و کنار پیکرهای پاره پاره عبور می کرد، ناگهان نگاهش به جسد مطهر حسین علیه السلام افتاد، آن را در آغوش گرفت و با چشمی گریان و حالی غمبار گفت: یا ابتاه! بقتلک قرت عیون الشامیین، یا ابتاه بقتلک فرحت بنو امیة، یا ابتاه بعدک طال حزننا، «ای بابا! با کشته شدن تو چشم مردم شام روشن شده، و بنی امیه شاد شدند، ای بابا بعد از تو غم و اندوه ما بسیار طولانی خواهد شد«.

سپس به کنار پیکر آن حضرت رفت و اندکی خاک آنجا را برداشت. قبر آماده ای پیدا شد، خودش بدن پاره پاره ی پدر را در میان آن قبر گذاشت در بعضی روایات آمده: امام سجاد علیه السلام از بنی اسد، حصیری طلبید، اعضاء پدر را میان حصیر گذاشت و خواست در میان قبر بگذارد، دو دست شبیه دستهای رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم پیدا شد و آن بدن را گرفت و در قبر گذاشت. (1)

پس از آنکه امام سجاد علیه السلام قبر پدر را پوشانید، با سر انگشتانش روی قبر نوشت: هذا قبر الحسین بن علی بن ابیطالب، الذی قتلوه عطشانا غریبا.

»این قبر حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام است که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند«.

حق ان لا تکفنوا علویا

بعد ما کفن الحسین بوار

»شایسته است سادات کشته های خود را کفن نکنند، بعد از آنکه بدن حسین علیه السلام را با حصیر دفن کردند«.

مگر به کربلا کفن

به غیر بوریا نبود

مگر حسین تشنه لب

عزیز مصطفی نبود

سپس، امام سجاد علیه السلام همراه بنی اسد کنار پیکر بی دست حضرت عباس علیه السلام آمد، وقتی که جسد مطهر عباس علیه السلام را دید، به طرف جسد خم شد و صدا به گریه بلند کرد و فرمود:

یا عماه! لیتک تنظر حال الحرم و البنات و هن ینادین واعطشاه واغربتاه.

»ای عمو جان، کاش به حرم امام حسین علیه السلام و بانوان نگاه می کردی که صدا می زدند! ای وای از شدت تشنگی، ای وای از غریبی«.

سپس جنازه ی آن حضرت را به کمک بنی اسد دفن کرد، و بازگشت و بدنهای پاک سایر اصحاب را دفن نمود. (2)


1) کبریت الاحمر، ص 493.

2) سوگنامه ی آل محمد صلی الله علیه و اله و سلم، ص 406- 410.