جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ددمنشی و درنده خویی استبداد و استبدادگرایان (2)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

بانوی دانش و درایت، در نمایش ددمنشی استبداد و درنده‌خویی استبدادگرایان و رساندن پیام مهروری و آزادی‌خواهی نهضت عاشورا، با ادبیات زیبا و هنر بلاغت و سخنوری شگفتی می‌فرماید:

«تَنْطِفُ أَکُفُّهُمْ مِنْ دِمَائِنَا»

به نظر می‌رسد این سخن زینب سلام‌الله‌علیها استعاره‌ای رسا و زیباست و منظور این است که:

آن دست‌هایی که با شمشیرها و نیزه‌ها بر پیکر خاندان پیامبر زدند و حسین عزیز و مردان دلیر اهل بیت و یاران او را به شهادت رساندند و در حقیقت خون‌های پاک این عزیزان بارگاه خدا، از دست‌ها و شمشیرهایشان می‌‌چکد.

«وَ تَتَحَلَّبُ أَفْوَاهُهُمْ مِنْ لُحُومِنَا»(1)

«تتحلب» از ریشه «حلب» آمده است، وقتی گفته می‌شود:

«حَلَبَ فَلِأَنَّ الشَّاةَ اَوْ النَّاقَة»

منظور این است که او گوسفند یا شتر را دوشید و آنچه شیر در پستان آنها بود بیرون کشید.

در تفسیر این جمله دو نظر است:

1- همان سان که بچه شتر، شیر را می‌مکد، دشمنان ددمنش اهل بیت نیز به انگیزه کینه‌توزی و دشمنی با این خاندان بزرگ عدالت و آزادی، تا آنجایی که توانستند حقوق آنان را پایمال ساخته و خون پاک آنان را مکیدند.

روشن است که این سخن آن حضرت استعاره‌ای رساست و کنایه از شدت کینه و دشمنی و حق‌کُشی آن سیاه‌رویان خودکامه با خاندان محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله است.

2- ممکن است این فراز از سخن، اشاره به کار زشت و ظالمانه «هند» مادربزرگ یزید در پیکار «احد» باشد که پس از کشتن ناجوانمردانه جناب «حمزه»، شکم او را شکافت و جگرش را درآورد و در دهان نهاد و از شدت کینه‌توزی کوشید تا آن را با دندان بجود و بخورد چرا که آن شیرمرد تاریخ، از سویی عمویی ارجمند پیامبر و حمایت‌گری شجاع از آرمان و دعوت او بود و از سویی دیگر فرماندهی لایق و کارآمد در لشکر اسلام، و این دو باعث کینه و دشمنی پدر و مادر یزید با او شده بود.

» تِلْکَ الْجُثَثُ الزَّاکِیَةُ عَلَى الْجُبُوبِ الضَّاحِیَة» (2)

واژه «الجبوب» به معنی روی زمین سخت آمده است، البته برخی نیز آن را خاک معنی کرده‌اند.

«الضَّاحِیَةِ وَ أرْضٌ ضاحیة الظِّلَالِ»: به آشکار شدن در برابر حرارت خورشید بدون پوشش و مانع، یا به زمین بی گل و گیاه و بدون درخت، که خورشید بر آن می‌تابد گفته می‌شود و منظور بانوی اسلام از بیان این جمله، گزارش از فاجعه بزرگ بر روی خاک ماندن پیکر نازنین حسین علیه‌السلام و یاران آن حضرت پس از شهادت به مدت چند روز بدون پوشش و کفن است، که برق و حرارت خورشید بر آنها می‌تابید.

«تَنْتَابُهَا الْعَوَاسِل» (3)

واژه «تنتابها» به معنی پیاپی آمدن به سوی آنها و یورش آورنده، آمده است و واژه «العواسل» جمع «عاسل» به گرگ درنده معنی شده و در تفسیر این جمله دو احتمال به نظر می‌رسد:

ممکن است منظور از «العواسل» یا گرگ‌ها، همان سپاه بیدادگری باشند که روز عاشورا برای کشتن پیشوای آزادگان و خاندان و فرزندان پاک‌منش و برگزیده و یاران عدالت‌خواه او در کربلا گرد آمدند و بدان جهت زینب سلام‌الله‌علیها از آنان به گرگ‌ها تعبیر می‌کند که به درنده‌خویی و درندگی که خصلت گرگ است آراسته بودند. در ادبیات و هنر بلاغت و سخنوری از به کارگیری این نوع تشبیه در سخنرانی و نگارش، به استعاره تعبیر می‌گردد.

از این نوع استعاره‌ها در سخنان خود پیشوای آزادگان نیز هست؛ برای نمونه در خطبه او که پیش از حرکت از مکه به سوی عراق خوانده است، می‌فرماید:

«… وَ خُیِّرَ لِی مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِیهِ کَأَنِّی بِأَوْصَالِی تَتَقَطَّعُهَا عَسَلَانُ الْفَلَوَاتِ بَیْنَ النَّوَاوِیسِ وَ کَرْبَلَاء…..؛ (4)

برای من قربانگاهی برگزیده شده که آن را خواهم دید، گویا بند بند پیکر خود را می‌بینم که گرگ‌های بیابان «نواویس» و «کربلا» می‌درند تا شکم‌های گرسنه و انبان‌های تهی خود را از پاره‌های پیکر من انباشته سازند…»

با این بیان، منظور بانوی اسلام از «تَنتابُها» یورش پیاپی و هجوم بی‌وقفه سپاه استبداد بر یاران امام حسین علیه‌السلام و خیمه‌های آن حضرت در روز عاشوراست.

«وَ تَعْفِرُهَا أُمَّهَاتُ الْفَوَاعِل‏»

واژه «الفراعل» جمع «فرعل» به معنی بچه کفتار آمده است. این تعبیر نیز استعاره‌ای رسا و زیبا در سخن زینب سلام‌الله‌علیها است و به نظر می‌رسد به آن گروه ده نفری اشاره می‌کند که پس از کشتن امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا یا روز یازدهم محرم اسب بر پیکر آن حضرت تاختند.

در این مورد تاریخ نگاران آورده‌اند که:

پس از شهادت جان‌سوز حسین علیه‌السلام و تاراج پیکر مقدس او، فرمانده سپاه اموی ندا داد که هان ای یزیدیان!

«مِنْ یَنْتَدِبَ لِلْحُسَیْنِ فیوطئ الْخَیْلَ ظَهْرَه؟

چه کسی آماده است تا پیشگام گردد و بر پیکر حسین اسب بتازد؟»

در پاسخ او، ده تن اعلام آمادگی کردند، این گروه تیره‌بخت هنگامی که پس از بازگشت از کربلا بر «عبید بن زیاد» وارد شدند، سخنگویشان، اسید بن مالک در مورد خوش‌رقصی‌شان به بارگاه بیداد چنین سرود:

«نَحْنُ رَضَضْنَا الصَّدْرَ بَعْدَ الظَّهْرِ

بِکُلِّ یَعْبُوبٍ شَدِیدِ الْأَسْرِ؛ (5)

هان ای امیر! ما هستیم که پس از کشته شدن حسین، سوار بر اسب‌های چابک و چالاک خود شدیم، و به وسیله آنها بر پیکر او تاختیم و سینه و پشت او را پایمال سم ستوران نمودیم و درهم کوبیدیم!»

«عبید» نگاهی تحقیرکننده به آنان افکند و پرسید:

«من أنتم؟

شما که هستید؟»

گفتند: ما گروهی هستیم که با مرکب‌های خود آن چنان بر پیکر حسین تاختیم که استخوان‌های سینه و گلوگاه او را بسان گوشت، نرم و آسیا شده ساختیم.

«عبید» به آن تیره‌بختان بهایی نداد و تنها دستور داد که جایزه‌ای اندک به آنان داده شود!


1) احتجاج،طبرسی، ج‏2، ص 309.

2) عوالم العلوم و المعارف، بحرانی اصفهانی، ج‏11، ص 973.

3) احتجاج، طبرسی، ج‏2، ص 309.

4) لهوف، ابن طاووس،ترجمه فهرى، النص، ص 61.

5) لهوف، ابن طاووس، ترجمه فهرى، النص، ص 135.