جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطاب به یزید ملعون

زمان مطالعه: 2 دقیقه

خیزران بردار از لب‌های او

سرزنش کم کن، بس است این گفت‌وگو

من خودم دیدم پیمبر بوسه زد

بر همین لب‌های خونین، بی‌عدد

او حسینٌ منّی از اعماق جان

بارها می‌گفت در نزد کسان

تا کند او را عزیز و ارجمند

در خلایق رتبه او را بلند

می‌مکیدش این لبان پر زخون

ای یزید این آزمون است آزمون

عمر تو کوتاه و بختت واژگون

ز آتش دوزخ، شوی خوار و زبون

نام ما را کی توانی محو کرد

ایزد آن را در جهان‌ها دحو (1) کرد

ایزدش گسترد آن را در جهان

نام نیکی در زمین و آسمان

لیک بر تو بماند ننگ‌ها

بر سرت تاریخ کوبد سنگ‌ها

لعن و طعن لم یزل بر جان تو

اژدهای دوزخی مهمان تو

تو گزیدی جان ما از ظلم خویش

قلب پیغمبر نمودی ریش ریش

این حسین است و سُرور قلب ما

قلب ما را خون فشاندی ای دغا

این مگر ریحان پیغمبر نبود؟

میهمانی، بی‌تن آن سَرور نبود؟

تو که کشتی، غرق خون کردی تنش

در اسیری سوختی تو خرمنش

دشمنی با آل احمد تا به حد

این خصومت را بداری تا لحد

لیک نام ما درخشان‌تر شود

نام تو رسواتر و کمتر شود

گنبد ما و حرم‌ها از طلا

جان فشاند شیعه در خیرالبلاد

هان شهادت بهر ما بنوشته‌اند

پود و تار ما ز خون ها رشته‌اند

افتخار ما بود دین پروری

حق تعالی داده ما را سَروری

دودمانت جد من آزاد کرد

با اسیران می‌کنی اینک نبرد

نور احمد عالمی را مه فشاند

روشنی بخشید و تاریکی نماند

هرچه از دستت برآید، آن بکن

کید و مکرت هر چه داری، کم مکن

هین بدان انوار ما تابان شود

تخت و تاج و عمر تو ویران شود

سر بر آری از جهنم ای یزید!

بهر یارانت شنو هل مِن مزید

بس کن ای فتحی دلم خونین کنی

در عزاشان تا ابد غمگین کنی

محمدحسن مدرس فتحی

***


1) برملا شدن، آشکار شدن.