جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خداحافظی

زمان مطالعه: 2 دقیقه

بود آخرین لحظه عمر من

الا شام غم با تو گویم سخن

چه خوش بود آیین غم‌خواریت

ز آل علی میهمان‌داریت

دگر جانم از غصه بر لب رسید

گذشت آنچه از تو به زینب رسید

خداحافظ ای شهر آزارها

خداحافظ ای کوی بازارها

خداحافظ ای شهر چنگ‌ها

خداحافظ ای بارش سنگ‌ها

خداحافظ ای شهر رنج و بلا

خداحافظ ای چوب و طشت طلا

خداحافظ ای قصه بزم می

خداحافظ ای رأس بالای نی

خداحافظ ای اشگ جمازه‌ها

خداحافظ ای زیب دروازه‌ها

خداحافظ ای شهر دشنام‌ها

خداحافظ ای کوچه‌ها بام‌ها

خداحافظ ای دست در سلسله

خداحافظ ای پای پر آبله

خداحافظ ای سنگ و خون جبین

خداحافظ ای سید الساجدین

خداحافظ ای رنج‌ها دردها

خداحافظ ای خاک‌ها گردها

خداحافظ ای ناقه بی‌جهاز

خداحافظ ای اختران حجاز

خداحافظ ای گوش پاره شده

ز تو غارت گوشواره شده

خداحافظ ای خاک ویران‌سرا

خداحافظ ای آل خیر الورا

خداحافظ ای یاس نیلی شده

یتیم نوازش به سیلی شده

من اینجا خودم دیدم از خون خضاب

سر نیزه‌ها هیجده آفتاب

همین جا کنارم نی و دف زدند

به دیدار هجده گلم کف زدند

همین جا دلم شد ز غم چاک چاک

که خورشیدم افتاده بر روی خاک

همین جا به زخمم نمک می‌زدند

عزیز دلم را کتک می‌زدند

همین جا به فرقم عدو خاک ریخت

به گل‌های من خار و خاشاک ریخت

همین جا ز غم جان من خسته بود

که ده تن به یک ریسمان بسته بود

همین جا دو چشمم ز خون، تر شده

که یاسم به ویرانه پرپر شده

همین جا به ویرانه بلبل گریست

غریبانه بر غربت گل گریست

همین جا ز غم جانم آمد به لب

که در گل گلم دفن شد نیمه شب

دریغا که آن گوهر پاک رفت

چو زهرا غریبانه در خاک رفت

الا ای همه نسل‌ها بعد من

بگویید از قول من این سخن

که زینب از این کوه اندوه و درد

به موج بلا چون علی صبر کرد

خدا داند و غصه‌های دلش

که داغ حسینش بود قاتلش

مرا یک جهان درد و داغ و غم است

که توصیف آن بر لب میثم است

حاج غلامرضا سازگار

***