پس از آنکه امام حسن علیه السلام در ساباط مدائن خطبه ی خویش را به پایان رساند، عده ای از منافقان که گروهی از آنها در باطن مذهب خوارج داشتند برخاستند و گفتند: «کفر والله الرجل» به خدا قسم این مرد کافر شد، پس بر آن حضرت بشوریدند و به خیمه ی آن جناب ریختند و اسباب، هر چه یافتند غارت کردند، حتی مصلای آن جناب را از زیر پایش کشیدند و عبدالرحمن بن عبدالله ازدی پیش تاخت و ردای آن حضرت را از دوشش کشید. حضرت اسب خود را طلبید و از تاریکیهای ساباط مدائن عبور می کرد که ملعونی از قبیله ی بنی اسد که او را جراح بن سنان می گفتند، ناگهان آمد و لجام مرکب آن حضرت را گرفت و گفت: ای حسن کافر شدی چنانکه پدرت کافر شد و در این حال خنجری مسموم بر ران مبارک حضرت زد که تا استخوان، شکافت.
آن حضرت را بر سریری گذاشتند و به مدائن، خانه ی سعدبن مسعود ثقفی بردند. (1)
1) منتهی الآمال، ج 1، ص 426.