جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در روزگار برادرش امام حسن علیه‌السلام

زمان مطالعه: 3 دقیقه

حقیقت این است که میان زینب سلام‌الله‌علیها و برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی علیه‌السلام همواره موهبت مهر و صفا و بزرگداشت شایسته و بایسته،وجود داشته است؛ چرا که امام حسن مجتبی علیه‌السلام نخستین نواده پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و امام راستین و پیشوای پاک اندیش و پاک منش آسمانی بود و زینب سلام‌الله‌علیها او را نیک می شناخت.

به همین جهت دختر اندیشمند امیرمؤمنان از دو دیدگاه، امام مجتبی علیه‌السلام را درخور شایسته‌ترین و بایسته‌ترین احترام و بزرگداشت می‌نگریست:

نخست از دیدگاه رابطه خواهری و برادری که میان آنان بود و دیگر به خاطر مقام شکوهبار معنوی و امامت راستین امام مجتبی. با این بیان آن حضرت از یک سو برادر بزرگ تر زینب سلام‌الله‌علیها به شمار می‌رفت و می‌دانیم که برادر بزرگ‌تر در میان برادران و خواهران آگاه و خاندان با فرهنگ و پیشرفته دارای جایگاه بلند و ویژه‌ای است، تا آنجایی که در روایت آمده است که:

«الْأَخُ الْأَکْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الْأَب؛ (1)

برادر بزرگ‌تر در جایگاه پدر خانواده است.»

از سوی دیگر امام حسن علیه‌السلام افزون بر مقام والای برادری، امام راستین زنان و مردان کمال‌جوست و زینب که بانوی خرد و آگاهی و آموزگار ایمان و منش مترقی است، آن حضرت را پیشوای آسمانی خود می‌دانست. گفتنی است که هر آنچه در مورد رابطه دوستانه و سرشار از ادب و احترام میان زینب و امام حسین علیهماالسلام آمده، همه آنها میان زینب و امام حسن علیهماالسلام هم برقرار و استوار بوده است.

درست است که تاریخ و تاریخ‌نگاران از بیان شرح و تفسیر و ارائه نمونه‌های روشن این روابط دوستانه چیزی ارائه نداده؛ اما اصل دوستی وصف ناپذیر و رعایت حقوق و حرمت متقابل میان آنان روشن تر از خورشید و بلندتر از آسمان است.

از اموری که بیان گر اوج مقام ارجمند زینب سلام‌الله‌علیها است، سخن امام حسن مجتبی علیه‌السلام در شأن آن بانوی بزرگوارست که خطاب به او فرمود:

حقا که تو از درخت نبوت و از معدن رسالت می‌باشی.

روزی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در محضر دو برادرش، حسن و حسین علیهماالسلام نشسته بود و آنها درباره بعضی از گفتار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله با هم گفت و گو می‌کردند، زینب سلام‌الله‌علیها به آنها عرض کرد:

شنیدم که در گفتار خود می‌گفتید: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:

«الْحَلَالَ بَیِّنٌ وَ الْحَرَامَ بَیِّنٌ وَ بینهما امورٌ مُشْتَبِهَاتٌ لَا یَعْلَمُهُنَ‏ کَثِیرٌ مِنَ‏ النَّاس‏…؛ (2)

بعضی از امور حلال آشکار است و بعضی حرام آشکار، ولی بعضی موارد شبهه‌ناک، که بسیاری از مردم حکم آن را نمی‌دانند و تشخیص نمی‌دهند.»

آن گاه زینب سلام‌الله‌علیها چنین شرح داد:

«هر کس از امور مشتبه پرهیز کند، دین و آبرویش را از انحراف حفظ می کند و هر کس که مرتکب امور شبهه ناک شد، پایش به سوی حرام می‌لغزد، مانند چوپانی که گوسفندانش را در نزدیک پرتگاهی عبور می‌دهد، پس قطعا احتمال سقوط آن گوسفندان از آن پرتگاه، هست، هر چیزی پرتگاهی دارد، اموری را که خداوند حرام کرده، همان پرتگاه هستند، ارتکاب امور شبهه‌ناک، نزدیک به آن پرتگاه خواهد بود که موجب سقوط خواهد شد.

ای برادرانم! (حسن و حسین) آیا از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیده‌اید که فرمود:

«أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی؛ (3)

خداوند مرا تأدیب نمود و نیکو ادب کرد.»

حلال آن است که خداوند آن را حلال و قرآن نیز آن را بیان کرده و پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آن را توضیح داده است، مانند حلال بودن خرید و فروش، اقامه نماز در وقتش، ادای زکات، انجام روزه ماه رمضان، انجام حج برای مستطیع، ترک دروغ، نفاق، خیانت و امر به معروف و نهی از منکر.

حرام آن است که خداوند آن را حرام و در قرآن نیز آن را بیان نموده است؛ به طور کلی حرام نقیض حلال است. اما امور شبهه‌ناک، اموری هستند که نه حلال بودن آن را می دانیم و نه حرام بودن آن را، انسان با ایمانی که نه حلال بودن چیزی را می‌داند و نه حرام بودن آن را، اگر سعادت دنیا و آخرت را می‌طلبد، نباید هیچ گاه به دنبال چیزی که آخرش مشتبه است رود، بلکه باید واجبات الهی را انجام دهد و محرمات او را ترک نماید و از شبهه‌ها پرهیز کند، در این صورت قطعاً رستگار می‌شود و گرنه پایش به سوی حرام می‌لغزد و سرانجام در میان حرام می‌افتد.

هنگامی که گفتار زینب کبری سلام‌الله‌علیها به این جا رسید، امام حسن علیه‌السلام رو به زینب سلام‌الله‌علیها کرد و فرمود:

خداوند به کمالات تو بیفزاید، آری همان گونه است که می‌گویی.

«إنَّکِ حَقّاً مِن شَجرة النُبوّة و مِن مَعدِنِ الرِّسالَة؛ (4)

حقا که تو از درخت نبوت و از معدن رسالت هستی.»

یعنی گفتار و روش و منش تو، از مرکز نبوت و مخزن رسالت پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله نشأت می گیرد.


1) وسائل الشیعة، ج‏20، ص283.

2) مرآة العقول، ج‏12، ص396.

3) نهج الفصاحة، ابوالقاسم پاینده، ص 175.

4) فروغ تابان کوثر، محمد محمدی اشتهاردی، ص 74- 76.