جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حرکت به سوی مدینه (4)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

در پی سخنرانی‌ها و افشاگری‌های اهل بیت علیهم‌السلام، نشانه‌های شکست در یزید و برنامه‌هایش روز‌به‌روز آشکار گردید. پس از روشن شدن حقایق، اعتراض به عمل یزید در شهادت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام در سرتاسر دمشق بالا گرفت، حتی دامنه این اعتراضات به دربار و خاندان یزید نیز کشیده شد، تا این که مردم تصمیم گرفتند، به خانه یزید هجوم برند و او را بکشند. مروان که از این توطئه با خبر شد، به یزید گفت:

«مصلحت نیست، اهل بیت حسین علیهم‌السلام را در شام نگه دارى، آنها را به حجاز بفرست.» (1)

یزید که ارکان حکومتش را متزلزل می‌دید و در پی یافتن راهی برای گریز از این حادثه بود، سرانجام تصمیم گرفت، اسرا را به مدینه بازگرداند.

پس به نعمان بن بشیر دستور داد، وسائل سفر آنان را فراهم نماید.

در هنگام حرکت، امام سجاد علیه‌السلام را فرا خواند تا با او وداع کند، او به امام گفت:

«خدا پسر مرجانه را لعنت کند! اگر من با پدرت حسین ملاقات کرده بودم، هر خواسته‌ای که داشت، می‌پذیرفتم! و کشته شدن را به هر نحوی که بود، از او دور می‌کردم! ولی همان‌گونه که دیدی شهادت او قضای الهی بود! چون به وطن رفتی و در آنجا استقرار یافتی، پیوسته با من مکاتبه کن و حاجات و خواسته‌های خود را برای من بنویس!»

آنگاه دوباره نعمان بن بشیر را خواست و سی سوار را برای حمایت از آنها قرا داد و برای رعایت حال و حفظ آبروی اهل بیت به او سفارش کرد که شب‌ها اهل‌بیت را حرکت دهد و در پیشاپیش آنان خود حرکت کند و اگر علی بن الحسین در بین راه حاجتی داشت، برآورده سازد.

نعمان نیز همان‌گونه که یزید سفارش کرده بود، به آهستگی و مدارا طی مسافت کرد و به هنگام حرکت، فرستادگان یزید بسان نگهبانان گرداگرد آنان را می‌گرفتند و چون در مکانی فرود می‌آمدند از اطراف آنان دور می‌شدند که به آسانی بتوانند وضو بگیرند. (2)

ابو اسحاق اسفراینى در نور العین مى‏گوید:

«یزید دستور داد، محمل‏هاى آنها را با انواع دیباى زرین مزین کردند. زنان و دختران شام با لباس سیاه عزا برای بدرقه کاروان اهل بیت تجمع کرده بودند. ابتدا حضرت امام زین العابدین علیه‌السلام از مجلس یزید بیرون آمد، سپس اهل‌بیت از منزل خارج شدند. زنان آل ابى سفیان، دختران یزید و سایر زنان با گریه و اشک تا درِ کاخ دارالاماره ایشان را بدرقه کردند. پس از وداع و خداحافظى بانوان عصمت با آنان، زینب سلام‌الله‌علیها نزدیک کاروان آمد، همین که چشمش بر آن محمل‏هاى زرین و رنگارنگ افتاد، فریاد زد:

به نعمان بن بشیر بگویید، این محمل‌ها را سیاه پوش کند.»

و به روایتی فرمود:

«اجْعَلُوهَا سَوْدَاءُ حَتَّى یَعْلَمَ النَّاس أَنَّا فِی مُصِیبَةِ وَعَزَاءً لِقَتْلِ أَوْلَادِ الزَّهْرَاءِ علیهم‌السلام؛ (3)

محمل‏هاى ما را سیاه‏پوش کنید، تا مردمی که ما را می‌بینند، بدانند که ما عزادار اولاد فاطمه زهرا علیهم‌السلام هستیم‏.»

چون آن محمل‏ها را سیاه‌پوش کردند، صداى شیون مردم بالا گرفت. زمانی که اهل بیت علیهم‌السلام خواستند سوار شوند، به یاد روز حرکتشان از مدینه افتادند، ناله زدند، تا این که امام زین العابدین علیه‌السلام آنها را تسلیت ‏داد و به صبر و شکیبایى امر ‏فرمود. (4)

در آن روز، به اهل‌بیت بسیار سخت گذشت، هریک به زبانى ناله و سوگوارى ‏کردند، مردم شام هم با ناله‌هایشان آنها را تا دروازه شهر همراهی کردند، ایستادند تا محمل‌های آنان از نظر ناپدید شد، سپس نالان و گریان با هزار افسوس به شهر باز گشتند. (5)

اهل بیت رسول خدا علیهم‌السلام هر طور خواستند، حرکت مى‏کردند و هرجا که مى‏خواستند، فرود مى‏آمدند و در هر شهر و روستایی که وارد مى‏شدند، به عزادارى مى‌پرداختند. نعمان بن بشیر نیز در کمال احترام ایشان را همراهی مى‏نمود، تا زمانی ‏که به حوالى عراق نزدیک شدند. (6)


1) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج‏6، ص 901. (فقصد النّاس أن یهجموا على یزید فی داره و یقتلوه، فاطّلع على ذلک مروان و قال لیزید: لا یصلح لک توقّف أهل بیت الحسین فی الشّام فأعدّ لهم الجهاز، و أبعث بهم إلى الحجاز. فهیّأ لهم المسیر، و بعث بهم إلى المدینة).

2) منتهی الامال، ج 1، ص 816.

3) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏11، ص 191.

4) ناسخ التواریخ(طراز المذهب)، سپهر، ج 18، ص 507.

5) ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتى، ج 3، ص 195.

6) ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتى، ج3، ص 195.