زنان و کودکان اهل بیت (علیهم السلام) پس از برپایی عزاداری در شام و بیان
ماجرای دردناک کربلا، آنچنان از نفوذ و اعتبار یزید کاسته بودند که آن ملعون ماندن اسرا را در شام به مصلحت خود نمی دید، لذا دستور داد که اسباب سفر اعم از آذوقه و آشامیدنی را برای آنها فراهم کنند.
یزید نعمان بن بشیر را خواست و به او گفت، با عزت و احترام اسیران را به مدینه برسان و تا آنجا که مقدور است از خدمتگزاری در حق آنها کوتاهی مکن، آنگاه به همه ی ملازمان و همراهان نعمان دستور داد که همه جا در جلو قافله حرکت کنند و در هر منزلی که کاروان فرود آمدند، نگهبانان از نزدیک آنها دورتر فرود آیند و چنان کنند که خدمتکاران ومحافظین انجام می دهند، تا هنگامی که، وارد مدینه گردند. (1)
خبر ورود اهل بیت (علیهم السلام) قبلا به مدینه رسیده بود، مردم مدینه ضجه و ناله می کردند و جوانان با صدای بلند فریاد می زدند: یا لثارات الحسین (2) و زنان و مردان دوستدار اهل بیت (علیهم السلام) لباس عزا و ماتم به تن کرده و شیون و گریه ی همگان فضای شهر را گرفته بود. امام سجاد (علیه السلام) برای آنکه حرکتی اثر بخش در مردم ایجاد کند، قبل از ورود به مدینه بشیر بن جذلم را که در رکاب آن حضرت بود، به حضور طلبید و به او فرمود: «ای بشیر! خدای پدرت را رحمت کند، او مرد شاعری بود، آیا تو هم می توانی شعر بگویی؟» بشیر عرضه داشت: بلی یابن رسول الله، امام فرمود: «پس وارد مدینه شو و مردم را از شهادت حسین (علیه السلام) و ورود ما آگاه ساز.» بشیر می گوید: «بر اسب سوار شدم و با گریه صدا بلند کردم، ای مردم مدینه دیگر در اینجا نمانید، زیرا که حسین (علیه السلام) کشته شده، بدن او را در کربلا به خون آغشته کردند و سر او را بر
بالای نیزه در شهرها گرداندند. آنگاه گفتم، ای مردم مدینه اکنون علی بن الحسین با عمه و خواهران خود به نزدیکی شهر رسیدند و من فرستاده ی او هستم که جایگاه او را به شما نشان دهم«. بشیر می گوید: «هنگامی که مردم مدینه صدای مرا شنیدند و از مراجعت زنان و فرزندان داغدیده ی اهل بیت (علیهم السلام) آگاهی یافتند، مردان و زنان همه صدا به ناله و ضجه بلند کردند و همه از خانه ها خارج شدند و به استقبال اسرا شتافتند، آن روز فریادها و ناله هایی در فضای مدینه طنین انداخت که مانند آن دیده نشده بود.«(3)
مردم مدینه جلو مسجد آن شهر اجتماع کردند و انتظار ورود اهل بیت (علیهم السلام) را می کشیدند، ناگهان مشاهده نمودند که طلیعه کاروان از دور پیدا شد و زنی از کاروان جلو افتاده و با شتاب می آید. وقتی نزدیک شد زنی را دیدند که هاله ای از غم و اندوه او را در بر گرفته و آثار خستگی و فرسودگی، چهره او را دگرگون کرده است. تشخیص زینب (علیهاالسلام) برای مردم مدینه در اولین نگاه امری دشوار بود، اما همین که دریافتند این زن، بانوی مجلله زینب (علیهاالسلام) است، صدا به گریه و ناله بلند نمودند.
زنان قبیله بنی هاشم و انصار وقتی قامت کمان شده و چهره ی زرد و چشمان در حدقه فرو رفته ی دختر زهرا (علیه السلام) را دیدند، لطمه بصورت زده و گریبان چاک کردند و سراسیمه به سوی دختر علی (علیه السلام) دویده و به دور شتر او حلقه زدند.
شهر مدینه با ورود اسیران به یکباره در میان شیون و ناله فرو رفت و
خورشید تابان در پشت ابرهای درد و اندوه تابشی غمناک به خود گرفته بود و مردم چشمان حیرت را باز و گوش جان را تسلیم زینب کبری (علیهاالسلام) نمودند و بی صبرانه انتظار کلام او را می کشیدند.
سفیر کربلا (علیهاالسلام) چشمان خسته اش را اندکی به مردم دوخت و با نگاهی که حاکی از شکایت و بی وفایی مردم مدینه بود، همه را مات و مبهوت ساخت، آنگاه قبر جدش رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مورد خطاب قرار داده و با ناله ی جانسوزی گفت: «ای جد بزرگوار! من خبر شهادت حسین را برایت آورده ام.» بعد از آن برادرش حسین (علیهم السلام) را صدا زد و گفت: «برادرم! این قبر جد و مادر و برادر توست، اینها هم قوم و خویشان و دوستان تو هستند که به استقبال ورود تو آمده اند. ای برادر! ای نور چشم من! تو رفتی و مرا با غم و اندوه همیشگی همنشین ساختی، ای کاش من مرده بودم و چنین روز تلخی را به خود نمی دیدم.«
آنگا شهر مدینه را مورد خطاب قرار داد و گفت: «ای مدینه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه شد آن روزی که ما به صورت دسته جمعی با شادی و خوشحالی خارج می شدیم؟ لکن امروز در اثر حوادث روزگار مردان و فرزندان و جوانان خود را از دست داده ایم و با غم و اندوه وارد می شویم…؟«(4)
آری زینب (علیهاالسلام) در میان موج بی شمار مردم مدینه آهی کشید، آهی که بسیار دلخراش و ناراحت کننده بود، آهی که خرمنی از آتش را بر قلوب سرد مردم، شعله ور ساخت. یقینا آه زینب (علیهاالسلام) یک آه معمولی نبود، بلکه آه شکوه و شکایت بود، آه توبیخ و ملامت بود، آه از کم همتی مردمی بود که برای حسین (علیه السلام) می گریستند اما حاضر نبودند او را یاری کنند، آه از حماقت و
جمود فکری انسان هایی است که خود را بدون امام، دیندار کاملی می دانستند، آه از مردمی بود که اسلام را منهای جهاد و شهادت پذیرفته بودند، آه از کسانی بود که اسلام را با رفاه و دنیازدگی قابل جمع و سازگار می دانستند و آه از مردمی است که دین را برای دنیا و دنیا را برای خوشگذرانی می خواهند، آه از دیندارانی است که عمل ندارند، آه از تنهایی امام در میان جمعیتی انبوه است، آه از بی درکی و عدم احساس مسئولیت است، آه از ظلم پذیری و خودباختگی در مقابل ستمگران است و بالاخره آه از بی آهی است، آه از بی دردی در میان هزاران درد است.
حضرت زینب (علیهاالسلام) که در درجه اول برادرش را قربانی جهل مردم می دانست و حتی قدرت یافتن عنصر پلیدی چون زید را معلول جهل و ناآگاهی مردم ارزیابی می کرد، مصمم بود در مراسم عزا و سوگواری صرفا به شیون و زاری اکتفا نکند، بلکه محورهایی را انتخاب کند تا موجبات بیداری و آگاهی مردم را سبب شود. لذا می بینیم حضرت زینب (علیهاالسلام) و امام سجاد (علیه السلام) در دسته جات مردمی که گروه گروه و به طور مستمر به دیدار آنها می آمدند، در لوای عزاداری تبلیغات گسترده ای را علیه دستگاه ستمگر یزید آغاز کردند.
اصولا حضرت زینب (علیهاالسلام) دو هدف را همواره در مراسم سوگواری تعقیب می کرد، اول آن که با تمام قدرت، در افشای ماهیت اهریمنی یزید تلاش می نمود. دوم آنکه تلویحا مردم را به خاطر عدم یاری و مساعدت امامشان سرزنش می کرد.
عاقبت اهداف سفیر کربلا به بار نشست و نفرت و انزجار عمومی
آنچنان در مردم قوت گرفت که همگان به طور علنی و آشکار یزید و عمالش را لعنت می کردند.
خصوصا جوانان بگونه ای متأثر شدند که آتش انتقام در وجودشان شعله می کشید و نیز همگان خود را به دلیل عدم یاری امام (علیه السلام) سرزنش می کردند و خود را مستحق عذابی دردناک دیده و تنها راه جبران اندکی از آن را انتقام جویی از یزید ملعون می دانستند.
سرانجام موجی از خشم و نفرت علیه یزید سراسر مدینه را فرا گرفت و عمرو بن سعید فرماندار مدینه شهر را در آستانه شورش و طغیان همه جانبه دید. چون عامل اصلی آن را زینب کبری (علیهاالسلام) می دانست هیأتی را نزد او فرستاد تا از او بخواهند دست از تحریک مردم بردارد.
اما زینب (علیهاالسلام) کجا و سکوت! زینب کجا و سکون! زینب (علیهاالسلام) با خاموشی و سکون وداع ابدی کرده بود، او دیگر یک زن نیست، بلکه یک دنیا فریاد است، نه آن فریادی که از گلو برآید بلکه فریادی به بلندای تاریخ در همه ی اعصار است، زینب (علیهاالسلام) موج است نه آن موجی که به ساحل آرام گیرد، بلکه آن موجی است که تا قیامت می خروشد و حتی قیامت را به قیام می خواند.
آری، زینب (علیهاالسلام) آن کوره گدازانی است که هر جرقه اش خرمن هستی خیل ستمگران را می سوزاند و زلزله ای است که ضمیر انسانهای خفته و غفلت زده را می لرزاند و به محکومیت اعمال گذشته و جهالتشان می نشاند.
عمروبن سعید وقتی احساس کرد، زینب (علیهاالسلام) به هشدارهای او اعتنا نمی کند و همچنان به فعالیت خویش ادامه می دهد، مراتب را به یزید
گزارش داد و از او کسب تکلیف نمود و طی نامه ای نوشت: «وجود زینب در مدینه باعث تحریک احساسات و شورش مردم است، زیرا زینب که بانویی دانشمند و سیاستمداری عاقل است، با نزدیکان و یاورانش تصمیم گرفته اند که برای انتقام خواهی خون حسین (علیه السلام) قیام نمایند.«
یزید پس از اینکه از اوضاع مدینه باخبر شد به عمروبن سعید دستور داد که از زینب بخواهد تا از مدینه خارج شود. فرماندار مدینه بلادرنگ کسی را نزد زینب (علیهاالسلام) فرستاد و از او درخواست نمود که از مدینه خارج شود و در هر کجا که می خواهد ساکن گردد.
زینب کبری طی مشورت هایی که با بزرگان مدینه و بانوان بنی هاشم داشت، عزم خود را بر خروج از مدینه جزم کرد، ولی هنوز کوله بار حزن و اندوه و خستگی راه را بر زمین نگذاشته بود که مجددا آن را بدوش کشید و مظلومانه با شهر مدینه وداع ابدی نمود.
سفیر کربلا برای ادای رسالت و معرفی نهضت خونین برادر، یکجا آرام نمی گرفت، بلکه از این شهر به آن شهر می رفت و هر جا که پا می گذاشت بر آتش انقلاب و شورش و طغیان، علیه دستگاه بنی امیه می افزود. گویا در دنیایی بدین بزرگی جای امنی برای زینب (علیهاالسلام) یافت نمی شد، هر جا که می رفت پس از مدتی کوتاه دستور خروج از سوی خلیفه صادر می شد.
شاید سرنوشت چنین باشد که همه ی مشکلات و آوارگی ها را سفیر کربلا به تنهایی به جان بخرد تا جوهر صبر و ایمانش به نورانیت شعاع خورشید رسیده و بر تارک تاریخ بدرخشد و سطوت و همت والای او به عنوان سرآمد قهرمانان، برگ زرین دفتر مبارزان و ستم سوزان عالم باشد و اسلام عزیز
نیز در تمام برهه های روزگار به چنین دست پروده ای افتخار کند و او را به عنوان گواه صادقی بر عدم سازش و تسلیم پذیری اسلام در برابر ظالمان، به دنیا عرضه کند.
1) ناسخ التواریخ / ج 3.
2) ای خون خواهان حسین.
3) لهوف سید بن طاووس.
4) ریاحین الشریعه / ج 3.