جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تزلزل موقعیت یزید

زمان مطالعه: 5 دقیقه

خطبه‌های گرم و کوبنده حضرت زینب سلام‌الله‌علیها، در شام، آنچنان اوضاع را آشفته کرد که یزید ملعون جهت مهار آن دچار گیجی و سردرگمی شد، خصوصاً هنگامی که خطبه افشاگرانه امام سجاد سلام‌الله‌علیها در مسجد شام با فریادهای رسای عمه‌اش زینب سلام‌الله‌علیها درآمیخت، یزید موقعیت خود را سخت متزلزل یافت و از آن بیم داشت که قشر اصیل جامعه که از حقایق به دور بودند، متوجه نقشه‌های خائنانه او شده و به شورش و قیام برخیزند.

سخنان جانسوز امام سجاد علیه‌السلام و زینب کبری سلام‌الله‌علیها آن‌چنان اثر عمیقی در مردم گذاشت که همگان از شدت خشم و ناراحتی صدا به ضجه و ناله بلند نمودند و یزید ملعون با آن قدرت مخوفش نتوانست آن را مهار کند. بنابراین برای آن که خود را از این خطر سهمگین برهاند، راهی جز عذرخواهی از اسیران ندید، البته این از نیرنگ‌های یزید بود، که با توسل به آن می‌خواست عمل ننگین خود را پرده‌پوشی کند و از طرفی جو آشفته را آرام نماید، لذا گاه و بی‌گاه پشیمانی خود را از شهادت امام حسین علیه‌السلام و یارانش ابراز می‌داشت و صراحتاً آن را به حساب پسر مرجانه می‌گذاشت.

ابن اثیر در این رابطه می‌نویسد:

هنگامی که سر مبارک حسین علیه‌السلام را نزد یزید در شام بردند، یزد از عمل پسر زیاد شادمان گشت و صله و جوایز فراوان به او عطا کرد، اما زمانی نگذشت که از خشم و غضب مردم و سبّ و لعن آنها نسبت به خود آگاه گشت، آنگاه از کشتن حسین علیه‌السلام اظهار پشیمانی نمود و گفت:

«چه خوب بود که من این رنج و مصیبت را تحمل می‌کردم و حسین را به خانه خود می‌خواندم و خواسته‌های او را اجابت می‌نمودم، این کار هر چند با شؤون حکومت و قدرت من ناسازگار بود، اما برای رعایت شأن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و حفظ حق او و خویشاوندی با وی شایسته بود. خداوند پسر مرجانه را لعنت کند چرا که او حسین را مجبور ساخت تا شهادت را بپذیرد، حسین از او خواسته بود که یا اجازه دهد تا او به بعضی از سرحدات برود و در آنجا زندگی کند و یا آنکه دست او را زنده در دست من بگذارد، اما پسر مرجانه نپذیرفت و او را کشت و با این کار مرا مورد خشم و غضب مردم قرار داد و دشمنی با مرا در دل‌های مردم کاشت و در نتیجه مرا در نزد خوب و بد مردم منفور ساخت، زیرا کشتن حسین در نظر آنان عظیم جلوه کرد، مرا با پسر مرجانه چکار بود! خداوند لعنت کند و مورد غضب خویش قرار دهد.» (1)

به طوری که ملاحظه می‌شود، یزید خودش عامل اصلی شهادت امام حسین علیه‌السلام بود و اصرار و پافشاری زیاد او سبب شد که عبیدالله بن زیاد دست خود را به خون حسین علیه‌السلام و یارانش آلوده کند، اما همین که اثر عمیق خطبه زینب سلام‌الله‌علیها را در افکار مردم احساس کرد و به قدرت معنوی خون شهیدان پی برد، درصدد برآمد خود را تبرئه کند و گناه را به گردن عبیدالله بن زیاد بیاندازد. یزید هیچ گاه قلباً از عمل زشت خود پشیمان نگشت، بلکه ندامت او صرفاً به خاطر خطری بود که او را تهدید می‌کرد.

یزید سفاک همواره به فکر قدرت و حفظ موقعیت خود بود و تنها خطر جدی برای حکومت خویش را حسین علیه‌السلام می‌دانست و گمان می‌کرد که اگر حسین علیه‌السلام را از میان بردارد، برای همیشه مقتدر و پایدار خواهد ماند، اما وقتی شور و هیجان مردم را نسبت به اسرا و انزجار و نفرت عمومی را علیه خود احساس نمود، اظهار داشت که اگر حسین زنده می‌ماند، بهتر بود. یعنی به این حقیقت پی برد که مرگ خونین حسین علیه‌السلام خطرش بیشتر از زندگی اوست. یزید جنایتکار برای توجیه عمل ننگین و شرم آور خود هیچ دلیلی در دست نداشت، تحقیقاً اگر یزید دلیل کوچکی می یافت، آن را با آب و تاب تمام به خورد مردم می‌داد، لیکن فریادهای طوفان زای زینب سلام‌الله‌علیها آن‌چنان او را تکان داد که نه تنها دلیلی برای اعتراضات و شورش‌های مردم نداشت، بلکه خود را نیز نمی‌توانست قانع کند و از آن پس به خلوتگاه می‌رفت و فریاد می‌زد:

«مَا لِی وَ لِحُسَیْنٍ بْنِ عَلِی؛

مرا به حسین چه کار.» (2)

به خوبی می‌دانیم ارزش هر عملی بسته به آن است که مبتنی بر اصول دینی، مبانی فطرت و وجدان باشد. مسلماً عمل یزید نه ریشه دینی داشت و نه عاطفی، سفیر کربلا با نطق شورانگیز خود نقاب فریب را از چهره یزید آنچنان درید، که ماهیت ضد اسلامی او بر کسی پوشیده نماند و با بیان عظمت جنایت او، فطرت پاک مردم را بیدار نمود و یزید سفاک را در معرض موجی از خشم و نفرت مردم قرار داد. بدیهی است، آن کسی که نمی‌تواند از عمل خود دفاع کند و حتی از بیان آن شرم دارد، شکست‌خورده‌ای مطرود است و آن کسی که با صراحت از عمل خود دفاع می‌کند و با بیان آن شگفتی و حیرت را در مردم می‌آفریند، پیروز و سرافراز است. حال قضاوت کنید، یزید پیروز است یا حسین علیه‌السلام؟

و جریانی که زینب سلام‌الله‌علیها با تمام وجود از آن دفاع می‌کند، پایدار و ماندنی است یا جریان کفر و نفاقی که یزید، سردمدار آن بود؟

یزید آنچنان خود را درمانده و رسوا یافت، که حتی از بیان عمل خود شرم داشت، لکن زینب سلام‌الله‌علیها شجاعانه در هر فرصتی فریاد می‌کشید و از اهداف بلند عزیزانش سخن می‌گفت. منطق زینب سلام‌الله‌علیها به قدری روشن و روح‌نواز بود که به خوبی بر دل‌ها می‌نشست و با همین منطق رسا بود که توانست از آرمان بلند و مقدس برادرش دفاع کند و آن را به عنوان نقطه عطفی در تاریخ به ثبت برساند.

زینب سلام‌الله‌علیها ناگفته‌های فراوان داشت که می‌خواست از سرخی خون برادر مظلومش مدد بگیرد و تاریخ را با بیانات پربار و اعجاب‌آمیزش عظمت و جلوه‌ای دیگر ببخشد. لیکن دست زمانه و عمر ناپایدار او را مهلت نداد، اما همان گوهر اندکی که از بحر وجود او به جا مانده است، تاریخ را بی‌تحمل و عقول و اندیشه‌ها را از درک خود عاجز ساخته است.

تا این که بالاخره یزید ملعون از روی استیصال و درماندگی، دست به دامن اسرا شد و از روی تملق و چاپلوسی به عذرخواهی و پوزش متوسل شد، تا شاید از این رهگذر، افکار مردم را آرام نموده و خود را از وضع خطرناک و سهمگین موجود نجات دهد، بدین منظور ابتدا کودکان و زنان را مورد ملاطفت قرار داد و سپس امام سجاد علیه‌السلام را نزد خود طلبید و از او عذرخواهی کرده و به ایشان گفت:

«پسر مرجانه بدون صلاح‌دید من دست به این کار زده است.»

حتی دل‌جویی را به آنجا رساند که به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام گفت:

«اگر بخواهید، می‌توانید در شام، نزد من بمانید و در غیر این صورت به مدینه باز گردید.» (3)

از آنجا که زینب سلام‌الله‌علیها قصد داشت، بیشتر با مردم سخن بگوید و آنها را در جریان فاجعه دردناک صحرای طف قرار دهد و از این رهگذر نهضت خونین برادر را به نحو بهتری تشریح نماید، فرمود:

«قبل از هر چیز باید برای کشتگان خود سوگواری کنیم.» (3)

یزید ملعون به خوبی منظور سفیر کربلا را درک کرده بود، اما در شرایطی قرار داشت که نمی‌توانست جواب رد به آنها بدهد، لذا اجازه داد، عزاداری کنند، در پی این دستور، زنان و کودکان داغ‌دیده، خود را برای سوگواری آماده کردند و زینب کبری سلام‌الله‌علیها علی‌رغم خستگی زیاد، مصمم بود در هر فرصتی، جنایت‌های یزید را بدون ملاحظه شماره کند و بر رسوایی و فضاحت او بیافزاید.

آری تمام حرکات یزید، سند گویایی بر رسوایی و شکست او در برابر خون حسین علیه‌السلام و خواهر داغ‌دیده‌اش زینب کبری سلام‌الله‌علیها می‌باشد. حاکم مغروری چون یزید که ذره‌ای رحم و انصاف در وجودش نبود، اکنون به لحاظ رویارویی با سیلی بنیان‌کن و ویران‌گر، که از خون حسین علیه‌السلام نشأت می‌گرفت، پناهنده شدن به دامن اسرا و دل‌جویی ظاهری از آنان را به مصلحت خود می‌دانست. عجالتاً با اندکی تأمل درمی‌یابیم که سفاک‌ترین و پلیدترین فرد روزگار به شکست خود اعتراف می‌کند، همان عنصر کثیفی که تمام تلاش و نقشه‌اش محو اسلام و نام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده، اکنون به روزی افتاده، که برای رهایی خود از مرگ محتوم و سقوط در زباله‌‌دان تاریخ به دریوزگی می‌افتد.

آری حضرت زینب سلام‌الله‌علیها از این که در انجام مأموریت و ادای رسالت به خوبی پیشرفته، شادمان بود و از آن به بعد هم سعی کرد حکومت بنی‌امیه را آن گونه در لجن‌زار رسوایی فرو ببرد که تا ابد نتواند دامنش را پاک نماید.

آن حضرت، با اسارتش، آهنگ حرکت تاریخ را جلوه‌ای زیبا و فراموش نشدنی بخشید و با آن جسارت و شهامتی که از خود در مقابل خشن‌ترین قدرت زمانه نشان داد، قهرمانی جاودانه تاریخ را به نام خاندانش ثبت نمود.

«در دیار شام بر پا کرد از نور انقلاب

سنگر اهل ستم را سست بنیان کرد و رفت

از زمین کربلا تا کوفه و شام بلا

هر کجا بنهاد پا فتحی نمایان کرد و رفت»


1) الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص181.

2) ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتی، ج3، ص190.

3) ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتی، ج3، ص191.