یکی از اصول دیگر مبارزه این است که ترس و هراس را در نبرد با دشمن، بخود راه ندهیم، که این امر به نوبه ی خود قلب سرشار از ایمان به قدرت لایزال خداوند را طلب می کند. کوچک دیدن دشمن بسته به این است که خدا را بزرگ ببینیم. هر چه خدا در دل مبارز، بزرگ جلوه کند، دشمن به همان اندازه در نظرش کوچک است و به عبارتی اگر به قدرت و نیروی مافوق تصور خدای متعال باور پیدا کند، نه تنها در مقابل دشمنان خوف بخود راه نمی دهد، بلکه اصلا قدرت و توانی برای دشمنان قایل نیست. از اینروست که قرآن می فرماید:
و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الأعلون ان کنتم مومنین(1)
نه سستی کنید و نه اندوهناک شوید. اگر از مؤمنین باشید خدا با شماست.
اینکه زینب (علیهاالسلام) شجاعانه به یزید نهیب می زند، بدان جهت است که او به قدرت بی مانند خدا تکیه دارد و ایمانش به ذات حق کامل است و اراده اش ملحق به اراده ی او شده است. کسی که قلبش به خدا پیوند خورده است در مقابل شب پرکی چون یزید خوف و وحشت، عارض کسانی می شود که به خدا ایمان نداشته، یا ایمانشان بخدا ضعیف است. لکن صاحبدلانی که همواره متصل به انوار حق هستند، جز از خدا نمی ترسند، بلکه خود عامل وحشت همه ی کسانی می باشند که بخدا ایمان ندارند:
من خاف الله اخاف الله منه کلی شیئ و من لم یخف الله اخافه الله من کل شیئ
هر که از خدا بترسد، خدا همه چیز را از او بترساند و هر که از خدا نترسد خدا او را از همه چیز بترساند.
پس نترسیدن از دشمن خود مستلزم اعتقاد قلبی به خدا و پروای او را بدل داشتن است. علی الاصول استقامت و شجاعت و صبر و صلابت زاینده ی ایمان انسان بخدا می باشند.
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا، فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون(2)
همانا کسانی که گفتند خدا پروردگار ما است، سپس استقامت کردند، نه ترسناک می شوند و نه غمگین.
ممکن است در سایه تبلیغات یا ایجاد عقده، بتوان تا حدودی ترس را در افراد پایین آورد، لکن این گونه اعمال تقدس مبارزه را از بین می برد و آن را به عنوان پیامی فراگیر و آرمان خیز در تاریخ مطرح نمی سازد، از جهتی روش های علمی مبارزه نمی توان قدرت دشمن را در چشم پیروان خود کوچک جلوه داد و اگر کسانی طبق اصول علمی و بدون انگیزه های الهی دست به حرکاتی بی باکانه می زنند، ناشی از شجاعت و صلابت آنها نیست، بلکه به خاطر وضع نابسامان و خرابی است که در آن زندگی می کنند.
روح یأس و ناامیدی که در اثر عدم رسیدن به اهداف و مقاصدشان بر آنها عارض می شود و نیز فشارهایی که از داخل و خارج بر آنها وارد می گردد، شرایطی را ایجاد می کند که مرگ را بر هر چیزی ترجیح می دهند. چنین افرادی نه تنها خودشان از این نوع مرگ راضی نیستند بلکه دیگران نیز از شنیدن یا خواندن آن متأثر نمی شوند.
بنابراین ترس و وحشت از دل ناآرام و پریشان نشأت می گیرند، وقتی دل آرام و مطمئن شد از کوه محکمتر و از طوفان خشمگین تر می شود و آن در صورتی حاصل می شود که دل منزل خدا گردد. حضرت علی (علیه السلام) در این رابطه چه جالب فرمود که:
انی والله لولقیتهم واحدا و هم طلاع الأرض کلها، ما بالیت و لا استوحشت، و انی فی ضلالهم الذی هم فیه و الهدی الذی انا علیه لعلی بصیره من نفسی و یقین من ربی(3)
بخدا سوگند اگر من تنها با ایشان (دشمنان) روبرو شوم و آنها همه ی روی زمین را پر کرده باشند، باکی بخود راه نمی دهم و از آنها نمی هراسم و من درباره ی گرفتاری آنان که گمراهی است و هدایت خودم از جانب پروردگارم یقین و باور دارم.
موحد چه در پای ریزی زرش
و گر تیغ هندی نهی بر سرش
امید و هراسش، نباشد زکس
بر این است بنیاد توحید و بس
به طوری که ملاحظه می شود اطمینان، مولود ایمان است و هر اندازه ایمان انسان بخدا بیشتر باشد به همان میزان ترس و خوف او کمتر است و اگر ایمان کامل شود، هیچگونه ترسی در وجود مؤمن راه نمی یابد. لذا مؤمن شجاع و دلیر است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
ان روح المؤمن لاشد اتصالا لله من شعاع الشمس علیها. (4)
روح مؤمن اتصالش بخدا بیشتر است، تا ارتباط نور آفتاب با خود آفتاب.
بدین ترتیب اگر سفیر کربلا قدرت یزید را طبلی توخالی می دانست و او را از هر چیز ضعیف تر قلمداد می نمود، جای هیچگونه شک و شبهه ای نیست، چرا که روح زینب (علیهاالسلام) به خدا اتصال داشته و آنچه که شکست ناپذیر و تسخیر ناشدنی است، روح زینب (علیهاالسلام) است و دم به دم از قدرت لایزال الهی تغذیه می شود و آن قدرتی که تار و پود یزید را در هم کوبید و او را به تزلزل و
اضطراب انداخت، همان قوه ی قهریه ی خداوند بود که در وجود زینب کبری (علیهاالسلام) تجلی کرد.
1) سوره آل عمران / 139.
2) سوره ی احقاف / 13.
3) نهج البلاغه / نامه ی 62.
4) اصول کافی / ج 2.