یکی از گزارشگران رویداد کربلا به نام «بشیر» فرزند «خزیم اسدی» میگوید:
«وَ نَظَرْتُ إِلَى زَیْنَبَ بِنْتِ عَلِیٍّ یَوْمَئِذٍ وَ لَمْ أَرَ خَفِرَةً وَ اللَّهِ أَنْطَقَ مِنْهَا کَأَنَّهَا تَفَرَّعُ مِنْ لِسَانِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ قَدْ أَوْمَأَتْ إِلَى النَّاسِ أَنِ اسْکُتُوا فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَکَنَتِ اْلْأَجْرَاسُ ثُمَّ قَالَتْ:…،
آن روز زینب دخت فرزانه علی علیهالسلام را دیدم و هرگز تا آن روز بانویی به حیا و وقار و دانش، آراستهتر و سخنورتر از او ندیده بودم. او در آنجا به گونهای با شهامت و رسا سخن میگفت که گویی دانش و بینش و هنر سخنوری و سنجیدهگویی را از پدرش علی علیهالسلام فراگرفته و زبان رسای او را در کام داشت.
او پیش از هر چیز میگوید:
«… وَ لَمْ أَرَ خَفِرَةً وَ اللَّهِ أَنْطَقَ مِنْهَا…؛
به خدای سوگند هرگز بانویی به حیا و وقار آراستهتر و دانشمندتر و سخنورتر از او ندیده بودم.»
هنگامی که بانویی آراسته به حیا و وقار گردد، به او گفته میشود: «خفرة الجاریه»
روشن است که بانوی آراسته به ویژگی حیا، همان ویژگی اخلاقی، او را از بلند کردن صدا و خودنمایی و سخنرانی و حضور بیمورد در مجامع و نشستهای مردان بیگانه بازمیدارد و باز روشن است که وقتی کسی در چنین نشستهایی سخن نگوید و تمرین نکند، آنگونه که باید در سخنوری و خطابه توانمند نمیشود اما جالب است که گزارشگر این رویداد در مورد بانوی اسلام میگوید:
«…فلَمْ أَرَ خَفِرَةً وَ اللَّهِ أَنْطَقَ مِنْهَا… کَأَنَّهَا تَفَرَّعُ مِنْ لِسَانِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب»
میدانیم که امیر مؤمنان علیهالسلام، امام سخنوران و پیشوای پیامرسانان و توانمندترین گویندگان است. او در سخن و سخنرانی دارای سبکی ویژه و جایگاهی پرفراز و ممتاز است. سخن او از سخن همگان ممتاز و بازشناخته میشود، چرا که در اوج فصاحت و بلاغت و زیبایی واژه و تعبیرات علمی و ادبی است.
از سوی دیگر، آن حضرت به هنگام سخن و خطابه بی هیچ ناهماهنگی و شوریدگی فکر و ذهن و بدون گرفتگی و لکنت زبان و در نهایت قدرت و توانایی، دریایی از مفاهیم و معارف را در بارانی از واژهها و سخنان زیبا فرو میریزد و از دگر سو واژههای زیبا و پرفراز ادبی به صورت شگفتانگیزی رام و فرمانبردار اوست و بی هیچ تنگنا یا نیاز به آمادهسازی پیشین به طور طبیعی و معجزهآسا از زبان او میجوشد. تناسب فراز و فرود صدا و آهنگ او بسی سنجیده و بهجا و ویژه خود آن سخنور بزرگ تاریخ است.
گزارشگر خطبه رسای زینب سلاماللهعلیها از کسانی است که هم امیر مؤمنان علیهالسلام را دیده و هم سخن و خطبه او را شنیده است و اینک در دروازه کوفه خطبه زینب سلاماللهعلیها را میشنود و با مقایسه سخن آن برترین پدر و دختر اندیشمندش درمییابد که سخنرانی زینب سلاماللهعلیها سخنی است که از جهت ادبی و فصاحت و بلاغت و استخدام واژهها و تعبیرها و وصف و تمثیلها و دیگر ویژگیها و امتیازات سخنی بسان سخن پدرش علی علیهالسلام است.
«وَ قَدْ أَوْمَأَتْ إِلَى النَّاسِ أَنِ اسْکُتُوا فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَکَنَتِ اْلْأَجْرَاس؛
او با اشاره دست، مردم را به سکوت فراخواند و شگفتا که بر اثر اشاره او، نفسها در سینهها زندانی شد و زنگها بر گردن شتران از حرکت باز ایستاد و از آن سیل جمعیت و دژخیمان خشونتکیش استبداد، دیگر صدایی برنیامد!»
شرایط اجتماعی و سیاسی کوفه به هنگام آمدن کاروان اسیران
کاروان آل الله در شرایطی به کوفه رسید که:
1- در حال و هوایی هیجانی و عصبی که مردم سادهدل و خوشباور، سیلآسا به جوشش بودند و فضا، نه فضای خردورزی و ژرفنگری که فضایی ساخته و پرداخته مذهبسالاری مخوف و آکنده از شعر و شعارهای دروغین و نعرههای بلند و صدای زنگهای آویخته بر گردن شتران بود.
2- در فضایی مخوف که در جای جای شهر، هزاران نگهبان در آماده باش کامل گشت می زدند تا هر ندایی را که به نقد و مخالفت با استبداد بلند میشود، با بیرحمی تمام در گلو خفه سازند و حرکت و سکون مردم را با دقت مراقبت کنند و هر جنبش و جوشش عدالتخواهانه را سرکوب نمایند.
3- افزون بر آن، کاروان خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآله در شرایطی به کوفه رسید که در آنجا نیز در محاصره پاسداران سیاهی و ستم و مزدوران رژیم ننگبار اموی و بدترین طبقه از مردم روی زمین و پلیدترین جامعهها و رژیمها بود.
آری، در این شرایط و این فضای هراسآور و به هم ریخته بود که زینب سلاماللهعلیها با اشارهای مردم را به سکوت فراخواند و با آن اشارهاش به گونهای در انسان و حیوان و جاندار و بیجان تصرف نمود، که هم صداها و نفسهای مردم در سینهها بند آمد و هم نوای زنگها بر گردن شترها آرامش یافت و در نتیجه به صورتی معجزهآسا سکوت سایه افکند.
زینب سلاماللهعلیها آنگاه فرمود:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى أَبِی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الْأَخْیَارِ؛
ستایش از آن خداست که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر جد گرانقدرم، محمد صلیاللهعلیهوآله، آخرین پیام آور بارگاه حق و دودمان پاکیزه و برگزیده او باد.»
آن بانوی دانش و ایمان سخن جاودانه خود را با ستایش خدا آغاز کرد، آن گاه بر پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله با عنوان پدر خویش درود فرستاد. این سبک از آغاز سخن در آن شرایط پرفریب و افسون، نشانگر اوج فصاحت و کمال بلاغت و جامعهشناسی، زمانشناسی، روانشناسی مردم و شناخت دشمن و شگردهای تبلیغاتی مذهبسالاری مخوف و پرفریب اموی از سوی زینب سلاماللهعلیها بود، چرا که او با این سبک سنجیده و ظریف، خود را به مردم معرفی نمود.
در واقع او خود را به آن تودههای گردآورده شده و هدف بمباران تبلیغات یکطرفه قرار گرفته و شستشوی مغزی شده، شناساند که او دختر فرزانه پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله و نواده ارجمند اوست، نه آنچه استبداد و ارتش تبلیغاتی دروغ سازش در کوچه و بازار و منبر و محراب و نمازهای روزانه و جمعه برچسب میزنند و او و برادر و خاندانش را شورشگر و برانداز و خارج از دین و آیین محمد صلیاللهعلیهوآله به خورد مردم سادهدل میدهند.
از این بیان و تعبیر ظریف زینب سلاماللهعلیها به روشنی دریافت میگردد که او به موضوع مهم و حساسی توجه میدهد و آن این است که فرزندان فاطمه سلاماللهعلیها فرزندان پیامبراند، درست همان سان که آیه مباهله بر این حقیقت تصریح میکند و میفرماید:
«فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبین؛ (1)
هر گاه بعد از علم و دانشى که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
همان سان که می نگرید در این آیه، فرزندان فاطمه سلاماللهعلیها فرزندان پیامبر شناخته شده اند و بانوی اسلام نیز در آغاز سخن روشنگرش به این حقیقت که دشمن پرفریب در تلاش انکار آن بود، توجه داد.
اگر به تاریخ پرفراز و نشیب خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآله بنگریم، درمی یابیم که آنان هماره به این نکته ظریف توجه می دادند، درست همان سان که دشمنان آشکار و نهان آنان هماره می کوشیدند تا این حقیقت را مورد انکار و تردید قرار دهند.
1) سوره آل عمران، آیه 61.