زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت
اهل عالم را ز کار خویش، حیران کرد و رفت
از زمین کربلا تا کوفه و شام بلا
هر کجا بنهاد پا، فتح نمایان کرد و رفت
با زبان مرتضی از ماجرای نینوا
خطبهای جان سوز اندر کوفه عنوان کرد و رفت
فاش میگویم که آن بانوی عظمای دلیر
از بیان خویش، دشمن را هراسان کرد و رفت
بر فراز نی چو آن قرآن ناطق را بدید
با عمل آن بیقرین، تفسیر قرآن کرد و رفت
در دیار شام بر پا کرد از نو انقلاب
سنگر اهل ستم را، سست بنیان کرد و رفت
خطبهای غرّا بیان فرمود در کاخ یزید
کاخ استبداد را از ریشه ویران کرد و رفت
زین خطاب اتمام حجت کرد بر کافردلان
غاصبان را مستحق نار و نیران کرد و رفت
از کلام حق پسندش شد حقیقت آشکار
اهل حق را شامل الطاف یزدان کرد و رفت
شام غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود
وقت رفتن شام را، شام غریبان کرد و رفت
دخت شه را بعد مردن در خرابه جای داد
گنج را در گوشه ویرانه پنهان کرد و رفت
ز آتش دل بر مزار دختر سلطان دین
در وداع آخرین شمعی فروزان کرد و رفت
با غم دل چون که می شد وارد «بیت الحزن»
«سروی» دلخسته را محزون و نالان کرد و رفت
سروی
***