چنانکه در ناسخ التواریخ مرقومست چون امام حسین سلام الله علیه قصد فرمود که از مدینه متبرکه بمکه معظمه سفر کند بفرمود تا محملها از بهر خواهران و دخترها بیاراستند و از مدینه طیبه راه برداشتند.
در کتاب اسرار الشهادة در ذیل روایتی که در کیفیت خروج حضرت سید الشهداء سلام الله علیه از مدینه مسطور میدارد و فاضل در بندی میفرماید بر این روایت دست یافتم می نویسد راوی گفت نزدیک بچهل محمل بدیدم که با پوشش حریر و دیبا مزین بود وامام حسین علیه السلام بفرمود تا بنی هاشم محارم خود را بر محملها سوار کنند، در آن حال که بآن عظمت و اجلال نگران بودم.
ناگاه از سرای حسین علیه السلام جوانی بلند بالا که خالی بر روی و روئی چون ماه تابنده داشت بیرون شد و همی گفت ای بنی هاشم از من دور شوید آنگاه دوزن از سرای بیرون آمدند و از نهایت شرم و آزرم دامن کشان بودند و کنیزکان ایشان اطراف ایشان را فرو گرفته بودند و آن جوان بیامد و محملی حاضر ساخته و یک بیک را بازو بگرفت و بر زانو بر آورد و بر محمل سوار کرد.
از یکی پرسیدم ایشان کیان باشند گفت یکی زینب و آن دیگر ام کلثوم دو دختر امیرالمؤمنین علیهم السلام باشند گفتم این جوان کیست گفت ماه بنی هاشم عباس بن امیرالمؤمنین علیهم السلام است و دو دختر حاضر شدند یکیرا با حضرت زینب و آن دیگر را با جناب ام کلثوم جای دادند پرسیدم کیستند گفتند سکینه و فاطمه دو دختر امام حسین علیهم السلام هستند.
مع الحکایة چون بمنزل خزیمیه رسیدند و یک شبانه روز در آنجا اقامت کردند صبحگاه زینب سلام الله علیها در خدمت برادر شد و عرض کرد ترا خبر میدهم بکلامیکه دوش شنیده ام فرمود چه شنیدی عرض کرد نیمه شب بحاجتی بیرون شدم
شنیدم هاتفی این اشعار را انشاد همی کرد:
ألایا عین فاحتفلی بجهد
و من یبکی علی الشهداء بعدی
علی قوم تسوقهم المنایا
بمقدار الی إنجاز وعد(1)
و از معنی این ابیات که برورود بلیات و وفود منیات و مقامات شهادت و ادراک رنج و زحمت حدیث میکند معلومست در اینمقام اشارت با کیست «فقال لها الحسین یا اختاه کل الذی قضی فهو کائن» امام حسین علیه السلام با زینب علیها السلام فرمود ای خواهر هر چه حکم قضا بر آن رفته است ناچار صورت بخواهد بست.
و چون امام حسین علیه السلام را در منزل رهیمه با حر ریاحی ملاقات افتاد و امام علیه السلام بخذلان آن جماعت نفرین کرد سکینه میفرماید این وقت مراجعت کردم و آب چشمم بر چهره ام روان بود عمه ام ام کلثوم مرا باین حال بدید فرمود ای دختر ترا چه افتاده صورت حال را بازگفتم فریاد برداشت:
»واجداه و اعلیاه و احسناه و احسیناه واقلة ناصراه! این الخلاص من الأعدهء؟ لیتهم یقنعون فی العدا ترکت جوار جدک و سلکت بنا بعد المدا فعلا منها الوجیب و کثر منها حولها النحیب«.
این کلمات را بندبه و استغاثه بگذاشت و ازقلت ناصر وعدم مخلص از دشمنان ناله فرمود و از مهاجرت از مدینه طیبه و سپردن چنان طریق و دچار ماندن بجنگ عدوان فریاد برآورد.
و بروایتی فرمود «واجداه واعلیاه و احسناه و احسیناه واقلة ناصراه و لاادری کیف لناالمخلص من ایدی الأعادی و لیت الأعادی یرضون ان یقتلوننا بدلا عن اخی» ندانیم بکدام سوی راه خلاص و نجات جوئیم و از دست اعادی برهیم کاش دشمنان خوشنود میشدند که ما را بکشند و از برادرم دست بکشند.
امام حسین علیه السلام بانگ ناله و عویل ام کلثوم را اصغا فرمود، بیامد و اشکش
بر چهره مبارکش روان بود، فرمود این گریه چیست ام کلثوم سلام الله علیها عرض کرد»اخی ردنا الی حرم جدنا» ای برادر ما را بمدینه بازگردان فرمود این خواهر بدانچه تو خواهی راهی نیست مگر دیروز منع حر را مشاهدت نکردی.
ام کلثوم عرض کرد پس محل و مکانت جد و پدر و مادر و برادر خود را با ایشان تذکره فرمای، فرمود با این جماعت تذکره کردم و ایشانرا پند و نصیحعت بگذاشتم ایشان گوش بسخن من نیاوردند و آن ملامت که برایشان راندم مراعات ننمودند و جز قتل من برای ایشان راهی نیست و شما بناچار ببایست کشته ی مرا بر خاک نظاره کنید، لکن وصیت میکنم شما را به پرهیزکاری و صبوری بر این بلیت و شکیب بر این رزیت و بر این جمله جد شما خبر داد و هرگز خلاف نپذیرد.
و چون روز پنجشنبه دویم محرم الحرام فرا رسید، و امام علیه السلام بکربلا وارد شد این هنگام جلوس کرده سلاح خود را همی اصلاح فرمود و این شعر را تذکره همی نمود:
یا دهر اف لک من خلیل
کم لک بالاشراق والاصیل
من صاحب و طالب قتیل
و الدهر لایقنع بالبدیل
و کل حی سالک سبیلی
ما أقرب الوعد من الرحیل
و إنما الامر الی الجلیل
سبحان ربی ماله مثیل
معلوم باد این اشعار را باختلاف مرقوم داشته اند و محل قراءش را نیز مختلفا نگار داده اند در ناسخ التواریخ بهمین صوررت که مرقوم شد مسطور است و مینویسد علی بن الحسین زین العابدین علیهم السلام میفرماید: حسین صلوات الله علیه این ابیات را بکرات انشاد فرمود و من از بر کردم وگریه در گلوگاهم گره گشت و بر آن صبر نمودم و اظهار جزع نفرمودم، لکن عمه ام زینب چون این کلمات بشنید خودداری نتوانست کرد، اشک از دیده ببارید و اظهار جزع و فزع نمود و بیخودانه بحضرت برادر شتافت.
و قالت یا أخی و قرة عینی لیت الموت أعد منی الحیوة یا خلیفة الماضین و جمال الباقین.
عرض کرد ای برادر من ای روشنی چشم من، ای ودیعه ی خلفای پیشین ای طلیعه جمال واپسین کاش مرگ مرا نابود ساختی و این زندگانی را از من بپرداختی.
اما در کتاب اعلام الوری مسطور است که علی بن الحسین علیهما السلام فرمود در شب عاشوراء نشسته بودم و عمه ام زینب مرا پرستاری همی کرد ناگاه پدرم بخیمه ی که خاص از بهر آن حضرت برافراشته بود برفت و فلان غلام ابی ذر غفاری نزد او بود و با صلاح سیف خویش اشتغال داشت و پدرم همی فرمود «یادهر اف لک من خلیل» الی آخرها و این اشعار را دو کرت یا سه کرت اعادت فرمود تا من بفهم گرفتم و اراده اش را بدانستم گریه مرا فرو گرفت لکن بازش گردانیدم و بسکوت پرداختم و بدانستم بلا نازل است.
و اما عمه ام نیز شنید آنچه من بشنیدم و چون زن بود و زنان رقیق القلب هستند و شأن ایشان رقت و جزع است خودداری نتوانست چندانکه از جای برجست و جامه کشان برفت و حاسرة یعنی بدون پرده بدو پیوست.
فقالت و اثکلاه لیت الموت أعد منی الحیوة ألیوم ماتت أمی فاطمة الزهراء و أبی علی و أخی الحسن یا خلیفة الماضین و ثمال الباقین.
گفت وای بر این مصیبت جانسوز و رزیت م اندوز و مرگ بی خبر و اندوه دل سپر کاش مرگ بتاختی و زندگانی مرا نابود ساختی همانا امروز مادرم فاطمه زهرا و پدرم علی مرتضی و برادرم حسن مجتبی بمردند این جای نشین گذشتگان و پناه بازماندگان.
ابن اثیر در تاریخ خود گوید: چون عمر بن سعد بعد از عصر روز نهم مردمانرا بر نشاند واینوقت امام حسین علیه السلام در پیش روی سراپرده خود محتبیا بسیفه(2) نشسته ناگاه سر بر زانوی مبارک نهاده خواب گونه ی او را در ربود و خواهرش زینب سلام الله علیها ضجه مردمانرا بشنید به آن حضرت نزدیک شد و از خواب بیدارش کرد.
آن حضرت سر مبارک بلند کرد و فرمود رسول خدای صلی الله علیه و اله را در خواب بدیدم فرمود «انک تروح «الینا» زینب بر صورت خود لطمه بزد و فرمود یا ویلتاه امام علیه السلام فرمود»لیس لک الویل یا اخیه اسکتی رحمک الله» برای تو ویل نشاید ساکت باش ای خواهرک من خدایت رحمت کند.
و ابن اثیر نیز گوید چون در شب عاشوراء حضرت سید الشهداء سلام الله علیه از مکالمات با اصحاب سعادت نصاب بپرداخت در آن شب زینب خواهر آن حضرت همی بشنید که آن حضرت در خیمه ی که مخصوص بآنحضرت بود این اشعار تذکره همیفرمود و حوی مولای ابی ذر غفاری در خدمت امام علیه السلام بود و شمشیر خود را اصلاح مینمود:
»یا دهر اف لک من خلیل«.
همانا چنانککه در کتاب احوال حضرت سجاد مسطور داشتیم بعضی غلام ابی ذر راجون، بفتح جیم و سکون واو و بعد از واو نون. نوشته اند و او بنده ی سیاه بود و ابوعلی در کتاب منتهی المقال فی علم الرجال میگوید جون مولای ابی نصر است و از شهدای کربلا بوده است و ابن اثیر چنانکه مسطور گردید حوی با حاء حطی و واو و یاء تحتانی مولای ابی ذر نوشته است.
تواند بود آنکسی که این داستان بدو منتهی و منسوبست همان حوی مولای
ابی ذر باشد و آنکه در صحرای کربلا شهید شده جون مولای ابی نصر بوده و سوای حوی مولای ابی ذر باشد که او نیز مقتول گردیده است چه موافق پاره ی روایات آن حضرتت را چند تن غلام بوده است و چند تن غلام در واقعه طف شهید شده اند و الله اعلم، مع الحکایه برشته خبر باز شویم و نتیجه مسطورات کتب معتبره را باز نمائیم.
چون حضرت زینب آن کلمات بگذاشت امام علیه السلام بدو راه سپرده و بدو در نگریست و فرمود «یا اخیة لایذهبن حکمک الشیطان» و بقولی فرمود: یا اختاه لایذهبن بحلمک الشیطان» ای خواهر بنگر تا شیطان حلم ترا نرباید «قالت بأبی أنت و أمی استقتلت، نفسی لنفسک الفداء» عرض کردم فدای تو باد پدرم و مادرم آیا خود را در شمار کشتگان می پنداری جان من فدای جان تو باد.
این وقت آنحضرت را اندوه بازآمد و هر دو چشم مبارکش را اشک در ربود و فرمود «لو ترک القطالنا» (3) اگر مرغ قطا را بحال خویش آسوده بگذارید آسوده بخسبد، حضرت زینب خاتون چون این سخن بشنید بر چهره مبارک لطمه بزد «وقالت واویلتاه افتغصبک نفسک اغتصابا فذلک أقرح لقبلی و اشد علی نفسی» و بروایتی فرمود»افتغصب نفسک اغتصابا«.
عرض کرد و ای بر این روز غم فزای و روز محنت آثار! آیا جان مقدس و روان مطهر تو بظلم و ستم مغصوب میشود همانا این حالت پریش بیشتر قلب مرا ریش مینماید و بر جان من سخت تر و شدیدتر میگردد، آنگاه از کمال افسوس و اندوه دیگر باره لطمه بر صورت بزد و گریبان چاک کرده بیهوش بیفتاد.
امام حسین علیه السلام بدو برخواست و برچهره مبارکش آب بیفشاند «وقال لها یا اختاه اتقی الله و تعزی بعزاء الله واعلمی ان اهل الارض یموتون و اهل السماء
لایبقون و ان کل شیء هالک الا وجهه – و بروایتی – الا وجه الله، ابی خیر منی و امی خیر منی و اخی خیر منی و لی و لهم و لکل مسلم برسول الله اسوة فعزاها بهذا و نحوه و قال لها: یا اختاه انی اقسمت علیک فأبری قسمی لاتشقی علی حبیبا و لاتخمشی علی و جها و لاتدعی علی بالویل و الثبوران هلکت – و بقولی – اذا انا هلکت«.
فرمود ایخواهر از ناشکیبائی از خدا بپرهیز، و در ورود بلیات و وفود مصیبات بکلمه «انا الله و انا الیه راجعون» که وظیفه ی صابران و اندوه مندان و تسلی یزدانست تسلی گیر؛ و نیک دانسته باش که مردم زمین دستخوش مرگ تن او بار شوند و اهل آسمانرا نشان و آثار نماند، جز ذات پروردگار ذوالجلال تمامت اشیاء پای کوب زوال و فنا آیند، همانا پدرم از من بهتر بود و مادرم و برادرم ا زمن بهتر بودند و مرا و ایشانرا و هر مسلمانیرا برسول خدا تأسی و پیروی باید بود.
و بروایتی فرمود «و ان کل شیء هالک إلا وجه الله تعالی الذی خلق الخلق بقدرته و یبعث الخلق و یعودون و هو فرد وحده» و بقولی فرمود «کل شیء هالک الا وجهه له الحکم و الیه ترجعون فأین أبی وجدی اللذان هما خیر منی ولی بهما و بکل مسلم اسوة حسنه«
واز این کلام معلوم فرمود که آنکه خالق خلق است ناچار واجب الوجود است و او زنده ی پاینده و تمامت آفرینش را نماینده و این آفریدگان پس از مردن دیگر باره به پیشگاه عدل و حسابش شتابنده اند حکومت از او و رجعت بدو است.
ونیز در این کلام که نسبت مرگ را به اهل زمین میدهد و اهل آسمانرا بعدم بقا منسوب میدارد، لطیفه شریفه ایست چه معنی مرگ و بقا در این کتاب مذکور است چون بنگرند بدانند که مرگ مخصوص بعالم عنصر و امزجه ایست که مرکب از اخلاط است و در عالم ملکوت این دو حال نیست پس ایشانرا بعدم بقا نسبت میدهد.
مع الحکایة میفرماید امام علیه السلام خواهر خویش را باین کلمات و امثال آن
تعزیت و دلداری فرمود و گفت ای خواهر من سوگند میدهم ترا و تو سوگند مرا براستی مقرون بدار و دیگر گون مگردان، یعنی هر چه گویم جز آن مکن: در مرگ من گریبان چاک مساز و چهره مخراش و ناله به وای و ثبور (4) بلند مگردان امام زین العابدین علیه السلام میفرماید آنگاه آن مظلومه را بخیمه باز آورد و نزد من بنشاند.
ودر بعضی از کتب مسطور است که چون حضرت سید الشهداء علیه السلام خواهرش را بآن کلمات نصیحت و تعزیت فرمود، آب در چشم مبارک بگردانید و بدین مثل عرب «لوترک القطالنام» تمثل جست: اگر صیاد از صید مرغ قطادست باز داشتی در آشیانه خود به آسایش بخفتی.
آنگاه فرمود: «یااختاه بحقی علیک إذا أنا قتلت فلا تشقی علی جیبا و لا تخمشی علی وجها«
و آن حضرت را بخیمه خویش مراجعت داد واهل بیت همگان بتمام جزع و فزع میزیستند و بهای های میگریستند و زینب علیها السلام بیهشانه درافتاده از هوش بیگانه گشت حسین علیه السلام بشتافت و او را بگرفت و آب بر چهره ی مبارکش بزد تا بخویش آمد پس او را لختی تعزیت و تسلیت فرمود و بصبر و سکون امر نمود.
اما در امالی صدوق علیه الرحمة و بعضی کتب دیگر اسم زینب مذکور نیست همانقدر امام زین العابدین علیه السلام میفرماید: چون اصحاب آن حضرت در پاسخ آن حضرت آن کلمات بگذاشتند و ایشانرا دعای خیر فرمود، فرمان داد تا حفره ی کوچک در پیرامن لشگر خود همانند خندق بکندند و هم بفرمود ا زچوب و هیزم انباشته ساختند، آنگاه فرزندش علی سلام الله علیها را بفرمود تا باسی سوار و بیست تن
پیاده برای آوردن آب روان شدند و در این هنگام ایشان سخت مضطرب و ترسان بودند و امام حسین علیه السلام این شعر مذکور فرمود «یا دهر اف لک من خلیل» الی آخره.
و در منتخب مسطور میباشد که پس از آن امام حسین علیه السلام از اسب خود فرود شد و بعد از آن به اصلاح شمشیر خویش جلوس فرمود همی فرمود یاد هراف لک الی آخره و این اشعار مذکور را باندک اختلافی مذکور داشته و میگوید آن حضرت این اشعار را همچنان مکرر میکرد تا خواهرش زینب سلام الله علیها بشنید و از جا برجست و دامن کشان بیامد تا به آنحضرت رسید.
و قالت یا أخی و قرة عینی لیت الموت أعد منی الحیوة یا خلیفة الماضین و ثمال الباقین هذا کلام من أیقن بالموت و اثکلاه ألیوم مات جدی المصطفی و أبی علی المرتضی و أمی فاطمة الزهرآء و أخی الحسن الرضا.
و بقولی فرمود»هذا کلام من ایقن بالقتل» فرمود آری ایخواهر زینب گفت «واثکلاه هذا الحسین ینعی الی نفسه» وای بر این مصیبت اینک حسین است که از مرگ خود خبر میدهد و بگریست و دیگر زنان بگریستند و بر چهره ها بزدند و گریبانها بدریدند وام کلثوم همی ندا بر کشید «وامحمداه و اعلیاه وا اخی وا امی و احسیناه و اضیعتاه بعد ک یا اباعبدالله«.
و در تذکره سبط ابن جوزی مسطور است که چون امام حسین علیه السلام بدانست که آن جماعت باوی مقاتلت می ورزند با اصحاب واهل خویش فرمود منصرف و از وی متفرق شوند، ایشان بگریستند و گفتند «قبح الله العیش بعدک» و خواهرش زینب بنت علی علیه السلام بشنید و آن مکالمات مذکور در میان رفت و قبول تسلی نمیفرمود، آنگاه امام حسین علیه السلام از نام آنزمین به پرسید عرض کردند کربلا
است الی آخر الخبر.
در ملهوف میگوید چون ام کلثوم این کلمات بگذاشت امام علیه السلام فرمود:
یا اختاه تعزی بعزآء الله فإن سکان السموات یفنون و أهل الأرض کلهم یموتون و جمیع البریة یهلکون.
آنگاه فرمود: یا اختاه یا ام کلثوم و أنت یا زینب و أنت یا فاطمة و أنت یا رباب انظرن إذا أنا قتلت فلا تشققن علی جیبا و لا تخمشن علی وجها و لا تقلن هجرا.
و در اسرار الشهاده از منتخب مذکور میدارد که آن حضرت با زینب علیهما السلام فرمود «یا اختاه لایذهبن بحلمک الشیطان تعزی بعزآء فان اهل الارض و السماء یموتون و کل شیء هالک الا وجهه» الی آخره حضرت زینب عرض کرد ای برادر من! کشته شوی و من بتو به نظاره باشم؟ از اینکلام اندوه آنحضرت باز شد و اشک دیدار مبارکش پدیدار آمد، زینب عرض کرد ای برادر ما را بحرم جد ما باز گردان.
فرمود «لو ترک القطا لغفا و نام قالت و الله یا اخی لافرحت بعدک ابدا» زینب عرض کرد ای برادر سوگند با خدای بعد از تو هرگز فرحناک نشوم، امام علیه السلام در پاسخ خواهر آن سوگند و کلمات مذکوره را براند آنگاه او را حمل کرده:تا بخیمه اش درآورد.
و دیگر در اسرار الشهاده از ملهوف و نیز در بعضی کتب مسطور است که در آن هنگام که در روز نهم محرم شمر ملعون و لشگریان سلاح جنگ بپوشیدند و صدای مرد و مرکب و اسلحه برخواست و گوش زد اهل بیت گشت و امام حسین علیه السلام که در آنحال بر باب سرا پرده نشسته اصلاح تیغ و سنان میفرمود ناگاه خوابی بچشمش درآمد.
پس از آن بیدار شد و فرمود ای خواهر در این ساعت جدم محمد و پدرم علی و مادرم فاطمه و برادرم حسن صلوات الله علیهم را بدیدم و ایشان میگفتند ای حسین همانا بزودی نزد ما میآئی و در بعضی روایات است که فرمودند فردا نزد ما میآئی.
پس زینب سلام الله علیها بر چهره مبارک لطمه ی بزد و صیحه برکشید امام حسین علیه السلام فرمود «مهلا لاتشمتی القوم بنا» آرام و آهسته باش و این جماعت را بر ما بملامت مدار، و بروایتی رسول خدای فرمود «انک تروح الینا» چون زینب این کلمات بشنید با دست شریف چهره ی مبارک را آسیب همیزد و بویل و وای فریاد برداشت امام علیه السلام ایخواهر ترا نزیبد که بانک بویل و وای برآوری ای خواهر خاموشی جوی خدایت رحمت کند و صدا بناله بر میار که مورث شماتت این قوم گردد.
و چون امام علیه السلام بعد از مکالمات با آنگروه شقاوت پژوه بسرا پرده شریف روان شد زینب علیها السلام میفرماید چون نگریستم که آنحضرت بسرا پرده باز میشود بخیمه خویش برفتم و بنشستم باشد که نداند من بیرون خیمه به نظاره بودم چون بمیان سراپرده آمد فرمود کجاست زینب عرض کردم «لبیک یا اخی«.
آنگاه ام کلثوم را طلب فرمود بعد از آن فرمود رقیه و صفیه و سکینه و فاطمه را بخوانید چون بجمله حاضر شدند عرض کردند یا اباعبدالله مگر حاجتی است فرمود حاجت من آنست که وصیت میکنم شما را گاهیکه من کشته میشوم گریبان بر من پاره مکنید و چهره را لطمه مزنید و صورت مخراشید و بقیه مکالمات چنانست که از این پیش مذکور گشت تا آنجا که فرمود اگر مرغ قطا را شبانگاه دست بازداشتند در آشیان خود آسوده بخفتی و این مثل از این پیش در کتاب احوال حضرت سید سجاد در ذیل وقایع عاشوراء مذکور شد و حکایت آن نیز مسطور و مشروح افتاد به اعادت حاجت نیست.
1) ای دیده فراوان اشک بریز و کیست که بعد از من بر شهداء بگرید، اشگ بریز برسوک آن قومی که قافله مرگ آنانرا نرم و آرام بسوی قربانگاه و وعده گاه میراند.
2) یعنی شمشیر را بزانو نهاده و بند شمشیر را مانند کمربند بکمر انداخته و زانوان خود را در میان آن بند مهار کرده و تکیه گاه ساخته بود، یا اینکه دو طرف غلاف شمشیر را بدست گرفته و وسط آنرا بر سر زانو و تکیه داده بودند.
3) ابن مثلی است از امثال سائره زبان عرب. که شرح مفصل آن در آخر جزء چهارم تاریخ خلفا گذشت، منظور این است که مرغ قطا بدون جهت شباهنگام بپرواز در نمی آید معلوم میشود آنها را از خواب مانیده اید اگر این مرغ را بحال خود میگذاشتند آسوده می غنود.
4) ثبور بمعنی هلاکت است، و کسیکه هنگام مصیبت ناله به «واثبوراء» باشد میکند، مرگ خود را از خدا میخواهد، یعنی خدا یا مرگ مرا برسان که طاقت تحمل این مصیبت را ندارم.