در نورالعین در ضمن خبری که مینویسد مسطور است که اهل بیت در روز بیستم شهر صفر المظفر بکربلا در آمدند و با جابر بن عبدالله انصاری و جماعتی از مردم مدینه بازخوردند و باقامت حزن و بکاء پرداختند چندانکه زمین را بلرزه افکندند.
و در لهوف گوید چون اهل بیت بمصرع شهداء رسیدند جابر انصاری و گروهی از بنی هاشم و رجالی از آل رسول الله را دریافتند که همه بزیارت قبر حسین علیه السلام آمده اند و در یک وقت با هم بازخوردند و بماتم و سوگ پرداختند و زنان آن سواد نیز بایشان پیوستند و چند روز باین منوال بگذرانیدند.
در مقتل کبیر ابی مخنف نیز گوید در بیستم شهر صفر بعد از آنکه چهل روز از عاشوراء بر گذشته بکربلا رسیدند و با جابر و دیگران بمراسم عزاداری پرداختند و سر شریف را با بدن لطیف دفن کردند.
و در مقتل صغیر ابی مخنف و کشف الغموض و منتخب و بحار و ریاض المصائب و مقتل یزید و جز ایشان نیز بهمین تقریب مسطور است.
و در کتاب حرقة الفؤاد فاضل خراسانی میگوید چون اهلبیت سید بطحاء در روز بیستم صفر بزمین کربلا پیوستند و بیاد آن مصائب که برایشان در آنجا فرود گشته بیفتادند ناله ی و اغوثاه و امصیبتاه و اقتلاه واضیعتاه واحسیناه برکشیدند، آنگه سخت بگریستند و بشدت ناله برآوردند چنانکه نزدیک همی بود که از شدت ناله و گریه بمیرند و عالم را از سیلان سرشک ویران کنند آنگاه با ندبه و ناله زمین کربلا را مخاطب کرده این اشعار بخواندند:
منازل کربلا بالراس جئنا
و قد جئناک یوم الأربعینا
منازل کربلا بالأهل عدنا
و بالسجاد زین العابدینا
خرجنا منک فی قتل و ذبح
رجعنا لابن فاطمة فاقدینا
خرجنا منک فی أسر و قهر
رجعنا من یزید مقر حینا
خرجنا منک فی نهب و سلب
و ضرب بالبنات و بالبنینا
و فیک رجالنا الشهداء أضحوا
علی شاطی الفراط مذبحینا
و فیک بغیر جرم قد اسرنا
و فیک بلاجنایة قد رهینا
و فیک علی المطایا قد حملنا
و صرنا فی القفار مشتتینا
آنگاه خود را بر آن قبر شریف انداخته هر یک بزبانی بیان کردند و جناب زینب کبری سلام الله علیها ندا برکشید و صیحه برآورد و عرض کرد «یا اخاه یا اخاه و یا ابن اماه و قرة عیناه بای لسان اشکوا الیک من الکوفة و الشام و ایذاء القوم اللئام و من ای المصائب اشرح لک من الضرب و الشتم او من شماتة اهل الشام» آنگاه از حکایات و مصیبات خویش بازگفت و چون زن فرزند مرده ناله برآورد و با جگری تافته این شعر بخواند:
یا نوردینی و الدنیا و زینتها
یا نور مسجدنا یا نور دنیانا
واضیعتی یا اخی من ذا یلاحظنا
من کان یکفلنا من ذا یدارینا
خلفتنا للعدی ما بین ضاربنا
و بین ساحبنا و بین سابینا
کنا نرجیک المشدات فانقلبت
بنا اللیالی فخاب الظن راجینا
یا لیتنی مت لم انظر مصارعکم
اولم نری الطف ما عشنا و لا جیبنا
یسیرونا علی الاقتاب عاریة
کاننالم نشید فیهم دینا
یصفقون علینا کفهم فرحا
وانهم فی فجاج الارض یسبونا
آنگاه چنان بکربت و اندوه و شدت بگریست که اهل زمین و آسمان را گریان ساخت.
و در قرة العیون حسین بن محمد قدس سره مسطور است «روی ان ام کلثوم القت نفسها علی قبر اخیها الحسین و صاحت و قالت یا اخاه جعلت فداک قتلوک فما عرفوک و ترکوک
عریانا و ذبحوک عطشانا و لم یوجد أحد ان یرحمک و یرحم عیالک» آنگاه سایر اهل بیت نیز بزبانی سوگواری کردند و از آن پس زنان بادیه جمعی کثیر انجمن شدند و چنان بمراسم سوگواری پرداختند که هیچ وقت از هیچ جماعتی مسموع نیفتاده بود.
و بروایتی چون در آن دل شب بزمین کربلا راه سپر شدند ناگاه ناله جناب زینب خاتون بلند گشت و باصوتی بلند فرمود «یا حداتی انی لاجدریح الحسین» از این سخن صدای افغان و شیون بلند گشت و نعمان که از دور راه میسپرد از آن نالیدن پرسیدن گرفت و سواری را بتفحص بفرستاد، جابر انصاری و بنی هاشم و طایفه از اقارب و عشایر آن مظلوم با جمعی از مردم بادیه بزیارت و عزاداری اشتغال داشتند که آن سوار برسید و حال بپرسید و بفهمید و بی اختیار فریاد برکشید ای چاکران رسول خداوند جهان اینک جناب سید الساجدین و اهل بیت طاهرین را در این نزدیک فرود شده اند تادر اینجا بسوگواری پردازند، ایشان با سرو پای برهنه و چشمهای گریان و سوز و افغان باستقبال بیرون تاختند.
و از آن سوی مخدرات طاهرات با ناله و زاری میآمدند و آن سوار آن خبر به نعمان برد و از یکسوی اهل بیت آن صدای افغان همی بشنیدند و سبب پرسیدند در این حال نعمان فرا رسید و مراسم تعظیم و تکریم بجای آورده عرض کرد مگر نمیدانید این همان منزلی است که کشتی آل علی در بحر خون غرق شد و این فریاد و فغان محبان و شیعیان و زایران شما است که از وصول شما خبر یافته باستقبال شتابان هستند.
چون نام کربلا را شنیدند و از رسیدن آن جماعت با خبر شدند بجمله از هودجها بر زمین افتادند و آشوب و شور و افغان بآسمان رسانیدند و جناب زینب خاتون به تسلیت حضرت سکینه کلماتی بفرمود و چون زایران را نگران شدند دیگرباره بانگ ناله و نفیر را از خاک بافلاک رسانیدند و بمراسم سوگواران روان گردیدند و چنان آواز واغریباه و واسیداه و واحسیناه و وامحمداه و وا فاطمتاه و واعطشاناه و
واقتیلاه و واشهیداه برکشیدند که زمین و آسمان را پرشور و فغان ساختند.
و بروایت صاحب مقتل الشهداء رؤوس مقدسه شهداء را در دست گرفته بآنان نمایان کردند جماعت زایران و شیعیان از مشاهدات این ح ال پرملال بزلزله و غلغله در آمدند و جناب زینب کبری باتفاق آن زنهاو حضرت زین العابدین علیه السلام با جابر و دیگر مردها با ناله و فغان بجانب قبور روان شدند و بنوحه و ناله و زاری پرداختند و از آنجا بقبر منور حضرت ابی الفضل روی نهادند و لوای مصیبت و ماتم برافراشتند و جناب زینب در زیارت آن قبور و قبر سیدالشهداء چنان بنالید و بموئید که از هوش بگشت چنانکه آن حضرت را مرده پنداشتند.
در مهیج و مخزن مسطور است که چون آن مخدره بقبر برادر رسید جامه خود را چاک زد و بآواز بلند گفت «وااخی و احسیناه واحبیب رسول الله یابن مکة و منی یابن فاطمة الزهراء یابن علی المرتضی» و جناب ام کلثوم سلام الله علیها این شعر قرائت فرمود:
الیوم مات ابی علی المرتضی
الیوم حل الثکل بالزهراء (1)
و موافق خبریکه در مخزن البکاء و تظلم الزهراء و کتاب بشارة المصطفی از اعمش از عطیه عوفی وارد است عطیه گفت در خدمت جابر بآهنگ زیارت جناب سیدالشهداء سیدنا الحسین علیه السلام از منزل بیرون آمدیم و چون وارد کربلا شدیم جناب جابر آداب غسل بجای آورده بزیارت فایز گشت و شرحش درکتب مسطور است و در این زیارت از ملاقات جناب جابر با اهل بیت اشارت نرفته و مینویسد چون ازکار زیارت و پاره ای مکالمات باعطیه عوفی فراغت یافت فرمود «خذونی نحو ابیات کوفان» مرا بخانها کوفه برید و در اثنای راه کوفه پاره ای وصایا با عطیه بگذاشت.
و از این خبر میرسد که جناب جابر را در زیارت اول با امام زین العابدین و اهل بیت طاهرین ملاقات نرفته و بکوفه منزل ساخته و گاه بگاه بتجدید زیارت مفاخر میجسته و در یکی از زیارات او ورود اهل بیت نیز روی داده و این نه در
زیارت اربعین خواهد بود و در این باب آنچند اخبار مختلفه وارد است که از حیز نگارش بیرون است آنچه در اینمقام مسطور گشت برای توضیح پاره ای مقاصد کافی است
1) امروز پدرم علی مرتضی شهید شدف امروز است که سوگ و ماتم بر حضرت زهرا وارد شد.