از خبر ابن جوزی و بیان قرائت اشعاریکه نسبت به یزید ملعون داده اند چنان معلوم میشود که در آن اوقات که اهل بیت اطهار و رؤس مقدسه کثیر الانوار را بدمشق میآوردند آن خبیث مطعون در جیرون جایداشت که نام نزهت گاهی است در دمشق و یزید اکثر اوقات در آنجا بعیش و سرور میپرداخته است و چنانکه حموی گوید سقفی مستطیل بوده است که بر ستونها برافراخته بودند و اطرافش عمارات مسقف و در پیرامونش مدینه ایست، تواند بود برای دیدار ورود اساری و رؤس شهداء در آن عمارت رفته است.
سبط ابن جوزی از زهری روایت کند که چون سرها را بیاوردند یزید در منظر خود جیرون جای داشت چون سرها را بدید این شعر از خویشتن قرائت کرد
لما بدت تلک الحمول و أشرقت
تلک الشموس علی ربا جیرون
نعب الغراب فقلت صح أولا تصح
فلقد قضیت من الغریم دیونی
و بعضی بجای «من الغریم» «من النبی» و برخی «من الحسین» نوشته اند و گفته اند چون این شعر بخواند در تمامت مردمان هیچکس بجای نماند جز آنکه سب نمود او را و نکوهش کرد و از وی روی برکشید و مینویسد چون این اشعار را بخواند و شعری چند دیگر نیز قرائت کرد علی ابن الحسین علیهما السلام با او در مقام مکالمت برآمد و از این خبر میرسد که ورود ایشان نیز در همان مکان بوده است.
و اینکه در منتخب ابن طریح و پاره ای اخبار وارد است که امام زین العابدین و اهل بیت اطهار را بدروازه ی ساعات درآوردند و سه ساعت بازداشتند و منتظر اجازت یزید بودند، با این خبر منافی نیست چه ممکن است بعد از انقضاء آنمجلس بشهر درآورده اند یا از شهر نزد وی بردهاند چه از آن خبریکه از مقتل کبیر ابی مخنف میرسد که راوی گفت چون بدمشق درآمدیم بازارها و دکاکین را بسته و مردمانرا دسته بدسته بدیدیم که بعضی گریان و پاره ای خندان بودند در اینحال مردی نزد یزید برفت و بشارت بداد و آنسر مبارک را از باب جیرون درآوردند مؤید اینمطلب تواند بود.
و میگوید بیست و چهار سر با آن سر مبارک درآوردند و زنها را بر شترهای بی حجاز(1) و پوشش سوار کرده سر مبارک امام علیه السلام را بر نیزه ی بلند بر زده خولی اصبحی حامل آن نیزه بود، پس داخل شد و همیگفت ما غلبه کردیم و قاهر شدیم ام کلثوم سلام الله علیها فرمود:
»کذبت یا لعین ابن اللعین تفتخر علی قتل من کان جبرئیل یناجیه و میکائیل یحدثه و اسرافیل ینادمه و محمد صلی الله علیه و آله علی کتفیه یحمله و علی بن ابیطالب علیه السلام ابوه و فاطمة الزهراء امه و اسمه مکتوب علی سرادق العرش و من ختم الله عز و جل بجده النبیین و ابوه خاتم الوصیین و امه خیر النساء فی العالمین«.
دروغ گفتی ایملعون پسر ملعون افتخار میجوئی بقتل آنکس که جبرئیل باوی مناجات میورزید و میکائیل با وی حدیث میراند و اسرافیل بمنادمتش مفاخرت میورزید و محمد صلی الله علیه و آله او را بر دو شانه مبارکش حمل میفرمود و علی بن ابیطالب پدر او و فاطمه زهراء صلوات الله علیهم مادر او نامش زینت سرادق عرش پروردگار میباشد و کسی است که خدای منان جدش را خاتم پیغمبران و پدرش را خاتم اوصیاء و مادرش را بهترین نساء در جمله عالمها گردانید؟
پس خولی ملعون روی بآنحضرت آورده گفت «ابیت الا ان تکون
الشجاعة فیکم یا اهل البیت انک السجاعة» آنحضرت فرمود»ویلک ما للنساء و الشجاعة و السجاعة و انما تصلح الشجاعة للرجال«.
چون علی بن الحسین علیهما السلام بام کلثوم نظرکرد اشک از دیدار مبارکش جاری شد و شروع بخواندن این شعر نمود «اقادذلیلا فی دمشق کاننی» الی آخرها و مانند این خبر نیز در هنگام ورود بدمشق مسطور شد و این خبر را با اقسام مختلف مذکور داشته اند و در خبر صاحب کشف الغموض از سهل نیز کلمات مسطوره را باندک اختلافی از خولی ملعون و جواب ام کلثوم را مرقوم داشته اند.
و هم از بعضی نسخ ابو مخنف نوشته اند که خولی گفت یا ابنة الشجاع بنت امیر المؤمنین اگر نه آن بود که زن هستی گردنت را میزدم و این خبر بدو جهت محل اعتبار نتواند بود یکی اینکه خولی در چنان وقت بنت امیرالمؤمنین نمیگفت دیگر اینکه او را آنقدرت نبود که گوید گردنت را میزنم، بلکه اینکلمه ایست که در مجلس ابن زیاد بر زبان شقاوت ترجمانش گذشته است، اما از تکرار بیانات ممکن است که پاره ای این مکالمات در هنگام ورود بکوفه و بعضی در شام و برخی هنگام وارد کردن بعمارات سلطنتی یزید ملعون روی داده باشد.
و نیز بر دانشمندان دقیقه یاب مکتوم نباشد که اینکه پاره ای روایات اگر ناطق است که حضرات اهل بیت را مکشفات الوجوه در روز روشن و انجمن ناس بشام درآوردند، نه آنست که اینحالت را در حق حضرت ام کلثوم یا جناب زینب خاتون یا نسوان محترمه بالغه اهل بیت ببایست پذیرفت، بلکه چنانکه مکرر اشارت رفت این نسوان معظمه در محمل جای داشته و در پرده بوده اند چنانکه باین حال نیز گاهی تصریح شد.
و اگر مکشفات الوجوه یا بدون ستر بوده اند، بنات غیر بالغه و نسوان غیر معظمه مثل پاره ای کنیزها یا زنهای اصحاب و خدام اهل بیت بوده چه ربات سرادق طهارت و زنان و بنات خاندان رسالت بدیگر مردم قیاس نشوند و عیون و ابصار خائنه را آن استطاعت نباشد که بدیشان نگران گردد و قلوب مریضه را توانائی
نیفتد که درباره ی ایشان رتبت تخیل یابد، دیدار اشقیاء را در دیده ی ناموس کبریا مقام دیدار نیست و قلوب ناپاکرا در مورد حریم رسول کریم امید ادراک نباشد.
اگر شعاع شمس را بنگرند شمس را ننگرند و اگر بخواهند بنگرند برنج رمد و غمی مبتلا گردند تا چه برسد در مقام شموس حقیقی که آفتاب عالمتاب از شعاع ایشان تابشی و ماه آسمان از پیشگاه لمعات انوار ایشان نمایشی است، آیت تطهیر بر اینجمله دلیلی روشن و قصه سهل «والله ما نظرت الیکم بریبة» و صیحه ی بنت صغیره ی امام علیه السلام و بیهوشی سهل بن سعد بر این مراتب حجتی مبرهن است.
همانا پروردگار مهیمن قدوس آن عظمت و هیبت و هیمنه در این زمره ناموس برنهاده که هیچکس را آن مجال نیست که بپاره تخیلات نفسانی بدیدار ایشان اشتغال جوید و اگر گاهی فرموده اند که این سر را از میان محامل بدیگر سوی برند تا ناظران از دیدن آن از دیدار دیگران اشتغال جویند بجهاتی بوده که خود دانند و مقصود نظاره باطفال و خدام است یا چون اغلب ایشان دارای رتبت عصمت و از دیگر مردمان بأصحاب ولایت مطلقه اقرب بوده اند ممکن است در همان حال غم آنمردم میخورده اند تا مبادا بمعصیتی دچار آیند که بغضب پروردگار گرفتار شوند، یا اینکه حزن و اندوه آن سر مبارک افزون نگردد یا از راه امر بمعروف و نهی از منکر است، صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین.
1) بصفحه 305 مراجعه شود.