چنانکه در لهوف مسطور است بشیر بن حذلم میگوید چون بمدینه نزدیک شدیم علی بن الحسین علیهم السلام فرود شد و بفرمود تا بارها را برگشودند و خیمه و سراپرده برکشیدند و زنان را پیاده کردند، و بقول صاحب ریاض المصائب از محامل و مراکب فرود شدند و گریبانها چاک و مویها پریشان و بر سر وروی بزدند و گریه و ناله برآوردند چندانکه زمین و زمان را بفغان درآوردند.
و بروایت مفتاح البکاء نعمان که در مصاحبت اهل بیت بود بخدمت امام علیه السلام در آمد و عرض کرد یا سیدی اینک مدینه جد تو محمد صلی الله علیه و آله است که سوادش نمایان شده و بروایتی این مرد که این سخن کرد بشیر بن حذلم بود چون امام علیه السلام این کلام بشنید آه برکشید و بگریست.
در کتاب مجمع المصائب و مهیج الاحزان و محرقة القلوب و ریاض المصائب
و نجات الخافقین و مطالع الاحزان و نوحه الاحزان که در زمان شاه عباس ثانی تالیف شده و در مقتل میلانی و روضة المصائب و تحفة الذاکرین و جلاء العیون و مخزن البکاء که صاحب بحر المصائب از ایشان ناقل است مسطور است که چون حضرات اهل بیت سواد مدینه را نگران شدند، حضرت امام زین العابدین علیه السلام چنان آهی برکشید که همیخواست روح مبارکش از قالب بشریت بیرون تازد وجناب زینب خاتون فریاد برکشید ای خواهران از عماریها و محملها فرود شوید و پیاده گردید که اینک روضه منور جدم رسولخدای نمایان و مدینه طیبه نزدیک شده است و فرمود ای یاران این محملها را دور و شترها را بر یکسوی دارید که مرا تاب و طاقت نمانده است.
پس بجمله فرود شدند ولوای غم و مصیبت برافراشتند و خروش محشر نمایان ساختند و از اشیاء و اسبابیکه از شهدای کربلا داشتند بیاوردند و بگستردند و بموئیدند و بزاریدند و چشم هور (1) و ماه را از غبار اندوه و غم تار ساختند و اگر بروایت بعضی اهل سیر سرمطهر فرزند پیغمبر نیز در این سفر با ایشان بوده است معلوم است حالت ایشان چه خواهد بود.
د راعلام الوری مسطور است که نعمان بن بشیر در مصاحبت اهل بیت علیهم السلام مامور شد و ایشان را شبها راه سپار داشتی و خود از ایشان دور بودی وهیچ غفلت نداشتی و هر وقت فرود شدند دورتر از ایشان فرود آمدی و چون حارسان از کناری جای گرفتی و یکسره با نهایت ملایمت و رفق کار کردی تا بمدینه رسیدند.
و ابن اثیر و صاحب اخبار الدول و شیخ مفید نیز بهمین تقریب سخن کرده اند و در ناسخ التواریخ و اغلب کتب معتبره نزدیک باین صورت مرقوم شده و نوشته اند چون در نزدیکی مدینه در مکانی شایسته فرود شده خیمه ها برافراختند فاطمه دختر علی بن ابیطالب باخواهرش زینب سلام الله علیهما گفت نعمان بن بشیر انصاری و بقولی گفت این مرد با ما نیکی کرد و در طی طریق در خدمت از هیچ زحمتی دریغ
نداشت آیا چیزی باشد که در صله او بکار بندیم.
زینب فرمود سوگند با خدای با ما چیزی نباشد که در صله اودهیم مگر از حلی و پیرایه خویش بدوعطائی کنیم پس از دست بندو یاره و مرسله و قلاده (2) مبلغی فراهم آورده بدو بفرستادند و معذرت بجستند، نعمان آن جمله را باز پس فرستاد و عرض کرد اگر این خدمت که نموده ام درطمع مال دنیا بود البته مرا کافی بودی لکن سوگند با خدای من جز برای خشنودی خدا و قرابت شما با رسول خدا اینکار نکردم صاحب فصول المهمه نیز بهمین تقریب مسطور نموده است.
1) هور یعنی خورشید.
2) یاره- بروزن چاره – همان دست بند و دست برنجن است و آن بمانند حلقه ی باشد از طلا و نقره و غیر آن که بیشتر زنان بدست کنند و مرسله – بضم میم – سینه ریز را گویند که دانه های آن زیاد باشد و بر روی سینه افشان گردد و قلاده کوچکتر از آنست که همچون دست بندی بر گردن قرار گیرد.