جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بیان فرق بین نبی و رسول و محدث و پاره ی معانی و شئونات ایشان

زمان مطالعه: 5 دقیقه

حکیم ربانی اعلی الله مقامه در شرح اصول کافی میفرماید: بدانکه دنیا عالم ملک و شهادتست و آخرت عالم غیب و ملکوتست و انسان مرکب از دو جزء است یکی از این عالمست که عبارت از بدن عنصری مستحیل کائن فاسد است و همین حال را دارد دنیا و هر چه در آنست چه همه مستحیل و کائن و فاسد است در همه حالات و احیان.

و جزء دومش از عالم آخرتست و آن روح ثابت باقی اوست چنانکه هر چه در عالم آخرت نیز میباشد دائم و باقی است و هرگز زائل نشود و آخرت را درجات کثیره منفاضله است بدلیل قول خدای تعالی «وللاخرة اکبر درجات و اکبر تفضیلا«.

و اول درجات آخرت حالت منام، پس از آن حالت مرگ و تمام در بعث و انگیزش است، پس حالت نوم و خواب بعض حرکت و رجوع بسوی آخرتست و نبی بما هو نبی مثل آن کسان باشد که در قیامت مبعوث شده اند از اینروی در این عالم آن صورتها و حقایق و أحوال را مینگرد که دیگر مردم نه بینند.

چنانکه رسول خدای تعالی میفرماید «انی اری مالاترون» من می بینم آنچه را که شما نمی بینید، یعنی نمیتوانید دید، چه از عالم شما خارج است پس تعبیر میفرماید از آنچه می بیند و می شنود در آن عالم و حکایت میفرماید برای مردم این دنیا که در حقیقت خفتگان هستند.

بالجمله بعد از تمهید مقدمه میفرماید که اصول معجزات و کرامات سه امر است زیرا که انسان کامل صاحب سه جزء است طبیعت و نفس و عقل که آن را روح نیز میگویند و هر یک از این جمله از عالم دیگری است و برای هر یکی از اینها کمالی و نقصی است و در نوع انسان بسیار کم است که کسی در جمیع اینها

کامل باشد.

پس کمال روح که عبارت از عقل نظریست بعلم بحقایق و امور الهیه است و کمال نفس که همان قوه خیالیه باشد به استثبات صور جزئیه است و کمال طبیعت همان تصرف در مواد است به احاله قلب و تحریک و نبی عبارت از آن شخص کامل در جزء نظری است از جهت الهام از جانب خدایتعالی و چون رسالت نیز از بهرش حاصل شد در قوه نفسانیه نیز کامل گردد و چون صاحب شریعت و عزم هم بشود جامع تمامت کمالات خواهد بود «فکانه رب انسانی» که واجب میشود طاعتش بعد از طاعت خدایتعالی.

پس در انسان کامل که جامع باشد مر کمالات انسیه راسه معجزه است و بیان آن سه معجزه را که همه راجع و منوط به تکمل و قو نفس نفیس ایشانست مذکور میدارد.

وهم در آن کتاب مسطور است که از حضرت ابی جعفر علیه السلام مرویست که فرمود رسول آنکس است که جبرئیل علیه السلام در پیش رویش مقابلة و عیانا بیاید و رسول او را به بیند و با او مکالمه نماید و چنین کس رسول است.

و اما نبی آنکس باشد که در خواب خویش به بیند چنانکه ابراهیم علیه السلم خواب بدید و چنانکه رسولخدای صلی الله علیه و آله قبل از وحی از اسباب نبوت بدید تا گاهیکه جبرئیل علیه السلام از جانب یزدان به رسالت به آن حضرت بیامد.

»وکان محمد صلی الله علیه و اله حین جمع له النبوة و جائته الرسالة من عندالله یجیئه بها جبرئیل علیه السلام و یکلمه بها قبلا و من الانبیاء من جمع له النبوة و یری فی منامه و یکلمه و یحدثه من غیر أن یکون یری فی الیقظة«.

یعنی محمد صلی الله علیه و آله گاهیکه شرایط و مراتب نبوت و رسالت از جانب خدای در وی جمع شد جبرئیل علیه السلام رسالت پروردگار را به آن حضرت میآورد و به آنچه مأمور بود مقابلة وعیانا با آن حضرت تکلم می نمود و از پیغمبران کسی بود که نبوت از بهرش فراهم شد و در خواب خود میدید و روح الامین نزد او میآمد و مکالمه

و حدیث مینمود اما در بیداری نمیدید.

»و اما المحدث فهو الذی یحدث فیسمع و لایری فی منامه» و اما محدث یعنی حدیث کرده شده آنرا گویند که او را حدیث گذارند و بشنود لکن حدیث گذار را در خواب خویش نه بیند پس تفاوت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله با دیگر پیغمبران و پیغمبر با محدث معلوم شد و حکیم ربانی در ذیل حدیث مذکور میفرماید که رسول بما هو رسول آنکسی است که قوت نفسانیه خیالیه اش نیرو گیرد پس متمثل گردد بروی صور عقلیه و مبدای آن که مفیض است بر وی بصور حسیه پس به نیروی سمع و بصر حسیه باطنیه خود کلامی بشنود و متکلمی بنگرد.

پس کلام همان کلام خدای است و متکلم همان ملک مقرب است که در میان خدای و بنده ی او رسول و واسطه است، پس آن ملک از جانب خدای رسول است به آن رسول و آن رسول از جانب او رسول است بجانب خلق.

وهم در آن کتاب در ذیل حدیث دیگر وارد است:

»والامام هو الذی یسمع الکلام و لا یری الشخص» یعنی امام بواسطه روح قدسی می شنود کلام خدای رادر عالم بیداری لکن نه بصورت الفاظ، وواسطه را یعنی شخص متمثل را نمی بیند نه در یقظه و نه در خواب، چنانکه در آن حدیث اشارت شد و بعبارت دیگر نبی آن کس باشد که وحی کرده شود باو بعمل و رسول کسی است که وحی کرده شود بسوی او بعمل و تبلیغ هر دو و ولی کسی است که ملک با او حدیث کند یا ملهم شود ملهم شدنی و امام کسی است که ملک حدیث کند او را بعلم و تبلیغ پس هر رسولی نبی باشد لکن هر نبی رسول نباشد.

معلوم باد که مراد از این تحدیث که میفرماید «و اما المحدث فهو الذی یحدث فیسمع» همان تعلیم باطنی و مراد به سماع همان سماع عقلی است و بیان این اجمال در آن کتاب مفصلا مذکور است.

بالجمله از این بیانات و مقالات که مسطور افتاد پاره ی مطالب منظوره اجمالا مفهوم گشت و باز نموده آمد که نوع شریف بشر بسبب آن جوهر قدسی که خدایش

عطا فرموده است دارای استعداد و مقامی است که میتواند به نیروی ریاضت و عبادت و اطاعت و ترک علایق از این عوالم عنصریه بعوالم روحانیه و جواهر مجرده اتصال یابدو با اینکه در این عالم سفلی است از عوالم علوی باخبر گردد چنانکه در شرح اصول کافی در ذیل شرح حدیث شریف «نحن المبانی» میفرماید:

انسان دارای مراتب سبعه باطنیه است که عبارت از نفس و عقل و روح و سر و خفی و اخفی است و چون انسان سلوک و سیر خویش را بحضرت یزدان به حد اتمام و اکمال رساند جوهری قدسی گردد که مفارق از عالم خلق و متصل بعالم امر و متوسط بین خدایتعالی و میان مخلوقش گردد و چون باینمقام رسند یکباره روی بحضرت خدای نهند و از غیر او اعراض کنند و از آن پس که باین رتبت رسند دارای آنمنزلت و بضاعت و لیاقت گردند، که «وقفوا مع الله«.

پس ایشان اجسامی روحانی هستند و با اینکه در زمین جای دارند سماوی باشند وبا اینکه باخلق روز میگذارند ربانی گردند، اجساد ارضیه هستند با قلوب سماویه و اشباحی فرشتیه باشند به ارواح عرشیه، نفوس ایشان در منازل خویش سیاره است و ارواح ایشان در فضای قرب طیاره است و اسرار ایشان بحضرت پروردگارشان نظاره، کالبدهای ایشان کائن است لکن قلوب ایشان از موطن حدثان بائن است و در میان خلق خدا ودیعه خدا باشند و در میان آفریدگان یزدان اصفیاء ایزد سبحان و اوصیای پیغمبران هستند و هرگز سلسله ایشان قطع نشود و زمین از این اوتاد خالی نماند.

بالجمله چون مراتب انسان معلوم و تفصیل او بر ملک معین گشت چگونه تواند بود که چون در عوالم عبادت و اطاعت به آنچه شأن اوست باز رسد از ادراک عوالم مذکوره محروم بماند، زیرا که مقتضای عدل خداوندی جز این نیست و چون ادراک این عوالم را نمود البته از بهرش کشف حجب شود و به ترقی نفس و عقل به آنچه بیرون از این عالم عنصریست واقف گردد.

چنانکه این کلام رسولخدای صلی الل علیه و آله «ان فی أمتی مکلمین محدثین» که

بلفظ «ان» مصدر و تأکید و تصریح را باز مینماید بر این مطلب مؤید است و «المؤمن ینظر بنور الله» بر این دعوی شاهدی مؤید و تا انسان دارای مقامات روحانیه قدسیه نگردد سخن کرده شده و حدیث گفته شده نتواند شد یعنی نتواند به آن رتبه نائل شود که بتوسط روحانیین کلامی یا حدیثی بشنود.

و البته این مقامات و مراتب و شئونات در نوع جلیل انبیاء عموما و حضرت خاتم الانبیاء و ائمه هدی که انوار واحده و واسطه ی فیض مطلق هستند خصوصا بفرد اکمل موجود است و در مقام حضرت فاطمه که دارای مقام عصمت است مشهود است چه همان ثبوت صفت عصمت برای آن حضرت تمامت مراتب سامیه را متضمن است و البته آنکس که بضعه ی رسولخدای صلی الله علیه و آله است معلوم میباشد دارای چه مقام و منزلت خواهد بود و اولاد او که فرزندان رسول خدا و بضعه ی سیدة النساء اند آن رتبت دارند که معلوم است چیست.

پس از این جمله معلوم گشت که مقام حضرت صدیقه صغری زینب کبری یا جناب ام کلثوم که فرزند چنان مادر و پدرند تا بچه پایه است.