جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بیان سبب خروج عبدالله بن معویة بن عبدالله بن جعفر و مقتل او

زمان مطالعه: 9 دقیقه

چون مردمان با یزید بن ولید که او را یزید الناقص میخواندند بیعت کردند عبدالله بن معویه در شهر کوفه جنبش کرد و مردمان را به بیعت خویش بر رضای از آل محمد دعوت کرد و جامه پشمین برتن بیاراست و سیمای خیر و نمایش نیکی را آشکارا ساخت.

جماعتی از مردم کوفه بدو انجمن گردیدند و با وی بیعت نمودند لکن تمامت اهل کوفه در بیعتش اتفاق نکردند و گفتند جمهور ما با اهل این بیت بقتل رسیدیم و دیگرتوانائی همراهی نداریم، بهتر آنست که بآهنگ فارس و نواحی مشرق روی کنی.

عبدالله بن معویه این سخن را بپذیرفت و از نواحی و اطراف جمعی فراهم کرد و عبدالله بن عباس تمیمی نیز با وی خروج کرد و بروایتی چون مردمان را به بیعت خویش دعوت کرد عبدالله بن عمر نامی که در اینوقت از جانب یزید الناقص عامل کوفه بود بدفع او برخاست و در ظاهر کوفه جنگی بس صعب در میانه برفت.

ابن عمر بمردی از سران سپاه عبدالله پوشیده پیغام کرد و او را بمواعید حسنه نوید داد و خواستار شد که چون میدان مقاتلت گردش گیرد از عبدالله بن معویة بر کنار و از ابن عمر فرار گیرد تا بسبب فرار او دیگر کسان نیز انهزام گیرند.

و این خبر را به ابن معویه بگذاشتند ابن معویه با اصحاب خویش در میان نهاد و گفت چون ابن ضمره فرار کند شما را هول و هرب فرو نسپارد.

و چون دو لشکر روی در روی و پرخاشکر شدند ناگاه ابن ضمره فرارنده شد مردمان نیز چنان با وی شتابان شدند که جز عبدالله بن معویة هیچکس بجای نماند عبدالله به تنهائی همی قتال داد واین شعر بخواند.

تفرقت الظباء علی خداش

فما یدری خداش ما یصید

آنگاه خود نیز منهزما فرار کرده از میدان هلاک و دمار رستگار گشت و دیگر باره از اطراف و نواحی کوفه هر کس دعوتش را اجابت کردی نزدوی میآمدی تا جماعتی فراهم شدند و بر میاه کوفه و میاه بصره و همدان و قم و ری و قومس و اصفهان و فارس غلبه یافت و خودش در اصفهان بنشست و داعی او در فارس مخارق بن موسی مولای بنی یشکر بود.

بالجمله عبدالله بن معویة با نعلی و ردائی بدار الاماره درآمد و مردمان بدو فراهم شدند عبدالله گفت بباید با من بیعت نمود گفتند بر چه طریق بیعت کنیم؟ قال علی ما احببتم و کرهتموه بر آنچه دوست میدارید و مکروه میشمارید یعنی با آن شرط با من بیعت کنید که هر چه دوست میدارید بجای بیاورم و از آنچه مکروه شما است بر کنار روم، پس بر این پیمان با وی بیعت نمودند.

این هنگام عبدالله بن معویة ببلدان و امصار مکاتیب متعدده ارسال داشت و مردمان را به بیعت خویش و نه بسوی رضای از آل محمد صلی الله علیه و آله بخواند و برادرش حسن را عامل اصطخر و برادر دیگرش یزید را حکمران شیراز و برادر دیگرش علی را فرمانگذار کرمان و برادردیگرش صالح را حاکم قم و نواحی قم فرمود.

چون آوازه جلالت و شهامت او بلند گشت، بنی هاشم از هر سوی بآهنگ خدمتش روی نهادند و از جمله ایشان سفاح و منصور بودند و از این جماعت هر کس امارت ولایتی خواست بیافت و هر کس صله و جایزه بجست بداد وهمچنان در این نواحی که بر آن غلبه یافته بود بپائید تا مروان حمار خلیفه روزگار گشت و عامر بن ضباره را با لشکری گران بمدافعت عبدالله روان داشت.

چون باصفهان نزدیک شد عبدالله بن معویة اصحاب خویش را بقتال او ساخته کرد لکن ایشان پذیرفتار نشدند و مسئولش را باجابت مقبول نداشتند چون عبدالله این حال بدید پریشان حال و سرگردان گردید ناچار با برادرانش درنهایت دهشت روی بخراسان نهادند.

و اینوقت ابومسلم مروزی داعی دولت بنی عباس در خراسان ظهور نموده و نصر بن سیار بجای بود، چون عبدالله راه سپار گشت در یکی از منازل بر مردی منزوی و دهقان فرود شد و او مردی با مروت و صاحب نعمت و فتوت بود.

عبدالله از وی خواستار معونت گشت آن مرد گفت از فرزندان رسولخدا صلی الله علیه و آله باشی گفت نیستمف گفت آیا تو آن ابراهیم امامی که بنام او در خراسان دعوت مینمایند گفت نیستم گفت اگر چنین است مرا در نصرت تو حاجت نیست چون عبدالله مایوس گشت روی بابی مسلم نهاد بدان طمع که ابومسلم او را نصرت نماید ابومسلم او را بگرفت و نزد خود محبوس ساخت.

بعضی بر آن رفته اند که عبدالله در حبس ابی مسلم بماند تا اینکه رساله مشهوره خود را بابی مسلم بنوشت و اولش این است «من الاسیر فی یدیه المحبوس بلاجرم لدیه» الی آخرها چون ابومسلم آن مکتوب را بدیدفرمان کرد تا او را بقتل رسانیدند.

وگروهی گویند کسی را پوشیده بفرستاد تا عبدالله را مسموم ساخت و عبدالله از آن زهر بمرد و سرش را بسوی ابن ضبارة فرستادند و او برای مروان بفرستاد.

و جماعتی گفته اند که ابومسلم مروزی عبدالله بن معویه را زنده برای ابن ضباره بفرستاد و ابن ضباره او را بکشت و سرش را برای مروان بفرستاد قتل عبدالله در سال یکصد و بیست و هفتم هجری بود و ابو مالک خزاعی در حق او گوید:

تنکرت الدنیا خلاف ابن جعفر

علی و ولی طیبها و سرورها

و دیگر از فرزندزادگان عبدالله بن جعفر طیار حمزة بن اسحق بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب میباشد مادرش از کنیزکان خاصه است ابوجعفر منصور او را بدست آورد، و در حضور مردمان مدتی بپایش داشت آنگاه او را بزندان جای داد و او در زندان بسرای جاویدان خرمید رضوان الله علیه و رحمته.

و دیگر حسین بن عبدالله بن اسمعیل بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالبست مادرش حمادة دختر معویة بن عبدالله بن جعفر است بکار زبیری گاهیکه والی مدینه طیبه بود او را

ماخوذ داشت و او را بضرب تازیانه بنواخت و حسین از زحمت آن ضرب بمرد.

و دیگر علی بن عبدالله بن محمد بن عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب علیه السلامست در زمان خروج ابی السرایا در یمن بقتل رسید.

و از جمله ایشان عباس بن محمد بن عیسی بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالبست که از جانب ابی السرایا والی بصره گشت.

و دیگر عبدالله بن الحسین بن عبدالله بن اسمعیل بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب است گاهیکه او را فرمان دادند تاجامه سیاه بر تن کند و بشعار عباسیان درآید امتناع ورزید و حرام شمرد لاجرم او را در زندان جای دادند و ببود تا در حبس معتصم خلیفه بمرد رضوان الله علیه.

و دیگر از ایشان عبدالله بن اسمعیل بن ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب علیهم الرضوان است که خروج نمود و محمدبن محمد بن جعفر نیز با وی بود و بعد از وی در مملکت ری خروج کرد.

و دیگر از فرزندان دختری عبدالله بن جعفر ابوالحسین یحیی بن عمر بن یحیی بن الحسین بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب صلوات الله علیهم است و مادرش ام الحسن دختر حسین بن عبدالله بن اسمعیل بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب رضی الله عنهم میباشد وی در زمان متوکل بسوی خراسان خروج کرد و شرح حالش مفصل است و دراینجا موقع نگارش ندارد.

و از جمله ایشان جعفر بن عیسی بن اسمعیل بن جعفر بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب علیهم الرحمة است و او در زمان خلافت معتز عباسی گاهیکه اسمعیل بن یوسف بن ابراهیم بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن علیه السلام خروج کرد و در میان او و مردم مکه محاربت برفت بقتل رسید.

و از جمله ایشان علی بن عبدالرحمن بن الحسن بن زید بن الحسن بن علی بن ابیطالب علیهما السلام میباشد که مادر دختر عبدالله بن ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب است و او را در یکی از قرای ری در زمان

ولایت عبدالله بن عزیز بقتل رسانیدند.

و از جمله ایشان موسی و بروایتی عیسی بن اسمعیل بن جعفر بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر است او را عبدالرحمن خلیفه ابی الساج در ارض حار اسیر ساخت واز حار حمل کرده در کوفه بمرد.

واز جمله ایشان محمد بن عبدالله بن اسمعیل بن ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن ابی الکرام بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعر است و او را عبدالله بن عزیز در میان ری و قزوین بقتل رسانید.

و از جمله ایشان حمزة بن الحسین بن محمد بن جعفر بن القاسم بن اسحق بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب علیه السلامست و او را صلاب ترکی صبرا بکشت و مثله کرد.

و از جمله ایشان اسمعیل بن عبدالله بن الحسین بن عبدالله بن اسمعیل بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب است و او در وقعه ی که در میان صفار و حسن بن زید در طبرستان روی داد مقتول شد.

و از جمله ایشان محمد بن الحسین بن محمد بن عبدالرحمن بن القاسم بن الحسن بن زید بن الحسن بن علی بن ابیطالب علیهم السلامست و مادرش دختر عبدالله بن الحسین بن عبدالله بن اسمعیل بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب علیهم الرحمة است و او در سر من رای در زندان بدیگر جهان شد.

و از جمله ایشان محمد بن عبدالله بن جعفر بن محمد بن عبدالله بن جعفر بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب علیه السلامست که او را با چند تن دیگر از آل ابیطالب بسعایت ابی رافع ماخوذ داشتند و ایشان را مدعی امر خلافت پنداشتند و این حکایت در زمان معتمد خلیفه بود.

و از جمله ایشان قاسم بن یعقوب بن جعفر بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب بود زیاد بن سوار در زمان مقتدر عباسی او را بکشت و بروایتی بنی سلیم و بقولی بنی شیبان او را بکشتند.

و از جمله ایشان عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله بن عیسی بن جعفر بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر است و مادرش از اولاد طلحة بن عبیدالله است و او را سلیمان بن بشر السلمی در ایام خلافت مقتدر مقتول نمود.

و از جمله ایشان قاسم بن احمد بن عبدالله بن القاسم بن اسحق بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب علیه السلامست و مادرش از اولاد زبیر است او را در اراضی حبشه بقتل رسانیدند.

و از جمله ایشان علی بن محمد بن عبدالله بن [علی بن] محمد بن حمزة بن اسحق بن علی بن عبدالله بن جعفر است و او را مردی از قیس بن ثعلبة در معدن النجه(1) شهید ساخت.

و از جمله ایشان محمد بن علی بن اسحق بن جعفر بن القاسم بن اسحق الجعفری است و او را د رمحاربتی که ما بین ابراهیم بن محمد بن یحیی بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابیطالب علیه السلام باعمری روی داد مقتول گشت.

و از جمله ایشان علی و احمد پسران ادریس بن محمد بن جعفر بن ابراهیم جعفری و احمد و صالح پسران محمد بن جعفر و ابراهیم بن عبدالله بن داود بن محمد بن جعفر بن ابراهیم جعفری و پسری از داود بن محمد بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر اند که در آن ایام که در میان علویین و جعفریین حرب افتاد بقتل رسیدند.

و دیگر هشت نفر از بنی جعفر بودند که ایشان را محمدبن الحسن بن جعفر بن موسی بن جعفر در تنگنائی دریافت و جمله را بقتل رسانید.

و از جمله ایشان اسمعیل بن اسمعیل بن جعفر بن ابراهیم جعفری است و او در وقعه ی که در میان مردم مکه و اسمعیل بن جعفر بن عیسی روی دادمقتول گشت.

و از جمله ایشان موسی بن محمد بن یوسف بن ابراهیم جعفری است که ولایت مدینه یافت و محمد بن احمد بن محمد بن اسمعیل بن الحسن بن زید بن حسن بروی

بتاخت و با پسرش علی بشهادت رسیدند.

و از جمله ایشان جعفر بن محمد بن جعفر بن ابراهیم جعفری است و او را اصحاب اسمعیل بن یوسف مقتول نمودند.

ابوالفرج در پایان کتاب خود (2) میگوید که این اخباری است که تا بحال که شهر جمادی الاولی سال سیصد و سیزدهم هجری است از آل ابیطالب بما پیوسته و علاوه بر این در این ایام در نواحی یمن و طبرستان جماعتی از آل ابیطالب هستند که آن نواحی را مالک شده اند و بر آن حدود غلبه یافته اند لکن از قلت ناقلین اخبار بلکه از عدم ایشان اخبار اینجماعت بما نرسیده است از اینروی تواند بود پاره از ایشان بقتل رسیده باشند یا بر سلطان خروج کرده باشند یا مردمرا به بیعت خویشتن خوانده باشند لکن خبر ایشان مخفی مانده باشد.

در کتاب مجالس المؤمنین مسطور است که قبور جماعتی از اولاد جعفر بن ابیطالب رضی الله عنهم در شهر حمص واقع است و حمص شهری بزرگ و قدیمی و در میان دمشق حلب واقع است.

در کتاب تحفة الاحباب مسطور است که اشراف بر چند نوع هستند بعضی حسنی و بعضی حسینی و بعضی از ایشان جعفری و پاره ای از ایشان زینبی هستند اشراف حسنیون بحضرت امام حسن بن علی بن ابیطالب علیهما السلام منسوبند و اشراف حسینیون بحضرت امام حسین بن علی بن أبیطالب صلوات الله علیهم نسبت میبرند.

و اشراف جعفری منسوب بجناب جعفر طیار بن ابیطالب علیهما السلام منسوب میباشند و اشراف زینبی منسوب بسیده زینب بنت یحیی المتوج بن الحسن الانور بن زید الاثلج بن حسن السبط بن علی بن أبیطالب صلوات الله علیهم نسبت دارند و الله تعالی اعلم بحقایق الامور و الاحوال و منه الاعانة و علیه التوکل و التکلان.

سپاس یزدان پاک را و درود خواجه لولاک و اوصیای او گوهران تابناک را که در روز شنبه بیست و نهم شهر محرم الحرام سال فرخنده فال پیچی ئیل سعادت دلیل یکهزار و سیصد و چهاردهم هجری دو ماه و دوازده روز از زمان میمنت نشان سلطنت جاوید بنیان، پادشاه کامکار کامران، سایه یزدان، مایه امن وامان، فرمانفرمای ممالک محروسه ایران، یادگار سلاطین کیان، ملک الملوک عجم، صاحب دیهیم فریدون و جم، ظل الله فی العالم، ملجاء امم، ملاد ترک و دیلم، وارث تاج و نگین قهرمان ماء و طین، افتخار سلاطین معدلت آئین، اشرف خواقین روی زمین، السلطان بن السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان ابوالنصر و الظفر مظفرالدین شاه قاجار که تا فلک را مدار و زمین را قرار است دولتش پایدار، و نعمتش برقرار و کشورش مؤبد، و لشکرش مؤید باد، بشهور کثیره و اعوام متکاثره، نمایش و فزایش گرفت.

این مجلد کتاب مستطاب که محتوی بر مجاری حالات شرافت آیات حضرت صدیقه صغری، نایبة الزهراء، عالمه غیر معلمه، وفهمه غیر مفهمه، عارفه کامله محدثه موثقه، شقیقة الحسنین، نجیبة الطرفین، العقیلة العفیفة، البلیغة الفصیحة، ناموس الکبریا، ولیة الله فی الارض و السماء، زینب کبری صلوات الله علیهم و علیها سمت اختنام پذیرفت.

و این کمتر بنده ی خداوند ماه و مهر، و کهتر چاکر شاهنشاه خورشید چهر عباسقلی سپهر مستوفی اول دیوان اعلی، و وزیر شورای کبری، با عدم بضاعت و قلت استطاعت بچنین خدمت که تاکنون هیچکس را سبقت نیفتاده موفق گردید و این چنین کتابرا که از ابتدای اسلام تا بحال هیچکس از مورخین و محدثین بعنوانی مخصوص مرقوم نداشته اند این بنده ضعیف با رجوع بدویست وسیصد جلد کتب مختلفه و این تحقیقات و بیانات و تبیینات و اشارات خاصه که بر اهل خبرت و

بصیرت پوشیده نخواهد ماند بدون هیچ معاون و معاضد با انواع اختلال حواس و اختلافات حوادث و اتفاقات غریبه این سال که هر یک برای تعویق هر امری کافیست بتحریر درآورد و جز بمشیت باریتعالی وتوجه ائمه هدی صلوات الله علیهم و اقبال سایه خدا متمسک نشد.

همانا یکی از علامات میمنت و اجلال و مبارکی ماه و سال این خسرو بیهمال خلدالله ملکه و سلطانه انجام اینکتاب و طبع کتاب احوال شرافت اشتمال حضرت سیدالساجدین صلوات الله علیه است ایزد تعالی بر مراتب اقبال و فیروزی و مدارج اجلال و به روزی و دوام عمر و قوام سلطنت و نظام ملک و مملکت این وجود مسعود و ذات و الاصفات محمود بیفزاید واین کمتر چاکر دولت خواه را در ظل لوای عاطفت و مرحمتش بتحریر اقسام تصانیف و توالیف مفیده و خدمات پسندیده دین و دولت و ملک و ملت موفق و کامیاب بدارد بالنبی و آله الامجاد صلواة الله علیهم اجمعین.


1) بجه یا نجه محلی است در اراضی حبشه.

2) منظور کتاب مقاتل الطالبیین است.