جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بیان حرکت کردن اهل بیت اطهار و امام زین العابدین از دمشق و کیفیت سر مبارک

زمان مطالعه: 4 دقیقه

یزید پلید چنانکه از اغلب کتب مقاتل مستفاد میشود بعد از آنکه مدتها اهل بیت رسولخدای صلی الله علیه و آله را در آن ویرانه چندان متوقف ساخت که از رنج گرما و سرما چهرهای مبارکشان پوست بگذاشت و رنگ ایشان بگشت و اجفان ایشان از اشگ خونین زخمی شد و گوشت ایشان از زحمت زندان و صدمت آن مردم زشت بینان آب شد و اندام شریفشان از کثرت آزار نزار گشت و آن چند که توانست در ذلت و زحمت ایشان بکوشید و مقتضیات عداوت و بغض و کین را بجای آورد و آتش دل پرکین را تسکین داد، و نیز آشوب مردمان جهان کوب گردیده زبانها چون سنانها بروی دراز و توقف عترت رسول دیر بازگشت ایشان را از زندان بحرم سرای خویش درآورد و اظهار عطوفت و شفقت نمود و با مردم شام در کار ایشان مشورت نمود.

از میانه نعمان بن بشیر گفت بنگر رسولخدای با ایشان چه معاملت میورزد تو نیز همان کن، این رای را پسندیده داشت و با امام زین العابدین علیه السلام آغاز تلطف نمود و میعاد نهاد که سه حاجتش را برآورده دارد و چون بآهنگ بازگردانیدن ایشان برآمد بآن حضرت گفت آن سه حاجت خویش را که بقضای آن میعاد نهادم تذکره بفرمای.

فرمود نخست اینکه دیدار سید من و مولای من و پدرم حسین را بمن باز نمائی تا از وی توشه ور گردم، دوم آنکه آنچه از ما برده اند بما باز گردانی سیم اینکه اگر بر قتل من عزیمت داری کسی را با این زنان همراه کنی که ایشان را بحرم جد ایشان صلی الله علیه و آله بازگرداند.

آن ملعون در پاسخ گفت اما دیدار پدرت را هرگز نخواهی دید الی آخر الخبر، و از این خبر معلوم میشود که سر مبارک امام حسین از امام زین العابدین علیهما السلام محجوب بوده و در ظاهر حال نمیدیده است و این امتناع آن ملعون نه از

روی عناد و لجاج بوده است بلکه بسبب آن بوده است که آن سر مطهر از دست او بیرون بوده است چنانکه بآن اشارت رود.

بالجمله یزید مهیای فرستادن اهل بیت گشت و سرهنگی را مشخص کرد و اغلب علمای خبر بنام او تصریح نکرده اند بلکه بعبارت قائد و رجل صالح و رسول کفایت جسته اند چنانکه در بحار الانوار و مقتل صغیرا بی مخنف و نور العین و کشف البکاء و بعضی کتب دیگر نیز نام سرهنگ را ننوشته اند، لکن صاحب کامل البهائی مینویسد که نام آن قائد که یزید پلید در ملازمت اهل بیت رسول مجید بفرستاد عمر و بن خالد قرشی بود و در کتاب حرقة الفؤاد و روضة الشهداء و مخزن البکاء و محرقة القلوب و غیرها نعمان بن بشیر را نوشته اند.

و در کتاب طوفان البکاء و مطالع الاحزان و در اشعار بعضی شعراء نیز مسطور شده است و قول مشهور این است که نام وی نعمان بن بشیر بود و او را باسی سوار با ایشان همراه ساخت و چنانکه در کامل بهائی مسطور است که عمر و بن خالد یا اینکه نعمان بن بشیر با سیصد سوار با ایشان همراه گشت و یزید با وی گفت این غلام یعنی علی بن الحسین علیهما السلام را با این زنان بمدینه رسان و ایشان را شب هنگام راه سپار بدار و چون در منزلی فرود آئید تو و آنانکه با ایشان راه می سپارید در مکانی بعید از ایشان فرود شوید تا چشم احدی برایشان نیفتد و رعایت حرمت وجانب ایشان بشود و در رعایت حال ایشان کوتاهی مکن و هر چه خواهند بجای بیاور.

و از پس این جمله میگوید عمروبن خالد ایشان را بمدینه رسانید و بروایتی نام آن قائد بشیر بن جذلم با جیم و ذال یا جذلم بن شتر یا بشیر بن حذلم با حاء حطی و ذال معجمه از جانب نعمان بوده است و باید دانست که حذلم با حاء مهمله و ذال معجمه و جذلم با جیم و ذال معجمه یکسان باشند چه عرب را قانون است که حرفی را بجای حرفی آورند چنانکه ثعالبی در سر الادب در این باب میگوید مثل مدح و مده و جد و جذ و جذم و جذلم و حذلم و صراط و سراط و مکه و بکه و غیر ذلک.

بالجمله یزید باقایدی که با ایشان میفرستاد در احترام و احتشام ایشان همه نوع وصیت بگذاشت و اسباب سفر ایشان را بطوری شایسته مهیا ساخته زنان و دختران اهل شام با البسه سیاه بانتظار بیرون شدن اهل بیت اطهار در کوی بازار انجمن کردند و اهل شام بمشایعت ایشان فراهم شدند.

و چون حضرت امام زین العابدین علیه السلام از مجلس یزید بیرون شد و اهل بیت را اجازت داد، جناب زینب خاتون سلام الله علیها بپای شد اهل بیت نیز بموافقت برخاستند و از سرای یزید بیرون آمدند، زنان آل ابی سفیان و دخترهای یزید و تعلقات ایشان بیرون دویدند و بگریه و ناله درآمدند و تا در قصر الامارة بمتابعت و مشایعت راه سپردند و وداع کردند.

چون جناب زینب سلام الله علیها آن محامل زرنگار را بدید ناله برکشید و یکی از جواری را فرمود با نعمان بن بشیر بگو این محامل را سیاه پوش کن نعمان نیز اجابت امر و اطاعت فرمان کرد و ایشان چون خواستند سوار شوند بیاد روزیکه از مدینه بیرون میشدند نالها بر کشیدند، بروایتی چون حضرت امام زین العابدین علیه السلام اینحال را نگران گشت حضرت زینب را تسلیت داده بصبر و شکیبائی امر کرد.

بالجمله در آن روز نیز بر اهل بیت بسی دشوار بگذشت و بجمله اندوهناک و اشکبار بودند و هر یک بزبانی اظهار ناله و سوگواری میکردند و در حال سوار شدن و از دروازده شام بیرون شدن و وداع با مردم شام نیز چنان شورشی برخاست که از شور یوم نشور خبر میداد تا گاهیکه عماری اهل بیت از نظر مردم شام ناپدید شد.

اینوقت نالان وگریان با کمال افسوس بشهر باز شدند و اهل بیت رسولخدای همچناان راه می سپردند و نعمان بن بشیر یا هر کس دیگر که با ایشان بود در شرایط توقیر و تکریم ایشان غفلت نمیورزید و بهر طور خواستندی بجای میآورد و در هر کجا فرود شدند دور از ایشان منزل کردی و چون راه سپار شدند یکمیل مسافت میگذاشت

تا بفراغ بال و امنیت خیال باشند و اهل بیت بهر منزلی فرود شدند بماتم بنشستند و ناله و زاری برآوردند و خاک را با اشک خونین رنگین ساختند تا گاهیکه بحوالی عراق عرب نزدیک شدند.

یافعی در مرآة الجنان میگوید که حافظ ابوالعلاء همدانی نوشته است که چون سرمبارک امام حسین علیه السلام را نزد یزید آوردند کسی را بمدینه فرستاد تا جماعتی از موالی بنی هاشم بیامدند آنگاه گروهی از موالی ابی سفیان را با آنان منسلک ساختند و از آن پس علی بن الحسین علیهما السلام و هر کس از اهل بیتش بجای مانده بود روان کرد و هر چه از بهر ایشان ببایست تجهیز کرد و هر حاجتی داشتند بجای گذاشت و سر مبارک را نیز برای عمر و بن سعید العاص که از جانب یزید عامل مدینه بود بفرستاد عمرو گفت سخت دوست داشتم که یزید این سر مبارک را برای من نفرستادی.

راقم حروف گوید یافعی در این خبر گویا منفرد باشد و بیرون از غرابت نیست و نیز بر طول توقف اهل البیت سلام الله علیهم در شام دلالت کند و در اعلام الوری تصریح به نعمان بن بشیر است.