چون چنانکه اشارت رفت، اغلب اخباری که از این دو مخدره مذکور و باین دو معظمه منسوب میدارند ظن غالب آنست که راجع بیکتن باشد لهذا در اینجا در یکی مقام سمت نگارش میجوید.
چنانکه ابی مخنف و دیگران نگاشته اند چون اهل بیت در هنگام سفر کردن بشام بمعرة النعمان رسیدند و مردم آنجا در فسق و فجور خود داری نکردند جناب ام کلثوم شعری چند در مصیبت خویش انشاد کرده پرسید این قریه را نام چیست؟
گفتند معرة النعمان، فرمود خدای تعالی آبهای ایشان را گوارا نگرداند و اسعار ایشان را ارزان نفرماید و دست ظالمان را از ایشان بازندارد.
ابو مخنف گوید سوگند با خداوند که تا این زمان هرگز ارزانی نشده و همیشه قحط و غلا در آنجا هست.
و چون در طی راه بشیزر درآمدند و مردم آنجا بحمایت خاندان پیغمبر کمر بربستند و جمعی از آن لشکر پرخاشگر را در سقر مستقر دادند جناب م کلثوم فرمود این مکان را چه نامست؟ عرض کردند این بلد را شیزر میخوانند، آن مخدره با دیده اشکبار دست بآسمان برآورد و عرضکرد بار خدایا شیرین ون گوارا فرمای طعام و شراب ایشان را و دست تسلط ظالمان را از ایشان کوتاه کن ابومخنف گوید از برکت دعای آنحضرت اگر جمله جهانیان را ظلم فرو گیرد بایشان جز خیر و سلامت و نعمت و رفاهیت نمیرسد.
و بروایتی چون بقصر منیع رسیدند و مردمش در حمایت ذریه رسول با تیغهای مسلول (1) بیرون تاختند و جمعی از آن مردم کافر را بکشتند و حضرت ام کلثوم این خبر را بشنید پرسید این قصر را چه نامست؟ عرض کردند منیع آن حضرت عرض کرد «اللهم امنع عن اهله البلاء انک سمیع الدعاء و انزل علیهم من برکاتک و لا تسلط علیهم الاعداء و الظلام و احرسهم بعینک التی لاتنام«.
بار خدایا بلایا را از ایشان دور دار همانا توئی شنونده دعا و برکات خود را بر ایشان فرود کن و دشمنان ایشان را بر ایشان چیره مگردان و از تمامت آفات محروس بدار، خدای تعالی دعای آن حضرت را در حق ایشان قرین استجابت داشت.
و چون بقصر عجوزه که او را ام الحجام مینامیدند رسیدند و از آن ملعون نسبت باسر مطهر حرکات ناشایست روی نمود و چهره مبارکش را با زخم سنگ بخراشید و خون بریخت و ام کلثوم آن حال بدید از فاعل آن امر بپرسید نامش را بعرض رسانیدند آن حضرت با ناله و گریه روی خویش را بخراشید و موی خود را پریشان کرده دست بدعا و نفرین برداشت و عرض کرد «اللهم خرب علیها قصرها واحرقها بنار الدینا قبل نارالاخرة» بار خدایا قصرش را بر سرش ویران کن و او را بآتش دنیا پیش از آتش آخرت بسوزان.
راوی گوید سوگند با خداوند چون آن دعای بپای رسید در ساعت آن قصر ویران شد و دیدم آتشی در آن قصر مخروبه بیفتاد و همی بسوخت تا نشانی از آن قصر و اهلش بجای نماند و بجمله خاکستر گردید و هم در آنحال بادی بوزید و خاکسترش را پراکنده ساخت چنانکه اثری از آن بجای نماند گویا هرگز در آنجا عمارتی و علامتی و اهلی نبوده است.
و چون بقصر حفوظ رسیدند و از آن مردم آداب دین داری و حمایت ذریه رسول باری معاینت رفت ام کلثوم سلام الله علیها فرمود این قصر چه نامدارد؟ عرض کردند حفوظ فرمود «اللهم احفظ من فیه و سلمهم من الردی و انزل علیهم من برکاتک و اعم عنهم ابصار الظالمین» بار خدایا مردمش را محفوظ و از دمار و هلاک سالم بدار و برکات خود را بر ایشان نازل و چشم ظالمان را از گزند ایشان کور کن! راوی گوید دعای آن مظلومه مستجاب شده اهل آن قصر زن و مرد سیاه پوش گردیده و بطنا بعد بطن بر اینحال هستند و تا قیامت براینحال میباشند.
و چون به سیبور رسیدند و از مردم آنجا نیز علامت مسلمانی و غیرت دین داری نمودار شد، ام کلثوم علیها السلام فرمود این شهر را چه نامست؟ عرض کردند سیبور فقالت «عذب الله تعالی شرابهم وارخص اسعارهم و رفع ایدی الظلمة عنهم» فرمود خداوند گوارا کناد آب ایشان را و ارزان بدارد خوردنی و پوشیدنی ایشان را باز دارد دست ستمکاران را از ایشان، ابومخنف گوید از آن پس اگر جهان را جور و ستم فرو سپارد در اراضی ایشان جز آیت نعمت و بذل و رایت رحمت و عدل افراشته نیاید.
و چون بقلعه بعلبک رسیدند و آن مردم ملعون بخوشنودی لشکر یزید کار کردند ام کلثوم علیها السلام فرود این بلد را چه نامست عرض کردند بعلبک فقالت «اباد الله حضراتهم و لا اعذب الله شرابهم و لارع ایدی الظلمة عنهم» یعنی خداوند ناچیز و تباه گردانید گیاه ایشان را و گوارا نگرداند میان ایشان را وکوتاه نگرداند از ایشان دست ستمکاران ایشان را. و بسبب دعای آن حضرت اگر روز زمین را عدل و داد در سپارد جز ظلم و جور بایشان نرسد.
معلوم باد در اسامی این منازل چون ارباب مقاتل باختلاف رفته اند این است که در اینجا نیز مختلفا مسطور گردید و تواند بود که در بعضی کتب اسم منزلی را بطور دیگر نوشته اند مثل شیزر و سیبور و غیر ذالک و تعیین این مطلب بر عهده ناظرین است تا بتامل نظر کرده حقیقت امر را دریابند و ما ذالک علیهم بعزیز.
چنانکه در کتب اخبار و تواریخ مسطور است سهل بن سعد گوید چون سر مبارک حسین علیه السلام را در شهر دمشق حمل میدادند، پنج تن از زنان شام را نگران شدم که برای تماشا بر دریچه کوشکی بلند برآمده بودند و در میان ایشان زنی فرتوت و محدوبة الظهر (2) بود چون آن سر مبارک را از برابر آن دریچه بگذرانیدند آن فرتوت سنگی بدست کرده بر آن سر همایون زد چنانکه بر ثنایای مبارکش رسید چون این بدیدم بنفرین او لب گشادم و هنوز کلام من بپای نرفته آندریچه فرود آمد و آن ملعونه و آنانکه با وی بودند بزیر سنگ وخاک پنهان و هلاک شدند.
اما در پاره روایات دیگر سهل میگوید زنی از اسرای اهل بیت چون این جسارت را بدید دست بنفرین برداشت که خداوندا این قصر را ویران و اهلش را هلاک فرمای و بروایتی آن زن جناب ام کلثوم و بقولی حضرت زینب خاتون و بحدیثی حضرت سیدالساجدین علیهم السلام بود و موافق بعضی روایات این عجوزه ملعونه همان ام حجامست که بدان اشارت رفت.
و چون آن مرد شامی در مجلس یزید جناب فاطمه یا سکینه یا ام کلثوم علی اختلاف الروایات را از وی بخواست و آن مکالمات بگذشت «فقالت زینب للشامی اسکت یا ملعون اخرس الله لسانک و فض فاک و قطع یدیک و رجلیک و اعمی عینیک و جعل النار مثواک و ایتم عیالک و اذل حریمک یا ویلک ما اعمی قلبک الا تعلم ان بنات الانبیاء لایحللن لاحد ان یملکهن و لا یکن عبیدالادعیاء قط«
زینب با مرد شامی فرمود ای ملعون خاموش باش که خدای زبانت را لال کند و دهانت را درهم شکند و هر دو دست و هر دو پایت را از بدن قطع فرماید و هر دو
چشمت را کور کند و در آتشت منزل دهد وعیالت را یتیم و حرمت را ذلیل گرداند وای بر تو که تا چند دیده قلبت کور ونابینا است نمیدانی دختران پیغمبران هرگز مملوک و بنده زنا زادگان نمیشوند.
راوی میگوید سوگند با خدای هنوز کلام آن مخدره بپای نرفته بود که خدای دعایش را مستجاب فرمود و آن مرد در حضور یزید بناله و نفیری شدید در آمد ویزید بسوء حال وزشتی مآل او نگران بود، آنگاه چندان زبان خود را بگزید تا قطع شد و هر دو چشمش را با دو دست خود کور ساخت چنانکه هیچ ندید و هر دو دستش برگردنش مغلول شد.
در اینحال ام کلثوم عرض کرد سپاس خداوندی راکه دعای ما را در حق تو مستجاب ساخت و در ابتلای تو در دار دنیا پیش از دار آخرت تعجیل فرمود پس این است جزای آنکس که معترض حرم رسول خدای بشود چون یزید این حال بدید سخت پیشمان گردید لکن گاهیکه او را سودمند نگردید.
وبروایتی جنان ام کلثوم چون آن خواهش را از مرد شامی بدید روی بدو کرد و فرمود «اسکت یالکع الرجال قطع الله لسانک واعمی عینیک و ایبس یدیک و جعل النار مثواک ان اولاد الانبیآء لایکونون خدمة الأولاد الادعیآء«.
خاموش باش ای فرومایه ترین مردمان خداوند قطع کند زبانت را و کور کند دیدگانت را و خشک گرداند دستهایت را و در آتش دوزخت جای دهد همانا فرزندان پیغمبران خادم زنازادگان نشوند، هنوز این سخن در دهان مبارکش که دعایش مستجاب و آن مرد گنگ و نابینا و هر دو دستش خشک شده بیفتاد و جان بدادو آن حضرت سپاس خدای را بآن عبارت که مسطور گشت بگذاشت و بروایتی که در کامل بهائی مسطور است زهیر عراقی مسخره در مجلس یزید درآمد و چون سبایا را نگران شد بام کلثوم روی آورد و با یزید گفت یا امیرالمؤمنین این جاریه را با من ببخش و اشارت بام کلثوم علیها السلام کرد و خواست جامه و کسای آن حضرت را بگیرد، ام کلثوم فرمود»اقصر عنا قطعها الله» دست خویش را از ما کوتاه کن که خدایش قطع
فرماید. الی آخر الخبر.
و چون بباید دعایش مستجاب شود زهیر عراقی چون ایشان را بشناخت از این کردار چنان بوحشت و آزرم شد که خود برفت و دستش را قطع کرده و بحضرت امام زین العابدین باز شد و عرض کرد خدای دعای عمه ات را متسجاب فرود و این خبر باختلاف روایات مسطور است و آنچه مقصود بود مذکور گردید والله اعلم.
1) مسلول یعنی کشیده و افراخته.
2) یعنی گوژپشت.