عمر سعد کنار خیمه ها آمد و فریاد کشید: ای اهل بیت حسین علیه السلام از خیمه ها بیرون آیید.
آنها به فریاد او اعتنا نکردند.
عمر سعد بار دیگر فریاد کشید از خیمه ها بیرون بیایید.
زینب علیهاالسلام فرمود: ای عمر، دست از ما بردار.
عمر سعد گفت: ای دختر علی علیه السلام بیرون بیایید تا شما را اسیر نماییم.
زینب علیهاالسلام فرمود: از خدا بترس، آنقدر به ما ستم نکن.
عمر سعد گفت: چاره ای جز اسیر شدن ندارید.
زینب علیهاالسلام فرمود: ما به اختیار خود بیرون نمی آییم.
عمر سعد در آن وقت دستور داد آتش آورده و خیمه ها را آتش زدند، آنگاه بانوان حرم و کودکان با پای برهنه از خیمه ها بیرون آمدند، و به سوی بیابان روی خارهای مغیلان می گریختند، در حالی که دامن دخترکی آتش گرفته بود. حمید بن مسلم می گوید: به سوی آن دخترک رفتم تا آتش دامنش را خاموش کنم، او خیال کرد قصد آزار او را دارم، پا به فرار گذاشت وقتی به او رسیدم: گفت: ای مرد، راه نجف کدام طرف است؟ گفتم: نجف را برای چه می خواهی؟ گفت: من یتیم و غریبم، می خواهم به قبر جدم علی مرتضی علیه السلام پناه ببرم. (1)
1) سوگنامه ی آل محمد صلی الله علیه و اله و سلم، ص 380 به نقل از تذکرة الشهداء، ص 358.