امام حسین علیهالسلام به خواهر خود بسیار احترام میگذاشت و زینب سلاماللهعلیها فوقالعاده در نظرش ارجمند بود، تا جایی که هر گاه زینب سلاماللهعلیها به دیدار برادرش حسین علیهالسلام مىرفت، حضرت به احترام او تمام قد مىایستاد و او را در جاى خود مىنشاند.
یا اینکه ابن عصفور روایت کرده:
در روزی گرم و آفتابی زینب سلاماللهعلیها در محلی خوابیده و آفتاب بر صورتش میتابید و ظاهراً امام نتوانسته بود برای او سایبانی درست کند پس خودش در برابر او ایستاد تا برای بدنش سایبانی باشد و او از حرارت آفتاب آزار نبیند. (1)
علّامه بحر العلوم الطباطبایی در «تحفة العالم» مینویسد:
در بزرگداشت زینب سلاماللهعلیها همسر بزرگوار عبدالله بن جعفر همین بس که روزی او بر حضرت حسین علیهالسلام وارد شد و آن حضرت مشغول خواندن قرآن بود، برای تعظیم حضرت زینب سلاماللهعلیها قرآن را بر زمین گذاشت و از جا برخاست. (2)
اسنادی هم نشان می دهد که او امین برادرش بود هم در امور زندگی و در مسائل خانوادگی، نه تنها حسین علیهالسلام بلکه اهل بیت علیهمالسلام نیز او را طرف حساب میشناختند و این مقام، منزلت و شأن زینب را در این عرصه نشان میدهد.
اینجاست که آدمى درمىیابد، چرا حضرت امام حسین علیهالسلام در آخرین ساعات زندگى خویش،او را محرم راز امامت دانست و اسرار و ودایع خویش را به او میسپردو اسرارى از رازهاى امامت را در گوش خواهر زمزمه و به او وصیت کرد.
در روایت آمده است:
وقتی ابن عباس به عنوان خیرخواهی تصمیم گرفت، امام حسین علیهالسلام را از رفتن به سوی عراق منصرف کند و امام نپذیرفت، عرض کرد:
«اکنون که قصد رفتن داری، پس لااقل زنان و کودکان را با خود همراه نکن.»
در این هنگام زینب سلاماللهعلیها برآشفت که: «آیا میخواهی سید و آقای ما به تنهایی به طرف عراق برود؟ او را تنها نخواهم گذاشت، با او زندهایم و با او میرویم.» (3)
1) زندگانی حضرت زینب سلاماللهعلیها رسالتی از خون و پیام، دکتر قائمی، ص68.
2) ریاحین الشریعه، محلاتی، ج3، ص76.
3) ریاحین الشریعه، محلاتی، ج3، ص42.