زمان مطالعه: < 1 دقیقه
گفت مادر، از پسر بهرت خبر آوردهام
دخترت زینب منم شرح سفر آوردهام
گر دهم شرح سفر، ترسم بیازارم دلت
کز عزیزانت خبر با چشم تر آوردهام
رفتم از کویت ولى باز آمدم دل غرق خون
ز اشک خونین، دامنى پر از گهر آوردهام
از عراق و شام با سنگ جفا سوى حجاز
طایران قدس را بشکسته پر آوردهام
یوسفت شد صید گرگان در زمین کربلا
ارمغان، پیراهنِ آن نامور آوردهام
مادران را با جوانان از وطن بردم ولى
جمله را در بازگشتن بىپسر آوردهام
ام لیلا را ز داغ اکبرش از کربلا
دل پر آذر، دیده گریان، خون جگر آوردهام
مادر اصغر، رباب خسته جان را همرهم
با دلى پر درد از داغ پسر آوردهام
هرچه گویم باز ماند ناتمام، این شرح حال
قصه جانسوز خود را مختصر آوردهام
قصّه پر غصه زینب، «صفا» بنوشت و گفت
بهر دلها مایه سوز و شرر آوردهام
صفا تویسرکانى
***