خطبه های گرم و کوبنده ی حضرت زینب (علیهاالسلام(، آنچنان اوضاع را آشفته کرد که یزید ملعون جهت مهار آن دچار گیجی و سردرگمی شد، خصوصا هنگامی که خطبه ی افشاگرانه ی امام سجاد (علیه السلام) در مسجد شام با فریادهای رسای عمه اش زینب (علیهاالسلام) درآمیخت، یزید موقعیت خود را سخت متزلزل یافت و از آن بیم داشت که قشر اصیل جامعه که از حقایق به دور بودند متوجه نقشه های خائنانه او شده و به شورش و قیام برخیزند.
سخنان جانسوز امام سجاد (علیه السلام) و زینب کبری آنچنان اثر عمیقی در مردم گذاشت که همگان از شدت خشم و ناراحتی صدا به ضجه و ناله بلند نمودند و یزید ملعون با آن قدرت مخوفش نتوانست آن را مهار کند. مع ذالک برای آن که خود را از این خطر سهمگین برهاند، راهی جز استمالت و عذرخواهی از اسیران ندید، البته این از نیرنگهای یزید بود که با توسل به آن می خواست عمل ننگین خود را پرده پوشی کند و از طرفی جو آشفته را آرام نماید، لذا گاه و بی گاه پشیمانی خود را از شهادت امام حسین (علیه السلام) و یارانش ابراز می داشت و صراحتا آن را به حساب پسر مرجانه می گذاشت. ابن اثیر در این رابطه می نویسد:
هنگامی که سر مبارک حسین (علیه السلام) را نزد یزید در شام بردند، یزد از عمل پسر زیاد شادمان گشت و صله و جوایز فراوان به او عطا کرد، اما زمانی بسیار کوتاه نگذشت که از خشم و غضب مردم و سب و لعن آنها نسبت بخود آگاه گشت، آنگاه از کشتن حسین (علیه السلام) اظهار پشیمانی نمود و می گفت: «چه خوب بود که من این رنج و مصیبت را تحمل می کردم و حسین را به خانه ی خود می خواندم و خواسته های او را اجابت می نمودم، این کار هر چند با شئون حکومت و قدرت من ناسازگار بود، اما برای رعایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حفظ حق او و خویشاوندی با وی شایسته بود. خداوند پسر مرجانه را لعنت کند زیرا او حسین را مجبور ساخت تا شهادت را بپذیرد، حسین از او خواسته بود که یا اجازه دهد تا او به بعضی از سرحدات برود و در آنجا زندگی کند و یا آنکه دست او را زنده در دست من بگذارد، اما پسر مرجانه نپذیرفت و او را کشت و با این کار مرا مورد خشم و غضب مردم قرار داد و دشمنی با مرا در دلهای مردم کاشت و در نتیجه مرا در نزد خوب و
بد مردم منفور ساخت، زیرا کشتن حسین در نظر آنان عظیم جلوه کرد، مرا با پسر مرجانه چکار بود! خداوند لعنت کند و مورد غضب خویش قرار دهد.«(1)
به طوری که ملاحظه می شود، یزید خودش عامل اصلی شهادت امام حسین (علیه السلام) بود و اصرار و پافشاری زیاد او سبب شد که عبیدالله بن زیاد دست خود را به خون حسین (علیه السلام) و یارانش آلوده کند، اما همین که اثر عمیق خطبه ی زینب (علیهاالسلام) در افکار مردم را احساس کرد و به قدرت معنوی خون شهیدان پی برد، درصدد برآمد خود را تبرئه کند و گناه را به گردن عبیدالله بن زیاد بیاندازد. یزید هیچگاه قلبا از عمل زشت خود پشیمان نگشت بلکه ندامت او صرفا به خاطر خطری بود که او را تهدید کرد.
یزید سفاک همواره بفکر قدرت و حفظ موقعیت خود بود و تنها خطر جدی برای حکومت خویش را حسین (علیه السلام) می دانست و گمان می کرد که اگر حسین (علیه السلام) را از میان بردارد، برای همیشه مقتدر و پایدار خواهد ماند، اما وقتی شور و هیجان مردم را نسبت به اسرا و انزجار و نفرت عمومی را علیه خود احساس نمود، اظهار می دارد که اگر حسین زنده بود بهتر بود. یعنی به این حقیقت پی برد که مرگ خونین حسین (علیه السلام) خطرش بیشتر از زندگی اوست. یزید جنایتکار برای توجیه عمل ننگین و شرم آور خود هیچ دلیلی در دست نداشت، تحقیقا اگر یزید دلیل کوچکی می یافت، آن را با آب و تاب تمام به خورد مردم می داد، لکن فریادهای طوفان زای زینب (علیهاالسلام) آنچنان او را تکان داد که نه تنها دلیلی برای اعتراضات و شورشهای مردم نداشت بلکه خود را نیز نمی توانست قانع کند و از آن پس به خلوتگاه می رفت و فریاد
می زد: (2) مرا بحسین چه کار(3) بخوبی می دانیم ارزش هر عملی بسته به آن است که مبتنی بر اصول دینی و مبانی فطرت و وجدان باشد. مسلما عمل یزید نه ریشه ی دینی داشت و نه عاطفی، سفیر کربلا با نطق شورانگیز خود ماسک فریب را از چهره ی یزید آنچنان درید که ماهیت ضد اسلامی او بر کسی پوشیده نماند و با بیان بزرگی جنایت او فطرت پاک مردم را بیدار نمود و یزید سفاک را در معرض موجی از خشم و نفرت مردم قرارداد. بدیهی است، آن کسی که نمی تواند از عمل خود دفاع کند و حتی از بیان آن شرم دارد، شکست خورده ای مطرود است و آن کسی که با صراحت از عمل خود دفاع می کند و با بیان آن شگفتی و حیرت را در مردم می آفریند، پیروزی سرافراز است. حال قضاوت کنید، یزید پیروز است یا حسین (علیه السلام(؟ و جریانی که زینب (علیهاالسلام) با تمام وجود از آن دفاع می کند، پایدار و ماندنی است یا جریان کفر و نفاقی که یزید سردمدار آن بود؟
یزید آنچنان خود را درمانده و رسوا یافته که حتی از بیان عمل خود شرم داشت، لکن زینب (علیهاالسلام) شجاعانه در هر فرصتی فریاد می کشید و از اهداف بلند عزیزانش سخن می گفت. منطق زینب (علیهاالسلام) به قدری روشن و روح نواز بود که بخوبی بر دلها می نشست و با همین منطق رسا بود که توانست از آرمان بلند و مقدس برادرش دفاع کند و آن را به عنوان نقطه ی عطفی در تاریخ مبارزان به ثبت برساند.
زینب (علیهاالسلام) ناگفته های فراوان داشت که می خواست از سرخی خون برادر مظلومش مدد بگیرد و تاریخ را با بیانات پربار و اعجاب آمیزش عظمت و
جلوه ای دیگر ببخشد. لکن دست زمانه و عمر ناپایدار او را مهلت نداد، اما همان گوهر اندکی که از بحر وجود او بجا مانده است، تاریخ را بی تحمل و عقول و اندیشه ها را از درک خود عاجز ساخته است.
و بالاخره یزید ملعون از روی استیصال و درماندگی دست به دامن اسرا می برد و از روی تملق و چاپلوسی به عذرخواهی و پوزش متوسل می شود، تا شاید از این رهگذر افکار مردم را آرام نموده و خود را از وضع خطرناک و سهمگین موجود نجات دهد. بدین منظور بود که کودکان و زنان را مورد نوازش قرار می داد و امام سجاد (علیه السلام) را همیشه نزد خود طلب می کرد و از او عذرخواهی می نمود و کرارا به او می گفت: «پسر مرجانه بدون صلاحدید من دست به این کار زد» و حتی دلجویی را به آنجا رساند که به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) می گفت: «اگر می خواهید در شام نزد من بمانید و اگر نه در صورت تمایل می توانید به مدینه باز گردید.«
از آنجا که زینب (علیهاالسلام) قصد داشت بیشتر با مردم سخن بگوید و آنها را در جریان فاجعه ی دردناک صحرای طف قرار دهد و از این رهگذر نهضت خونین برادر را به نحو بهتری تشریح نماید، فرمود: «قبل از هر چیز باید برای کشتگان خود سوگواری کنیم.«
یزید ملعون به خوبی منظور سفیر کربلا را درک کرده بود، لکن در شرایطی قرار داشت که نمی توانست جواب رد به آنها بدهد، لذا دستور میدهد در منزل او سه روز عزاداری کنند. در پی این دستور، زنان و کودکان داغدیده خود را برای سوگواری آماده می کردند و زینب کبری (علیهاالسلام) علیرغم خستگی زیاد مصمم بود در هر فرصتی جنایتهای یزید را بدون ملاحظه
شماره کند و بر رسوایی و فضاحت او بیافزاید.
در نفس المهموم آمده است: «هنگامی که زنان و کودکان اسیر داخل منزل یزید شدند، زنهای آل ابی سفیان با اشک و ناله به استقبال آنها آمدند و دستهای آنها را بوسیدند و به مدت سه روز با اسرا سوگواری کردند.«(4)
آیا این استمالت و پوزش ها نشان شکست یزید نیست؟ آیا اجازه ی سوگواری در منزل خود به اسرا دادن و زنان و کودکان حرمسرایش را با اشک و ناله آنان هم آوا کردن نشان اعتراف یزید به جنایات هولناکش نمی باشد؟ آیا سکوت معنی دار یزید ملعون بیانگر حقانیت حسین (علیه السلام) نیست؟
آری تمام حرکات یزید، سند گویایی بر رسوایی و شکست او در برابر خون حسین (علیه السلام) و خواهر داغدیده اش زینب کبری (علیهاالسلام) می باشد. حاکم مغروری چون یزید که ذره ای رحم و انصاف در وجود او نبود، اکنون به لحاظ رویا رویی با سیلی بنیان کن و ویرانگر، که از خون حسین (علیه السلام) نشأت می گرفت، پناهنده شدن به دامن اسرا و دلجویی ظاهری از آنان را به مصلحت خود می دانست. عجالتا با اندکی تأمل در می یابیم که سفاک ترین و پلیدترین فرد روزگار به شکست خود اعتراف می کند، همان عنصر کثیفی که تمام تلاش و نقشه اش محو اسلام و نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است، لکن اکنون به روزی افتاده است که برای رهایی خود از مرگ محتوم و سقوط در زباله دان تاریخ به دریوزگی می افتد و متقابلا به نقش اسیران سرافراز پی می بریم که چگونه نقشه های خائنانه حکام بنی امیه از عصر معاویه تا
یزید را بر ملا ساخته و لکه ی ننگ و عار ابدی را بر دامن آنان می نشانند.
آری حضرت زینب (علیهاالسلام) از اینکه در انجام مأموریت و ادای رسالت به خوبی پیشرفته، شادمان بود و از آن به بعد هم سعی کرد که حکومت بنی امیه را آن گونه در لجن زار رسوایی فرو ببرد که تا ابد نتواند دامنش را پاک نماید. خروش ملکوتی او در افشای خفقان زده از کفر و نفاق شام، نمونه ای از آن بوده است که همگان را در حیرت و شگفتی فرو می برد.
آری حضرت زینب (علیهاالسلام) با مفهوم اسارتش، آهنگ حرکت تاریخ را جلوه ای زیبا و فراموش نشدنی بخشید و با آن جسارت و شهامتی که از خود در مقابل خشن ترین قدرت زمانه نشان می داد، قهرمانی جاودانه ی تاریخ را بنام خاندانش ثبت می نمود. انصافا اکنون نیز نام و یاد او چراغ امید دلهای تاریک محرومان و شور مبارزه ی سرهای جهادگران و ستم سوزان تاریخ است.
در دیار شام بر پا کرد از نور انقلاب
سنگر اهل ستم را سست بنیان کرد و رفت
از زمین کربلا تا کوفه و شام بلا
هر کجا بنهاد پا فتحی نمایان کرد و رفت(5)
1) کامل التواریخ ابن اثیر / ج 4 / ص 45.
2) مالی و الحسین.
3) ناسخ التواریخ / حالات سید الشهداء.
4) نفس المهموم / ص 293.
5) سروش.