»مؤلف«: از این قول معتبر، علاوه بر احتیاط شدید دستگاه جابرانه ی اموی، می توانیم مدت توقف اهل بیت را در کوفه و مدت سفر شام آنان را به دست آوریم: بنابراین می گوئیم از دهم محرم تا 16 ربیع الاول شصت و شش شبانه روز می شود، اهل بیت روز 12 محرم وارد کوفه شدند، با احتساب رفتن و برگشتن پیک عبدالله ابن زیاد از شام، و محاسبه ی طی کردن مسافت از کوفه تا شام را که قریب چهل منزل نوشته اند، اهل بیت امام حسین تقریبا سی روز در کوفه در حبس و تحت نظر بوده اند و بعد روانه ی شام گردیده اند و مسافت از کوفه تا شام را به مدت سی روز و اندی طی نموده اند. (در راه شام 34 =30 – 64 (توقف کردند) =2 (دهم و یازدهم محرم) – 66(.
اقوال مختلف دیگر در کتابها نیز آمده است که هیچیک دلیل روشنی و صلاحیت را ندارند. ما در فصل 4 ذیل عنوان «سخن درباره ی اربعین» به پاسخ کتاب تحقیق درباره ی اربعین به بحث پرداخته ایم ملاحظه فرمائید. (مؤلف)
اوضاع کوفه در آن زمان اجتماعی، دینی، سیاسی
مؤلف «قیام امام حسین چنین می نویسد«:
این شهر را سعد بن وقاص در 17 یا 18 هجری در زمان خلافت عمر، برای اسکان لشکریان بساخت در آغاز غرض از ساختن آن سکونت سربازان بود، اما دیری نگذشت که گروهی از اصحاب پیغمبر و دیگر مردم بدانجا روی آورند، هرچه دامنه ی فتح در طرف مشرق گسترش می یافت، دسته های بیشتری از مردم سرزمینهای فتح شده به کوفه می آمدند. پس از جنگ بصره علی علیه السلام کوفه را مرکز فرماندهی خود قرار داد (36 هـ) از این تاریخ کوفه بین شهرهای اسلامی اهمیتی خاص یافت، در این اوان ساکنان شهر کوفه را مردمان گوناگون تشکیل می دادند که هر دسته دارای آرمانها و معتقدات و هوی و هوسهایی مخالف دسته ی دیگر بود، از عرب یمانی اکثریت قابل ملاحظه ای سکونت داشت، در نتیجه کوفه بازار پر رونقی برای بحث و جدال کیشها و فلسفه های گوناگون شده بود، تاریخ نشان می دهد که در این سرزمین آنچه به کار مردم نمی آمد به گوششان فرو نمی رفت سخن واقع بینانه و خیرخواهانه بود. و آنچه را که به جان می خریدند و از این گوش به آن گوش می رساندند سخنان احساسات برانگیز بود که گوینده ی آن با هیجان و حرارت آنرا ادا کند، حال در پس آن چه نیتی خفته باشد برای شنوندگان اهمیت نداشت. از پایان خلافت عثمان تا آنگاه که مرکز خلافت به بغداد منتقل شد، کوفه آرام ننشست هرگاه حاکمی ستمکار بر سر آنان بود در خانه ها می خزیدند و خاموش می نشستند و هر گاه ضعف حکومت بر آنان آشکار می گشت به دسته بندی و توطئه و شورش بر می خاستند تو گوئی مصداق این شعر بوده اند:
عاجز و مسکین هر چه ظالم و بدخواه
ظالم و بدخواه هر چه عاجز و مسکین
ابن کوا مردم کوفه را برای معاویه چنین تعریف کرد: «آنان با هم در کاری متفق می شوند سپس دسته دسته خود را از آن بیرون می کشند«. رقابت شامی و عراقی تازگی نداشت، اختلاف این دو منطقه گذشته از
ستیزه های قبیله ای از منشأ سیاسی و اقتصادی نیز ریشه می گرفت، پیش از اسلام پادشاهان حیره عراق دست نشانده ی ساسانیان بودند، و غسانیان در شام از امپراتوری روم فرمان می بردند رقابت این دو دولت بزرگ در افروختن آتش دشمنی بین مردم این دو منطقه اثری عمیق نهاده بود. پس از اسلام این رقابت همچنان بر جای ماند، مخصوصا از روزی که کوفه مرکز خلافت گردید عراق به آرزوی دیرین خود نزدیک شد، از سوی دیگر عراق که بر سر راه تجارت اقیانوس هند قرار داشت، واسطه ی بازرگانی آن منطقه بود. و شام بر دریای متوسط نظارت می کرد. عراق همچون پلی دو راه بزرگ تجارتی را به یکدیگر پیوند می داد. پس از آنکه معاویه با امام حسن (ع) پیمان آشتی بست و آن حضرت به حجاز رفت معاویه تا آنجا که توانست از آزار عراقیان دریغ نکرد، بسیاری را تحقیر کرد و بسیاری را با مکر و حیله از بین برد. معاویه وقتی درباره ی حسین (ع) به یزید وصیت می کرد گفت: «امیدوارم آنان که پدر او را کشتند و برادر او را خوار ساختند، گزند وی را از تو باز دارند«. گویا معاویه پایان کار این مردم را به روشنی تمام می دیده است در بین آن مردم کسانی بودند که از زیان مردم لذت می بردند و نمی خواستند خانواده ای یا اجتماعی آرامش و سعادت داشته باشند، همانهائی که علی (ع) آنان را چنین وصف می کند: «ناخوش باد مردمی که جز در جائی که شری هست چهره ی آنان را نمی توان دید«. مردمی که علی از دست آنان می نالید، و امام حسن (ع) از شر آنها گوشه گیری را اختیار کرد.- در آن زمان (پس از مرگ معاویه(، از سرزمینهای اسلامی، شام دربست طرفدار خاندان بنی امیه بود، مکه و مدینه نسبت به قیام امام حسین (ع) عکس العمل قابل توجهی از خود نشان ندادند، تنها عراق آن هم کوفه بود که برپا خاست، گروهی از مردم عراق بخاطر عرق دینی و حمیت اسلامی طالب برگشت حکومت عادلانه و تجدید سنت پیغمبر بودند، اما سران قبیله ها
و اشراف که سررشته کارها به دست آنان بود، تا این درجه حسن نیت نداشتند، تا دیدند شام مراقب عراق و پسر زیاد به حکومت کوفه فرستاده شده جهت خود را تغییر دادند و اطاعت یزید را بر طاعت فرزند پیغمبر مقدم شمردند. از لابلای اخبار واقعه ی کربلا و گفت و شنودها می توان دریافت که مردم کوفه در آغاز نمی دانستند که این حادثه چنان پایان فجیعی داشته باشد، اما در این میان چند ماجراجوی پست فطرت که از هیچ چیز باک نداشتند، و از زیان مردم لذت می بردند، مانند شبث بن ربعی، و شمر بن ذی الجوشن و همانندهای فرومایگان کار بیداد را نسبت به خاندان پیامبر به نهایت رساندند، مردم کوفه در این گیر و دارها در غفلت بودند، آنگاه از خواب غفلت بیدار شدند و زشتی کار خود را دیدند، که زنان و دختران حسین (ع) و فرزندان علی و نواده های پیغمبر را چون اسیران کافر به این شهر آوردند. از روزی که علی امیرمؤمنان در این شهر کشته شد بیش از بیست سال نمی گذشت، زنانی که سن آنها از سی تجاوز می کرد، زینب را در آن روزها دیده و حرمت و حشمت او را مشاهده کرده بودند، دیدن منظره ی اسیران خاطرات گذشته را زنده کرد. و کوی و برزن و کوچه و بازار پر از شیون شد، شیون زنان کودکان را به گریه در آورد، و گریه کودکان دل سخت پیران را نرم ساخت به یکبار فریاد و فغان از هر گوشه برخاست، تنها کسی که می توانست با سخنان خود هیجان را به اوج برساند دختر علی بود، زینب (ع) با دست به مردم اشاره کرد خاموش باشید، خاموش و ساکت شدند به طوری که تنها صدای آهسته ی نفسها شنیده می شد. در این وقت زینب شروع به خطبه کرد: مردم کوفه مردم مکار خیانتکار، هرگز دیده هاتان از اشک تهی مباد،هرگز ناله هاتان از سینه بریده نگردد، شما آن زن را می مانید که آنچه میرشت پس از رشتن بیکباره رشته های خود را پاره می کرد… آیا گریه می کنید… ننگی که برای خود خریدید چرا نگرئید.. چه ننگی بدتر از کشتن پسر پیغمبر و سید جوانان بهشت
… می دانید چه خونی را ریختید؟ می دانید این زنان و دختران که بی پرده در کوچه و بازار آورده اید چه کسانی هستند؟ می دانید جگر پیغمبر خدا را پاره کرده اید؟…) (1)- این سخنان که با عبارات شیوا از دل سوخته بر می آید و از دریائی مواج از ایمان به خدا نیرو می گرفت همه را دگرگون کرد…؟
1) مؤلف کتاب قیام حسین، خطبه ی زینب را از کتاب بلاغات النساء ابی طاهر نقل کرده است و گوید: «پس از حسین (ع) زینب (ع) به خاطر رشد سنی و بزرگی در کاروان اسیران سمت سرپرستی داشت، بیشتر مقتل نویسان سخنانی را که در کوفه ایراد کرده به او نسبت داده اند. اما دیرینه ترین مأخذ، گوینده ی آنرا ام کلثوم نوشته است. ابوطاهر که یکصد و چهل سال (140) بعد از حادثه ی کربلا به دنیا آمده ودر سال دویست و بیست (220) درگذشته در کتاب بلاغات النساء که مجموعه ای از سخنان بلیغ بانوان عرب اسلام است خطبه را به نام ام کلثوم ثبت کرده است.- پاسخ این است که چون حضرت زینب مکناة به ام کلثوم بوده بعض روات به همین اکتفا کرده و نام زینب را نیاورده اند. در این باره دانشمند محترم رسولی محلاتی نیز توضیح داده اند: ص 368 چنانچه از تواریخ و روایات استفاده می شود، امیرالمؤمنین (ع) چند دختر داشته که نام یا کنیه شان ام کلثوم بوده است که از آن جمله خود زینب بود، و صاحب اعیان الشیعه سه یا چهار دختر به این نام و کنیه در دختران حضرت نام می برد، و همین سبب اشتباه بسیاری شده که برخی از سخنان و خطبه های حضرت زینب موضوعات دیگر او را که در داستان کربلا یا جاهای دیگر اتفاق افتاده به دیگران نسبت داده اند یا بالعکس.