»از کتاب عمادزاده«: دختر بزرگ امیرالمؤمنین، امیرمؤمنات است، چشم روزگار دیگر زنی چون زینب کبری ندیده، و مادر دهر چون او نزائیده است، زنی که وارث صفات نبوت و عصمت و طهارت، و تربیت شده ی مهد عفت و ولایت و علم و شجاعت است او وارث همه صفات انبیا و اولیا و فضل و فضیلت بوده است، او زنی بود که مردان بزرگ جهان انسانیت درباره ی او حیرت زده و مات و مبهوت گشته اند.
»از کتاب اعلام النساء دخیل«: علی جلال در کتاب خود «الحسین» نوشته است کسی که پیامبر معلمش باشد و پدرش علی بن ابی طالب و مادرش زهرا مربی، و در کنار آنان نشو و نما کند، و برادرانش سادات امت و سرور و پیشوایان باشند، بیشک علم و دانش از او پرتو می افکند. ص21: عصمت آن بانو لطفی از جانب خدا بوده است بطوری که نه ترک طاعت نمود و نه میل به عصمت با اینکه قدرت بر آنها داشت، عصمت کامل برای انبیا و ائمه که رسالت ابلاغ دارند واجب است و برای دیگران وجوب ندارد، ولی گاهی
بعض افراد به واسطه ی صدق نیت و اخلاص در عبادت و صافی ضمیر و پیروی از اوامر و نواهی و مواظبت بر طاعت به آن درجه عصمت نائل گشته اند، علمای ما رضوان الله علیهم قطع دارند که عقیله از این دسته است که نائل به درجه عصمت شده است، شهادت و گواهی امام زین العابدین «انت بحمدالله عالمة غیر معلمة و فهمة غیر مفهمة» اشاره ای به این منزلت است که خدا به او عطا فرمود.
»از کتاب رسولی محلاتی«: یکی از نویسندگان مصری، محمد غالب شافعی در مجله (الاسلام) سال اول شماره 27 گفته است «یکی از بزرگترین زنان اهل بیت از نظر حسب و نسب بهترین بانوان طاهره که دارای روحی بزرگ و مقام تقوی و آئینه ی سرتا پا نمای مقام رسالت و ولایت بوده حضرت سیده زینب دختر علی بن ابی طالب کرم الله وجهه می باشد که بنحو کامل او را تربیت کرده بودند و از پستان علم و دانش خاندان نبوت سیراب گشته بود بحدی که در فصاحت و بلاغت یکی از آیات بزرگ الهی گردید، و در حلم و کرم و بصیرت و بینائی در تدبیر کارها در میان خاندان بنی هاشم و بلکه عرب مشهور شد و میان جمال و جلال و سیرت و صورت و اخلال و فضیلت را جمع کرده، شبها در حال عبادت و روزها را روزه داشت و به تقوی و پرهیزکاری معروف بود..) ص 288 از نیشابوری یکی از مورخین نقل شده که «زینب» در فصاحت و بلاغت و پارسائی همانند پدرش علی (ع) و مادرش فاطمه (ع) بود.
»از کتاب دکتر بنت الشاطی«: گفته اند که زینب از حیث عطوفت و مهربانی به مادرش شباهت داشت و از لحاظ علم و تقوی شبیه پدرش بود، ص 29 زینب در تحت توجهات جد بزرگوارش و الطاف کامل خاندان گرامی او به تدریج رو به رشد نهاد، در ابتدا دختر بچه ای شیرین بود که در آغوش زهرا دروس اولیه زندگی را فرا می گرفت، و هنگامی که دوران شیرخوارگی را پشت سر گذاشت، با بزرگترین
استادان برگزیده ی معاصرش در جزیرة العرب مأنوس گردید که عبارت بودند از جد او صاحب مقام پیغمبری و پدرش شهسوار و پادشاه سخنوران و دیگر دانشمندان و دانایان علم دین که از اصحاب بزرگوار حضرت بودند گمان نمی کنم که هیچ دختری به سن و سال او به آن تربیت بلند پایه ای که زینب در آن خانواده ی عالیمقام نائل گردید رسیده باشد.
»از کتاب زینب الکبری نقدی«: روزی امیرالمؤمنین (ع) زینب را که طفلی بود روی زانوی خود نشانید و به او فرمود بگو احد زینب گفت احد، باز به او فرمود بگو اشنین، زینب ساکت شد، علی علیه السلام گفت سخن بگو، زینب گفت زبانی که به گفتن یکی گردش کرد، چگونه دوتا بگوید. علی علیه السلام دختر را به سینه چسبانید و او را بوسید.
»اعلام النساء«: تحفة العالم نقل می کند: علامه سید جعفر بحرالعلوم فرمود: وقتی زینب بر برادرش حسین (ع) در هنگامی که تلاوت قرآن می کرد، وارد شد حسین قرآن را بر زمین نهاد و برای احترام او بپاخاست.
»منتخب التواریخ«: ابوالفرج در مقاتل الطالبیین آورده است: ابن عباس از حضرت زینب (ع) چنین یاد می کرد: «قال حدثتنی عقیلتنا زینب بنت علی (ع(» بعد از آن نقل می کند که آن مخدره خطبه ی مادرش حضرت زهرا (ع) را در امر فدک روایت کرده است، و عجیب است که او در آن زمان خردسالی و صغارت تمام خطبه را در ذهن خود ضبط کرده و نقل فرموده است.
»رسولی محلاتی«: ابوالفرج در مقاتل الطالبیین در ترجمه ی عون بن عبدالله بن جعفر گوید: مادر عون، زینب عقیله دختر علی بن ابی طالب است و زینب همان زنی است که ابن عباس خطبه ی فدک فاطمه (ع) را از او روایت کرده و در آغاز خطبه گوید: این خطبه را عقیله ی ما زینب د ختر علی (ع) برای ما روایت کرد. و از محدثین
مرحوم شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع قسمتی از اوائل خطبه ی فدک و سند آن را نقل می کند: حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل -الی- محمد بن جابر عن زینب بنت علی قالت فاطمة علیهاالسلام فی خطبتها… بر خواننده ی محترم پوشیده نیست که نقل چنین خطبه ای از طرف دختری که در سن پنج یا شش است. و حفظ آن کلمات با آنهمه بلاغت و جامعیت دلالت بر کمال رشد و فهم و علم و دانائی او می کند و می توان گفت بهره ای الهی بوده و جنبه ی فوق العادگی داشته است.
نبنت الشاطی«: هنگامی که جد زینب محمد (ص) به ندای پروردگارش لبیک گفت هنوز زینب از پنجسالگی پا فراتر ننهاده بود. ص 54 ابن عباس وقتی از او روایت می کند می گوید: حدثنا عقیلتنا، زینب بنت علی، یعنی مهین بانوی ما زینب دختر علی چنین گفت، این لقب به اندازه ای شهرت پیدا کرد که جای نام او را گرفت به نحوی که هر وقت گفته می شد، عقیله مردم می دانستند که مقصود زینب است، پسران او نیز از این افتخار بی نصیب نمانده به (بنی العقیله) معروف شدند.
(دختر بزرگوار فاطمه (ع) با اینکه پنج یا شش سال با مادرش به سر نبرد، مادر را از دست داد.)
ص 40 از دست رفتن مادر، بزرگترین ضربه ای بود که عواطف او را جریحه دار کرده تلخی جام اندوه را به او می چشانید. ص 52 اینکه زینب در اوان جوانیش چگونه در انظار نمایان می شده است، مراجع تاریخی درباره ی وصف رخساره ی او در آن ایام چیزی به ما نمی گوید، زیرا زینب در حجاب خویش مستور بوده ونظاره بر او ممکن نبوده است.
»اعلام النساء«: مؤلف کتاب زینب الکبری نقدی، نقل کرده است: یحیی مازنی گفت «من مدتی در جوار امیرالمؤمنین بودم نزدیک به خانه ای که زینب در آن خانه بود، سوگند به خدا که شخص او را ندیدم
و صدای او را نشنیدم و هر گاه می خواست به زیارت جدش رسول خدا برود، در شب می رفت در حالی که حسن از یمین و حسین از یسار و امیرالمؤمنین از پیش او را همراهی می کردند، وقتی که نزدیک قبر پیامبر می رسید حضرت امیرالمؤمنین سبقت می گرفت و قندیلهای روشن را خاموش می کرد، یکبار امام حسن علت آن را از پدرش پرسید فرمود بیم آن دارم مبادا چشم کسی به شخص زینب خواهرت بیفتد.
»بنت الشاطی«: علی (ع) چون دخترش به حد رشد رسید کسی را که از حیث اصل و نسب مناسب او بود، به همسریش برگزید، هر چند عده ی زیادی از جوانان شرافتمند و صاحب ثروت بنی هاشم و قریش خواستار زینب شدند ولی در میان آنها، عبدالله بن جعفر، برای آن شکوفه ی خاندان نبوت و مهین بانوی بنی هاشم از همه سزاوارتر بود، پدر عبدالله، جعفر بن ابی طالب معروف به «ذوالجناحین و ابوالمساکین» با علی برادر و دوست صمیم پیغمبر بود، عبدالله بن جعفر مردی آقامنش، با سخاوت و شهامت و با گذشت بود که او را «قطب السخا» می نامیدند، کار خیر را به هیچ قیمتی از دست نمی داد و هیچ سائلی را محروم نمی کرد، این ازدواج مبارک به ثمر رسید و از زینب برای عبدالله چهار پسر به نام علی، محمد، عون الاکبر و عباس متولد گردید. ازدواج زینب بین او و پدرو برادرانش جدائی نیفکند، بلکه علاقه ی امیرالمؤمنین علی (ع) به دختر و برادر زاده اش سبب شد که آنها را نزد خود نگاه دارد حتی وقتی که اداره ی امور مسلمین را به دست گرفت و به کوفه تغییر مکان داد زینب و همسرش با حضرت به کوفه رفته در دارالخلافه در تحت توجهات و نوازشهای امیرالمؤمنین به زندگی خویش ادامه دادند. عبدالله در کنار عمویش در فداکاریهای جنگی شرکت جست و در صفین یکی زا فرماندهان لشکر او بود. (1).
»دستغیب«: ریاحین الشریعه نقل می کند: امیرالمؤمنین زینب را به عقد عبدالله درآورد به همان مهر مادرش زهرا (ع) با دو شرط: شرط اولش این بود که فرمود این دختر من به حسین بسیار علاقه مند است، اذنش بدهی شبانه روزی یک مرتبه به دیدن حسین برود، شرط دوم اینکه هرگاه حسین بخواهد مسافرتی کند و زینب را ببرد مانع او نگردی و اذن دهی. (2).
»علامه شیخ جعفر نقدی در کتاب زینب الکبری آورده است«: زینب نسبت به برادرش حسین محبت و مودت خاصی داشت سوای محبت دیگر برادران و بعضی نوشته اند که این محبت از طفولیت بین این خواهر و برادر بوده است که جز در بغل آغوش برادرش آرام نمی گرفته است، زینب چون خواست با برادرش حسین همسفر شود و از مدینه به عراق رود، از شوهر خود اجازه گرفت و عبدالله نیز به او اجازه داد.
»رسولی محلاتی«: کتاب خصائص زینبیه نقل کرده است: که زینب در کوفه (در زمان پدرش) مجلس درسی برای زنها تشکیل داد و برای آنها قرآن را تفسیرمی کرد، در یکی از روزها به تفسیر «کهیعص» مشغول بود که امیرالمؤمنین از در وارد شد پرسید کهیعص را تفسیر می کنی؟ عرض کرد آری، علی (ع) فرمود ای نور دیده این حروف رمزی است در مصیبت وارده بر شما عترت پیغمبر. و سپس سخنانی در این باره به زینب فرمود «بنت الشاطی«: از بعض روایات مستفاد می شود زینب دوره ی مجالس علمی داشت که عده ای از بانوانی که قصد فرا گرفتن علوم دینی داشتند در آن مجلس شرکت می کردند. آنچه در زینب جمع بود در هیچ یک از بانوان همسال او میسر نبود بنحوی که او را مهین بانوی بنی هاشم لقب دادند.
»محلاتی و ریاحین الشریعه ج 3 / 62«: تهجد و شب زنده داری زینب در تمام مدت عمرش ترک نشد حتی شب یازدهم محرم که از حضرت سجاد (ع) روایت شده که عمه ام زینب را دیدم در جامه نماز نشسته و مشغول عبادت است. و نیز از حضرت سجاد نقل کرده است که عمه ام زینب همه نمازهای واجب و مستحب خود را در طول مسیر ما از کوفه تا شام ایستاده می خواند و در بعضی منزلها نشسته ادا می کرد و این هم جهت گرسنگی و ضعف او بود زیرا سه شب بود که غذائی را که به او می دادند میان اطفال تقسیم می کرد، چونکه آن مردمان در هر شبانه روز به هر یک از ما یک قرص نان بیشتر نمی دادند. مرحوم بیرجندی در کبریت احمر روایت کرده که چون امام حسین (ع) برای وداع آمد از جمله سخنانی که بر زینب فرمود این بود «یا اختاه لا تنسینی فی صلوة اللیل» خواهر جان مرا در نماز شب فراموش مکن. از این جنبه ی عبادی و صبر و ایثار که بگذریم، خود همین مسافرت تاریخی و تحمل آن همه مرارتها و مصیبتهائی که در طول تاریخ بشریت کم نظیر و یا بی نظیر است، و قیام در برابر طاغوتها و ستمگران زمان و رسوا ساختن و محکوم کردن آنها، با آن سخنان نافذ و خطبه های آتشین که اظهار هر جمله اش احتمال خطرهای جانی برای خود او و دیگران داشت، ودرک و رشد دادن به مردم جاهل و نادان، و جرأت دادن به بزدلان ترسوئی که خود را در برابر یاغی زمان و یا مشتی درهم و دینار باخته بودند، و مذمت کردن آنها در فروختن سعادت ابدی و آخرت به دنیای فانی و بیدار کردن مردمی که گول تبلیغات دستگاه دیکتاتوری بنی امیه را خورده و امام حسین را به عنوان اخلالگر واجب القتل می دانستند، و رساندن پیام مقدس حجت زمان و سرور آزادگان را به اقصی نقاط جهان حتی به گوش یهودیان و مسیحیان و بیگانگانی که در مجلس یزید برای تماشا یا تبریک آمده بودند، و خلاصه انجام یک سلسله رسالتهائی الهی و تاریخی که پشت مردان جهان از حمل آنها خم می آید و از عهده شان خارج بود، هر کدام آنها عبادت بزرگی بود که این بانوی بزرگوار انجام آن را
به عهده گرفت و غایت خضوع و تسلیم خود را بدینوسیله به پیشگاه مقدس پروردگار خویش اظهار نمود.
»دستغیب«: به همان درجه ای که حسین (ع) بر مسلمین حق دارد، خواهرش عقیله ی بنی هاشم سلام الله علیها هم بر جمیع مسلمین تا قیام قیامت حق دارد، شهادت حسین تکمیلش به اسارت زینب شد، چقدر شاعر این شعر را لطیف بیان کرده و راستی هم درست گفته است:
ترویج دین اگر چه به قتل حسین شد
تکمیل آن به موی پریشان زینب است
اگر همکاری زینب و اسارت او از کربلا تا کوفه و شام و مراجعت به مدینه نبود یقین بدانید تا آنجا که می توانستند جریان کربلا را خاموش می کردند، سیاست امویه در کار بود، ورق را بر می گردانیدند و ماسک دنیوی به او می زدند، وانمود می کردند: حسین خیال سلطنت داشت، می خواست در ممالک اسلامی فتنه و آشوب برپا کند.
»منتخب التواریخ«: طلاقت زبان و فصاحت یبان حضرت زینب ز خطبه هائی که در کوفه و مجلس یزید ادا فرمود معلوم می گردد، و کمال عقل و دانش او از گفته ی امام سجاد (ع) دانسته می شود که فرمود «انت بحمدالله عالمة غیر معلمه و فهمة غیر مفهمه«، و جنبه ی ولایتی او در واقعه ی کربلا از وصایای برادرش حسین (ع) واضح و روشن است، در اثبات الوصیه مسعودی از خدیجه بنت محمد بن علی الرضا منقول است که حسین (ع) به حسب ظاهر و به ملاحظه ی تقیه برای حفظ حضرت سجاد خواهرش زینب را وصی خود قرار داد تا او علم امامت و ولایت را به برادرزاده اش ابلاغ کند، و آن مخدره حامل این بار امانت بوده که این خود فضیلتی عظیم است.
»اعلام النساء«: شیخ صدوق آورده است: که زینب نیابت خاصه از حسین (ع) داشت تا وقتی که امام زین العابدین بهبود یافت، در این برهه از زمان مردم در حلال و حرام به آن حضرت مراجعه می نموده اند.
»منتخب التواریخ«: از مناقب و فضائل آن مخدره است که در واقعه ی کربلا و اسارت، چهار مرتبه وجود مبارک امام سجاد را حفظ فرموده است: 1- در عصر عاشورا وقتی که لشکر ابن سعد برای غارت به خیمه ها ریختند که شمر می خواست امام سجاد بیمار را بکشد. 2- در روز یازدهم وقتی که عبورشان به قتلگاه افتاد. 3- در مجلس ابن زیاد. 4- در مجلس یزید که اراده ی قتل آن حضرت را نمودند. (3).
»بنت الشاطی«: سخنان زینب در کربلا و در مجلس والی کوفه و در مجلس یزید بن معاویه به گوش معاصرینش می رسید و همانطوری که گفتار بلیغ او امروزه ما را به تعجب وامیدارد، آنانرا نیز به شگفت می آورد و بنحوی که به سحر آمیز بودن بیاناتش گواهی می دهند، جاحظ در کتاب خود «البیان والتبیین» از «خزیمة الاسدی» روایت کرده است که گفت: پس از کشته شدن حسین (ع) به کوفه وارد شدم هیچ زن امان داده شده ای را بلیغ تر از او ندیده بودم، گوئی سخنان او از زبان علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین خارج می گردید.
»رسولی محلاتی«: یکی از نویسندگان مصری از اهل سنت «استاد توفیق ابوعلم» رئیس هیئت مدیره ی مسجد نفیسه خاتون و معاون اول در وزارت دادگستری مصر، در کتاب «فاطمه ی زهرا» درباره ی دخترش زینب می نویسد: هر کس تاریخ زندگانی و مبارزات عقیله ی بنی هاشم زینب را به دقت بررسی نماید با ما همعقیده خواهد شد که نهضتی را که حسین (ع) علیه کفر و ارتداد برپا نمود، اگر زینب نمی بود و وظائف سنگین خود را پس از شهادت برادر انجام نمی داد و زمام امر را در مراحل اسارت خانواده ی پیغمبر در دست نمی گرفت، این چنین سامان نمی یافت و آن رستاخیز خونین به چنین نتیجه ی مطلوب نمی رسید،
آری خلود و جاودانگی نهضت حسینی تنها در گرو همت عالی این بانوی بزرگ است که در واقع حلقه ی اتصال و پیوند آن فاجعه ی بلا با قرون و نسلهای آینده گردیده است، یزید امر را بر مردم مشتبه ساخته و وارونه جلوه داده بود او چنین وانمود می کرد که لشکری را که بکارزار کربلا اعزام داشته برای قلع وقمع گروهی از خوارج عراق است و آن سرها که بحضورش آورده اند، سر گردنکشان و شکنندگان عصای مسلمین اند لیکن در همین اوضاع و احوال بود که زینب، دهان خونین به سخن گشود و مردم کوفه و شام را از حقیقت حال آگاه ساخت و به آنان اعلام نمود که اینک خود و این زنانی که از کربلا تا شام در اسارت آورده اند جز دختران خاندان رسول خدا نیستند، و با این کار، ننگ رسوائی این جرم فجیع را بر دامان پلید یزید و یارانش ثابت و جاودانه کرد، زینب ضمن سخنان بلیغی که در کوفه و شام در مجلس یزید ایراد نمود پرده از روی کار بیکسو زد و افکار خفته و بیخبر را بیدرای و هوشیاری داد و حقیقت امر را که یزید و یارانش بیهوده می کوشیدند تا از دیده و اندیشه ی مسلمانان پنهان نموده بر آن جنایت هولناک پرده ی اشباه افکنند، برملا و آشکارا ساخت، آری زینب تنها کسی بود که مسئولیت نگاهداری عیال و اولاد حسین و یاران او را به عهده گرفت تا آنگاه که ایشان را از این سفر پر مخاطره به مدینه باز گردانید.
ص293 یادگار فاطمه بانوی بزرگ زینب کبری همانند مادرش وقتی احساس کرد مسئولیت بزرگ جهاد در راه دین و پیکار و مبارزه با بی دینان به دوشش آمده باید از مال و منال و شوهر و فرزند بگذرد و حتی اگر لازم شود از دادن جان نیز دریغ نکند و چنین کرد و فرزندان خود را برای قربانی به قربانگاه نینوا آورد «از کتاب «امام حسین و ایران» کورت فریشلر«: کسانی که در مجلس یزید بودند، به دقت سخنان زینب را می شنیدند از شجاعت وی متحیر بودند چه تا آنروز کسی جرأت نکرده بود که آنطور صریح و بی پرده، ظلم
و فسق دستگاه خلافت را روبرو با حضور عده ای مستمع به او بگوید، تمام رجال حکومت او حضور داشتند و به روایتی یک سفیر بیگانه حاضر بود تمام حاضران مجلس یقین داشتند که زینب با جان خود بازی می کند از زمانی که زینب آن نطق را ایراد کرد 5 / 13 قرن می گذرد، هنوز مورخین اسلامی در حیرت اند که چگونه یزید نطق او را قطع نکرد و فرمان قتلش را صادر ننمود، مورخین شیعه بدون استثنا سکوت و تحمل یزید را ناشی از حمایت خداوند از زینب می دانند، در نطق زینب (گذشته از فضاحت و بلاغت و جزالت) دو ویژگی وجود داشت: یکی مناعت و دیگری مظلومیت، وقتی آدمی از روی مناعت صحبت می کند جنبه ی مظلومیت وی پنها می ماند، و وقتی که از روی مظلومیت حرف می زند دارای لحن مناعت نتواند بود، اما زینب طوری صحبت می کرد که حضار از جمله خود خلیفه ی اموی مظلومیت و مناعت او هر دو را احساس می کردند و این کمال تسلط در سخنوری است، که ناطق بتواند دو چیز متضاد را در کلام خود بیاورد و هر دو در شنونده مؤثر واقع شود، زینب از روی فطرت و ذات با فصاحت صحبت می کرد، از لحظه ای که خطابه طولانی خود را آغاز کرد حتی یکبار دچار تردید نشد و مکث نکرد، و کلام را جز در مواردی که نام خدا را می برد و از برادرش و سایر کشتگان کربلا یاد می کرد یا آنکه یزید را طرف خطاب قرار می داد، تکرار ننمود، بدون مکث و تکیه کلام فی البداهه سخن گفت سلس بودن کلام او نشان می داد که او یک ناطق توانا می باشد، تا آن موقع در دمشق دیده نشده بود که یک زن نطق کند.
1) جعفر طیار دوازده سال در شهر غربت در حبشه بوده است، و عبدالله از مادرش اسماء بنت عمیس که زن بزرگواری بود و در حبشه به دنیا آمده و او نخستین مولود است در اسلام.
2) علی علیه السلام مهریه زینب را بر طبق مهریه مادرش چهارصد و هشتاد درهم قرار داد. این یکی از اقوال است در مقدار مهریه حضرت فاطمه (ع) اختلاف است. قدر مسلم این است که زینب با رضایت عبدالله بن جعفر به این سفر پر خطر و تاریخی اقدام نموده است. «رسولی محلاتی«.
3) تفضیل هر یک از این موارد در فصل 3 خواهد آمد.