جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

انعکاس کلمات قرآنی (1)

زمان مطالعه: 8 دقیقه

این بخش به بررسی واژه های خطبه می پردازد تا آن دسته از کلماتی که

ریشه ی قرآنی دارند، شناسایی کند. در این بخش، چهار دسته واژه شناسایی شده که هر دسته خود شامل مجموعه ای از واژه های قرآنی است که به تناسب موضوع کلام در کنار یکدیگر جای گرفته اند.

1. انما مثلکم کمثل التی

این فراز کوتاه، ترکیبی از چند واژه ی پراکنده ی قرآنی است که عبارتند از: «انما«، «مثلکم«و»کمثل التی«. ضمنا در ادامه ی آن بخشی از آیه ی «و لا تکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا» تضمین شده است که در بخش اول همین بخش به آن اشاره شد. به دلیل این ترکیب پیچیده، همه ی این فراز را یکجا در بخش «انعکاس های ترکیبی» بررسی می کنیم.

2. وبعدا لکم و سحقا

در زبان عربی، سیاق های مختلفی برای نفرین وجود دارد «بعدا لکم» و «سحقا لکم» هر دو به یک معنا هستند و ترجمه ی فارسی آنها چنین است: «رحمت خداوند از شما دور باد!»

نفرین در این سبک و سیاق، ریشه ی قرآنی دارد؛ به ویژه «بعدا لکم» که سیاق قرآنی پرتکراری است. اما دقت در موارد کاربرد این نوع نفرین، نکات مهمی را به ما می نمایاند.

برای درک بهتر دلیل زینب علیهاالسلام در انتخاب این کلمات قرآنی، بیائید باز به زمینه ی روانی شرایطی که زینب علیهاالسلام، خطبه را در آن شرایط ایراد کرده است، بپردازیم. ابتدا کاروان اسیرانی را دیدیم که با وضعی اسفبار وارد شهر

دیرآشنای خودشان شدند. جفا دیده از قوم خود و زخمی از داغ بی وفایی یاران. چنین فضایی حتی اگر توأم با شادی و هلهله ی قوم نباشد، به خودی خود اثر روانی مخربی بر روحیه ی کسی که قصد سخنرانی دارد، خواهد گذاشت. باری؛ این شرایط هنگامه ی ورود به شهر بود؛ اما اکنون هنوز بیش از یک دقیقه از آغاز سخنرانی زینب علیهاالسلام نگذشته که شرایط کاملا معکوس شده است. مردم شهر که پیش از این بغضی در گلو داشتند و در حالتی بینابین باید و نباید خنده و گریه قرار داشتند، اکنون نه گریه که به شور و غوغا برخاسته اند. هر یک بانگ شور و نوا به آسمان بلند کرده اند؛ بر خود و خاندانشان که چنین خطای جبران ناپذیری را مرتکب شدند، لعنت می فرستند و راه فراری برای خود نمی یابند؛ احساس می کنند هم اکنون در میان شعله های عذاب الهی می سوزند و دیگر پس از این هرگز رنگ خوشبختی و سعادت را نخواهند دید(1)

وقتی روحیه ی مخاطب چنین از خطیب اثر می گیرد، پیداست خود خطیب به چه شرایط روانی ای رسیده است. بدون شک او اکنون می تواند خود را پیروز این میدان بداند. اگر زینب علیهاالسلام تمام خاندان خود را در جنگی نابرابر از دست داده، این دلیل شکست نمی شود؛ زیرا اکنون به تنهایی در برابر تمام کوفیان، به پیروزی رسیده است. حال، این پیروزی

دیر هنگام را به ذهن می سپاریم و به سراغ آیات قرآنی باز می رویم. آنجا که خداوند در شش جا اقوامی را به همین لفظ «بعدا» لعن و نفرین کرده است. چه اشتراکی میان این شش مورد وجود دارد؟ در چه مواقعی و چه اقوامی مشمول این نفرین شده اند؟

اولین جایی که به این کلمه درقرآن برمی خوریم، در آیه 44 سوره ی هود است: «و قیل یا أرض ابلعی ماءک و یا سماء أقلعی و غیض الماء و قضی الأمر واستوت علی الجودی و قیل بعدا للقوم الظالمین«(2)

این آیه به لحظات پایانی عذاب خداوند درباره ی قوم نوح اشاره می کند. هنگامی که بر اثر طوفان، تمام کافران از صحنه ی زمین پاک شدند و دستور آرامش به زمین و آسمان ابلاغ شد و بر روی زمین، تنها ایمان آورندگان به خدا پس از مدت های طولانی به پیروزی دست یافتند. چه پیروزی دیرگاهی!

آیه ی دیگر در همان سوره ی هود و درباره ی قوم هود است: «واتبعوا فی هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة؛ ألا إن عادا کفروا ربهم ألا بعدا لعاد قوم هود«(3)

پیش از این آیه هم، خداوند به عذابی که بر قوم عاد نازل شد، پرداخته و در این آیه پس از نثار لعنت های الهی به این قوم، آنها را با این لفظ از رحمت خود به دور می خواند. باری این بار هم پس از آشکار شدن پیروزی ایمان آورندگان.

چند آیه بعدتر، خداوند همین لفظ را برای بیزاری از قوم ثمود آورده است: «کأن لم یغنوا فیها ألا إن ثمود کفروا ربهم ألا بعدا لثمود«.(4)

باری بازهم می بینیم که پس از نقل قضیه ی عذاب الهی بر قوم ثمود، آنها با لفظ «بعدا لثمود» مورد لعنت خداوند قرار می گیرند.

اما مورد بعد باز هم در همین سوره، درباره ی قوم مدین: «کأن لم یغنوا فیها ألا بعدا لمدین کما بعدت ثمود«.(5)

عینا مثل آیات قبل، سرگذشت اقوام پیشین تا لحظه ی فرارسیدن انتقام الهی و پیروزی مؤمنان نقل شده و سپس کافران با لفظ «ألا بعدا لمدین«. مورد نفرین قرار گرفته اند.

اما از سوره ی هود که به درآییم، به سوره مؤمنون می رسیم که در آن نیز، همین شیوه برای بیزاری از مشرکان به کار رفته است: «فأخذتهم الصیحة بالحق فجعلناهم غثاء فبعدا للقوم الظالمین«.(6)

بدون کوچک ترین تخلفی از روال گذشته، باز هم به قصه ی قومی می پردازد که از فرمان پروردگارشان سرپیچی کردند و به عقوبت سختی دچار شدند و داستان قومی که سرانجام وعده ی خداوند را راست یافتند و به پیروزی رسیدند. سپس می گوید: باری چنین دور باشند از رحمت خداوند، قوم ستمگران.

و واپسین آیه باز در سوره ی مؤمنون: «ثم أرسلنا رسلنا تترا کل ما جاء أمة رسولها کذبوه فأتبعنا بعضهم بعضا و جعلناهم أحادیث فبعدا لقوم لا یؤمنون«.(7)

نیازی به تکرار نیست که روند گذشته در این آیه نیز عینا دیده می شود. پس از مشاهده ی این روند خاص قرآن در استفاده از این واژه، باز به خطبه ی زینب علیهاالسلام بازگردیم. در ترسیمی که از صحنه ی خطبه ی حضرت زینب علیهاالسلام در این فراز سخن داشتیم، دیدیم که اکنون زینب علیهاالسلام با دیدن خواری و خفت کوفیان که بسان گرفتاران به عذاب الهی به صیحه و شیون برآمده اند، خود را پیروز این میدان می بیند. چنان که در آن زمان، گریه کردن، نشانه ی پیروزی رقیب بود.(8) بنابراین بسیار بجاست اگر زینب علیهاالسلام نیز بسان قرآن، در این موقعیت از واژه ی «بعدا لکم» که کاربردی کاملا مشخص در سیاق آیات الهی دارد، استفاده کند.

آیا این نفرین به تنهایی برای این قوم هواپرست کافی است؟ این نفرین، از این لحاظ که این قوم به مثابه قوم بلازده و مبتلا به عذاب الهی است، در خور اینان بود؛ اما کافی نبود. کوفیان، با این کردارشان، کسانی را مانند که در جهنمی از گناه می سوزند، و چون به دادگاه وجدان

خویش پا می گذارند، خطابشان با خویش چنین است که اگر ما به جای دل خوش کردن به تنعمات دنیوی ویا ترسیدن از شیاطین مجسم، کمی حزم اندیشانه به آینده نگریسته بودیم، امروز در چنین جهنمی گرفتار نبودیم. همان حرفی که قرآن از زبان جهنمیان نیز نقل می کند: «و قالوا لو کنا نسمع أو نعقل ما کنا فی أصحاب السعیر – فاعترفوا بذنبهم…«(9)

اما چه چیز جز لعنت سزاوار اینانی است که خود به گناه خود معترف اند؟ «… فسحقا لأصحاب السعیر«(10)

اینچنین است که زینب علیهاالسلام، از این زاویه نیز چون به کوفیان می نگرد، آنان را شایسته ی سحق و لعنت هم می بیند و می گوید: «…بعدا لکم و سحقا…«

3. و تبت الأیدی

یکی دیگر از سیاق های نفرین در زبان عربی، شیوه ای است که در ابتدای سوره مسد آمده است: «تبت یدا أبی لهب و تب«.(11) همین سیاق را در ادامه ی نفرین های زینب علیهاالسلام در این خطبه می بینیم که خطاب به کوفیان می فرماید: «و تبت الأیدی«. گرچه این جمله تداعی کننده ی آیه ی نخست سوره ی مسد است، شاید برخی با اقامه ی دلایلی، آن را متأثر از قرآن ندانند؛ اما این اشکالات

فرضی، بی پاسخ نیست. در اینجا، این اشکالات که ممکن است به ذهن خواننده ی منتقد برسد، مطرح و پاسخ داده شده است.

اشکال اول:

در آیه نخست سوره ی مسد، «تبت یدا» آمده؛ اما لفظی که در خطبه ی حضرت زینب علیهاالسلام آمده، به صورت «تبت الأیدی» است.

پاسخ: مقتضای کلام حضرت زینب علیهاالسلام، همین بوده که اسم مثنی تبدیل به جمع شود؛ زیرا در آیه، تنها دستان ابولهب و در اینجا دستان همه ی کوفیان منظور بوده است و طبیعتا برای این همه، نمی توان از لفظ «دو دست» بهره برد؛ اما مشخص است که تنها تغییر یک لفظ از صیغه ی مثنی به جمع برای رد این تضمین کافی نیست؛ زیرا کل این جمله، الگو گرفته از یک جمله ی قرآنی است.

اشکال دوم:

سیاق آنچه در آیه به کار رفته، سیاق نفرین است؛ اما در خطبه به صورت خبری به کار رفته است و منظور حضرت زینب علیهاالسلام این است که دستانتان تهی و کارتان بی نتیجه ماند.

پاسخ: تفاوت سیاق، دلیل عدم تضمین از قرآن نمی شود. بسیاری از تضمین های قرآنی که در آثار خطیبان و شاعران دیده می شود، در سیاقی به کار رفته اند که با سیاق قرآنی آن، مغایر است؛ مثلا امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ی سیره ی حضرت رسول فرموده اند: «فبالغ

(صلی الله علیه وآله) فی النصیحة و مضی علی الطریقة و دعا إلی الحکمة والموعظة الحسنة؛ او که درود خدا بر او باد، خیرخواهی را به نهایت رساند و به راه راست رفت و از راه حکمت و موعظه ی نیکو، مردم را به خدا خواند«.(12) این جمله برگرفته از این آیه است: «ادع إلی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة«.(13)

چنان که دیده می شود، این جمله در آیه، با سیاق امر، و در کلام حضرت با سیاق خبر به کار رفته و البته مقتضای کلام نیز همین است؛ اما این باعث نمی شود که تضمین آشکار این کلام را از قرآن، انکار کنیم.

اشکال سوم:

این جمله ضرب المثل است و اختصاص به سیاق قرآنی ندارد. مثلا راجز گفته است:

أخسر بها من صفقة لم تستقل

تبت یدا صافقها، ماذا فعل(14)

پاسخ: این ترکیب، ترکیبی قرآنی است که پیشتر از قرآن، نشانی از آن در ادبیات عرب سراغ نداریم. راجز هم که سراینده ی شعر فوق است، این ترکیب را از قرآن برگرفته است؛ زیرا وی (روبة بن العجاج) متوفی سال 145ق است(15) و با این حساب، حتی اگر منظور از راجز، پدرش باشد

(که هر دو، شاعر و بدین نام معروف بودند(، باز هم بعید است که این شعر پیش از اسلام، سروده شده باشد.

بنابراین جمله ی تبت الأیدی، برگرفته از آیه ی «تبت یدا أبی لهب و تب» است و تفاوت در صیغه ها و سیاق، باعث نمی شود اثرپذیری آشکار آن را از قرآن نپذیریم.

4. کطلاع الأرض و ملء السماء

عبارت «کطلاع الأرض» عبارتی قرآنی نیست. ترکیب «ملء السماء» را نیز در قرآن نداریم؛ اما مجموع این دو ترکیب، تداعی گر این آیه است:

»فلن یقبل من أحدهم ملء الأرض و لو افتدی به«.(16)

جای این پرسش البته هست که چرا همین ترکیب قرآنی «ملء الارض» در خطبه بازتاب نیافته است. شاید در پاسخ بتوان گفت که چون پیش از این عبارت، آیه ای قرآنی به کار رفته که در آن، از فروریختن آسمان ها و شکافته شدن زمین سخن به میان /آمده است، اکنون تنها آوردن عبارت ملء الارض، کافی نیست. فضای پرالتهاب محیط و فضای پرتب و تاب و سرشار از فراز و فرود خطبه، لف و نشر مشوش را جایگزین لف و نشر مرتب کرد و حضرت زینب علیهاالسلام بر خلاف آن آیه، اینجا ابتدا از زمین و سپس آسمان یاد کرد. شاید بازتاب دیگر این التهاب و آشفتگی، پیوستن ملء به سماء باشد؛ در حالی که در سیاق قرآنی به

»ارض» پیوسته است. جالب است که در زبان عربی، «طلاع الأرض» دقیقا مرادف «ملءالارض«، است.(17) بنابراین حضرت زینب علیهاالسلام به جای مفهوم قرآنی «ملء الأرض«، مرادف آن را و برای مفهوم «به قدر آکندگی آسمان» که معادلی در قرآن ندارد، از ترکیب آشنای «ملء السماء» بهره برده است.


1) این توصیفات، برگرفته از فرازهای پیشین همین خطبه است. برای نمونه: «أتبکون؟! فلا رقأت الدمعة و لا هدأت الرنة… أتبکون و تنتحبون؟ إی والله فابکوا کثیرا و اضحکوا قلیلا: گریه می کنید؟! اشکتان بند نیاید و ناله هاتان آرام نگیرد… گریه و زاری و شیون به راه انداخته اید؟! آری به خدا قسم! باید بسیار بگریید و کم بخندید.» راوی خطبه نیز پس از نقل آن، می گوید: در آن روز مردم را حیران و سرگشته دیدم که از شدت گریه دست بر دهان داشتند و…

2) هود (11) / 44؛ «و به زمین خطاب شد که فورا آب را فرو ببر و به آسمان امر شد که باران را قطع کن و آب به یک لحظه خشک شد و حکم قهر الهی انجام یافت و کشتی بر کوه جودی قرار گرفت و فرمان هلاک ستمکاران در رسید«.

3) هود (11) / 60؛ «آنان در این دنیا و روز قیامت، لعنت و نام ننگینی به دنبال دارند. بدانید عاد نسبت به پروردگارشان کفر ورزیدند. دور باد عاد از رحمت خدا و خیر و سعادت«.

4) هود))11) / 68؛ «گویی هرگز ساکن آن دیار نبودند. دور باد قوم ثمود از رحمت پروردگار«.

5) هود (11) / 95؛ «گویی هرگز ساکن آن دیار نبودند. دور باد مدین و اهل آن از رحمت خدا همان گونه که قوم ثمود دور شدند«.

6) مؤمنون (23 / 41؛ «سرانجام صیحه ی آسمانی آنها را به حق فرو گرفت و ما آنها را همچون خاشاکی بر سیلاب قرار دادیم، دور باد قوم ستمگر از رحمت خدا«.

7) مؤمنون (23) / 44؛: «سپس رسولان خود را یکی پس از دیگری فرستادیم، هر زمان رسولی برای هدایت قومی می آمد، او را تکذیب می کردند؛ ولی ما این امت های سرکش را یکی پس از دیگری هلاک نمودیم، و آنها را حکایت قرار دادیم؛ دور باد از رحمت خدا قومی که ایمان نمی آورد«.

8) مثل نهی ابوسفیان از گریه ونوحه برای کشته شدگان بدر؛ ن.ک: یوسفی، موسوعة التاریخ الإسلامی، ج 2، ص 253.

9) ملک (67) / 10 و 11: «و می گویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقل می کردیم، در میان دوزخیان نبودیم. پس به گناهشان اعتراف می کنند…«.

10) ملک)67) / 11، «دور باشند دوزخیان از رحمت خدا«.

11) مسد (111) / 1: «تهی باد دستان ابولهب«.

12) نهج البلاغه (صبحی صالح(، خ 16.

13) نحل)16 / 125: «با حکمت و موعظه ی نیکو، [مردم را] به راه پروردگارت بخوان«.

14) ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 226.

15) ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج2، ص305.

16) آل عمران (3) 91؛ «اگر چه روی زمین پر از طلا باشد و آن را به عنوان فدیه بپردازند، هرگز از هیچ یک از آنها قبول نخواهد شد«.

17) ابن منظور، لسان العرب، ج 8، ص 235؛ الفراهیدی، العین، ج 2، ص 12.