در این بخش به فرازهایی از خطبه ی حضرت زینب علیهاالسلام می پردازیم که در آنها ترکیبی از الفاظ قرآنی ومفاهیم وحیانی در هم تنیده است. به گونه ای که نمی توان آنها را تنها متأثر از الفاظ آیات یا صرفا برگرفته از مفاهیم قرآنی دانست. در این بخش، این فرازها که هر یک جداگانه در بخش های پیشین ذکر شده بودند، به طور کامل بررسی می شوند.
1. والصلاه علی أبی محمد و آله الطیبین الأخیار
در این فراز که نخستین فراز خطبه پس از حمد خداست، با چند مفهوم برگرفته از قرآن و چند لفظ قرآنی مواجهیم؛ صلوات بر پیامبر، نام بردن از او با عنوان پدر، و افزودن اهل بیت با عنوان «آله«، سه مفهوم برآمده از قرآن هستند. طیبین و اخیار نیز، دو لفظ قرآنی هستند که خداوند در توصیف پیامبران و ذریه شان به کار برده است.
صلوات فرستادن بر پیامبر خدا شیوه ای است که خدا آن را در
کتابش به مؤمنان یادآور شده است. آنجا که می گوید: «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا أیها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما«(1)
اما این گونه صلوات فرستادن زینب علیهاالسلام به رسول خدا صلی الله علیه وآله ضمن پیروی از این آیه، در بر گیرنده ی چند نکته ی ظریف دیگر نیز هست که شایسته است به آنها توجه شود، این نکات هر یک برگرفته از بخشی از قرآن است و ما آنها را در چهار عنوان «پدرم محمد«، «آل محمد«، «طیبین» و «اخیار» بررسی می کنیم.
پدرم محمد
زینب علیهاالسلام ضمن صلواتی بر رسول خدا صلی الله علیه وآله، او را پدر خود می خواند. در حالی که رسول خدا صلی الله علیه وآله پدر مادر او، یعنی جد مادری اش به حساب می آید. آیا زینب علیهاالسلام با نادیده گرفتن این واسطه میان خود و رسول خدا صلی الله علیه وآله، قصد دارد خود را به رسول خدا صلی الله علیه وآله نزدیک تر جلوه دهد تا بدین گونه برای خود شأن و اعتبار کسب کند؟!
هرگز چنین نیست. زینب علیهاالسلام سالهاست خود تفسیر قرآن می گوید و وحی الهی چنان با گوشت و پوست و خون او عجین شده است که چون لب به سخن می گشاید، ناگزیر سخنانش رنگ الهی دارد. او اگر خود را فرزند پیامبر و پیامبر را پدر خود می داند، چیز عجیبی نیست؛ زیرا این منطق را از قرآن فرا گرفته است. پیش از او خداوند، پیامبر را پدر زینب علیهاالسلام و
برادرانش نامیده است؛ آنجا که در آیه ی مباهله می گوید: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین«(2)
بنابر قول مفسران شیعه و سنی، در این آیه، منظور از ابنائنا حسنین و منظور از نسائنا فاطمه ی زهرا است.(3) اگر برادران زینب علیهاالسلام، دو فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله باشند، زینب علیهاالسلام نیز می تواند رسول خدا صلی الله علیه وآله را پدر خود بداند(4)
مردم کوفه هرچند از قرآن دور باشند و اگر نتوانند مانند زینب علیهاالسلام در دریای پهناور قرآن غوطه ور شوند، اما شاید سخنان رسول خدا صلی الله علیه وآله را به یاد بیاورند زمانی که فرزندان علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام را فرزندان خود می نامید: «کل بنی ام ینتمون الی عصبتهم الا ولد فاطمة فإنی انا أبوهم و عصبتهم؛ (5) فرزندان هر مادری به پدرشان نسبت داده می شوند، غیر از فرزندان فاطمه علیهاالسلام که خودم پدرشان هستم«.
و همو در حدیثی دیگر فرمود: «کل سبب و نسب ینقطع یوم القیامت ما خلا سببی و نسبی؛ کل قوم عصبتهم لأبیهم ما خلا ولد فاطمة فإنی أنا أبوهم وعصبتهم؛ هر نسبتی در روز قیامت برداشته می شود، جز سبب و نسب من؛
زیرا هر فرزند مادری به پدرش منتسب شده است؛ غیر از فرزندان فاطمه علیهاالسلام که خودم پدرشان هستم«.
اما نوع جمله بندی زینب علیهاالسلام در این جمله (أبی محمد) ناخودآگاه یادآور آیه ی «ما کان محمد أبا احد من رجالکم«(6) نیز هست. چنانکه در این آیه ی مبارکه با تأخیر «أب» بر محمد، نفی آن و در کلام زینب علیهاالسلام با تقدیم «أب» بر محمد، ثبوت آن خودنمایی می کند. قرآن می گوید: محمد پدرهیچ یک از شما نیست؛ اما بر اساس آیه ی مباهله، محمد پدر فرزندان فاطمه علیهاالسلام است. زینب علیهاالسلام با به کار بردن این ترکیب، آگاهانه اینگونه مردم را نهیب می زند که محمد پدر شما نبود، بلکه پدر ما بود؛ اما امروز شما که خود را امت او می دانید؛ فرزندانش را چنین به بند اسارت کشیده اید!
ال محمد
چرا زینب علیهاالسلام پس از درود فرستادن به پدرش (که می دانستیم فرمان قرآن است) به خانواده اش با لفظ (محمد و آله) درود می فرستد؟
برای پاسخ به این پرسش، رجوعی دوباره داریم به قرآن: در قرآن کلمه ی «آل» در دو جایگاه متفاوت با دو بار مثبت و منفی به کار رفته است. جایگاهی که از این کلمه با بار منفی استفاده شده است، آنجاست که از خانواده (یا اطرافیان) فرعون یاد می کند.(7) اما آنجا که این کلمه بار مثبتی را
به همراه دارد، همواره با نام یکی از پیامبران الهی همراه است؛ مانند آل ابراهیم، آل عمران، آل لوط، آل داود، آل موسی، آل هارون و یعقوب(8)
بنابراین زینب علیهاالسلام در آغاز سخن هنگامی که به مناسبت از خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله یاد می کند، ابتدا از لفظ «آل» استفاده می کند تا یادآوری کند که در روی زمین غیر از او و معدود همراهانش کس دیگری از خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله وجود ندارد که شایسته ی درود فرستادن باشد. همچنین این کنایه را به همراه دارد که در مقابل خاندان نبوی، خاندان فرعونی وجود دارد که اگر امروز به آسانی خدای را انکار می کند(9) هیچ دور نیست روزی که به قصد خانه خدا لشکر بکشد(10) و احتمالا پس از آن طرح ادعای خدایی بریزد.
طیبین
اما درباره ی صفت «طیبین» و اینکه چرا زینب علیهاالسلام این صفت را برای اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه وآله به کار برده است، از چند منظر می توان به گفتگو نشست.
نخست اینکه به کار بردن این صفت شاید ناشی از تأثیر ناخودآگاه الفاظ و ترکیبات قرآنی است؛ زیرا در دو ترکیب قرآنی، این کلمه همراه با تحیت و سلام به کار رفته است که مناسبت بسیار نزدیکی با عبارت جاری دارد. اکنون که زینب علیهاالسلام به خاندان پاک رسول خدا صلی الله علیه وآله سلام می فرستد، ناخودآگاه در ضمیرش یادآور آیاتی می شود که در آنها سخن از تحیت و سلام رفته است. نتیجه ی این یادآوری استفاده از واژه ی طیبین است که در این آیات وجود دارد:
»الذین تتوفاهم الملائکة طیبین یقولون سلام علیکم«(11)
»فسلموا علی انفسکم تحیة من عندالله مبارکة طیبة«(12)
از طرف دیگر می بینیم که خداوند این صفت را در باره ی ذریه ی زکریا نیز به کار برده است: «هنالک دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنک ذریة طیبة«(13)
چقدر بجاست اکنون که زینب علیهاالسلام از خاندان پاک رسول خدا صلی الله علیه وآله یاد می کند، با الهام از قرآن، آنها را نیز مانند خاندان زکریا با صفت پاکی همراه کند. گرچه پیش از این نیز زینب علیهاالسلام بسیار از شباهت های برادرش حسین و یحیی شنیده بود.(14)
زینب علیهاالسلام آخرین اثر روانی از داستان شهادت یحیی را در مسیر مکه تا کربلا گرفته بود که برادرش حسین در هر منزلی فرود آمده بود از یحیی یاد کرده بود(15)
آشکارا می بینیم زینب علیهاالسلام در هر کلمه ای که بر زبان جاری می کند، اتصالی روحانی با آن کلمه در قرآن یافته و حاصل این اتصال، گره خوردن پیاپی دنباله ی کلام وی با آن آیات است.
از سوی دیگر کلمه ی «طیبه» را در آیه ی «کشجرت طیبة أصلها ثابت و فرعها فی السماء«(16) داریم. بر اساس تفاسیری که از طریق ائمه ی معصوم به ما رسیده است، می توانیم حدس بزنیم منظور زینب علیهاالسلام از کاربرد این کلمه، قرار دادن خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله در مقابل خاندان بنی امیه است. طبق این تفاسیر منظور از شجره ی طیبه، اهل بیت و منظور از شجره خبیثه بنی امیه است.(17) از امام محمد باقر درباره ی معنای شجره ی طیبه در این آیه پرسیدند؛ حضرت فرمود:
منظور از درخت رسول الله است که نسبش در بنی هاشم ثابت است و شاخه های این درخت، علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام هستند و میوه ی آن، امامان از نسل علی و فاطمه علیهماالسلام هستند و این امامان شاخه های درخت و شیعیانشان، برگهای درختند.(18)
در روایت دیگری از آن امام آمده است که در تفسیر این آیه فرمود: «این چنین کافران اعمالشان به بالا صعود نمی کند و بنی امیه، خدا را نه در مسجدی یاد می کنند و نه در مجلسی، و اعمال آنها به جز عده ی کمی بالا نمی رود«(19)
زینب علیهاالسلام که خود برترین شاگرد مکتب تفسیری اهل بیت بوده، از این تفسیر آگاهی داشته و لذا کاملا آگاهانه این صفت را که خداوند برای اهل بیت در قرآن به کار برده، به استخدام خود در آورده است تا پرده از ماهیت زشت خاندان بنی امیه بردارد.
اخیار
در قرآن، صفت «اخیار» درباره ی سه پیامبر بزرگ و بلافاصله درباره ی فرزندان این پیامبران به کار رفته است: «واذکر عبادنا إبراهیم و أسحاق و یعقوب أولی الیدی و الأبصار – إنا أخلصناهم بخالصة ذکری الدار – وإنهم عندنا لمن المسطفین الأخیار – واذکر اسماعیل والیسع و ذالکفل و کل من الأخیار««.(20)
تناسب بسیار نزدیکی بین این آیات و جمله ای که زینب علیهاالسلام آن را با نگاه به آنها به پایان می برد، دیده می شود. هنگامی که او از پیامبر خدا و
دودمان او یاد می کند، از این آیات که در آن خدای عزوجل، پیامبرانی را همراه با فرزندانشان به یک صفت می خواند، الهام می گیرد. آن هم صفتی که آنها را صاحبان برترین نیکویی ها می خواند. وقتی مفسران لفظ اخیار را در این دو آیه، دلیل عصمت پیامبران می دانند، (21) بدون شک این تفسیر درباره ی امامان معصوم جانشین خاتم رسولان نیز صدق می کند. شاید وجود لفظ «المصطفین» در این آیات و نزدیکی آن با لفظ «الطیبین» از لحاظ وزنی، در هدایت ذهن زینب علیهاالسلام به سمت این آیه بی تأثیر نبوده باشد.
2. إنما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة أنکاثا
باز در همان فرازهای نخستین خطبه، به فراز دیگری می رسیم که در آن ترکیبی از چند واژه ی پراکنده در قرآن با بخشی از یک آیه به چشم می خورد. بدنه ی اصلی این فراز، برگرفته از آیه ی 92 سوره ی نحل است. اصل آیه این است: «ولا تکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوة أنکاثا تتخذون أیمانکم دخلا بینکم أن تکون أمة هی أربی من أمة إنما یبلوکم الله به و لیبینن لکم یوم القیامة ما کنتم فیه تختلفون«.(22)
آشکار است که به تناسب معنای خطبه، در بعضی از کلمات آیه آزادانه دخل و تصرف شده است؛ اما چون نیک بنگریم، ابزار این دخل
و تصرف، سایر آیات قرآن هستند؛ بدین ترتیب برای نقل یک آیه و ارتباط معنای آن با خطابه ی حاضر و جملات قبل و بعد از آن، از چندین آیه به صورت آزاد استفاده شده است. بدین صورت الفاظ قرآن به استخدام زینب علیهاالسلام در می آیند تا در مشارکت با یکدیگر آیه ای را برای نقل در میان یک خطابه، آماده کنند. در ادامه خواهیم دید چگونه کلماتی از آیات مختلف جمع شده اند تا یک تمثیل قرآنی مناسب با فضای خطبه آماده کنند:
إنما:
واژه ی «إنما» غالبا برای حصر به کار برده می شود(23) و در ابتدای بسیاری از آیات قرآن به کار رفته است که قریب به چهل آیه می شوند از جمله، در ابتدای یک آیه برای ذکر یک تمثیل به کار رفته است: «إنما مثل الحیاة الدنیا کماء أنزلناه من السماء فاختلط به نبات الأرض مما یأکل الناس والأنعام«.(24)
پس اینکه حضرت زینب علیهاالسلام در این فراز، واژه ی «إنما» را بر سر تمثیل قرآنی فوق آورده است، به دلیل سابقه ای است که از این کلمه در ذهن داشته؛ زیرا ترکیب انما با مثل و کاربرد آن در یک تمثیل، اثر مهمی در جمله بندی حضرت زینب علیهاالسلام برای به کار بردن آیه 92 نحل داشته است.
مثلکم کمثل التی:
این ترکیبی که حضرت زینب علیهاالسلام پیش از ذکر آیه ی 92 سوره ی نحل به کار برده، در قاموس قرآنی، ترکیبی آشنا به نظر می رسد:
»مثلهم کمثل الذی استوقد نارا«(25)
»و مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق«(26)
»فمثله کمثل الکلب«(27)
با نگاه به آیات فوق در می یابیم که منشأ عبارت «انما مثلکم کمثل التی» که حضرت زینب علیهاالسلام به جای «لا تکونوا کالتی» آورده است از کجاست. بیشترین شباهت را در آیه ی 17 سوره بقره می بینیم که تنها به جای ضمایر غایب از ضمایر مخاطب استفاده شده است. در دو آیه ی دیگر نیز می بینیم که سیاق به کارگیری کلمات، همان است که در آیه ی اول استفاده شده است. گرچه به تناسب کلام، رنگ خاص آن جمله را به خود گرفته اند. همین رنگ پذیری است که راهنمای زینب علیهاالسلام در استفاده از آیات قرآنی متناسب با سیاق جمله ی خویش می شود.
این گونه بهره گیری از آیات قرآن در کلام مولا امیرالمومنین نیز بسیار به چشم می خورد؛ برای نمونه آن گاه که امام علی علیه السلام پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره ی خلافت ابوبکر و مردمی که گرد او جمع
شدند، سخن گفت و وضعیت آنان را با آیات قرآن توصیف کرد، خطاب به آنان فرمود:
کما اجتمع اهل العجل علی العجل، هاهنا فتنتم، و مثلکم «کمثل الذی استوقد نارا فلما أضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون صم بکم عمی فهم لا یرجعون«(28) گرد او را گرفتید همچنان که قوم بنی اسرائیل گرد گاو سامری را گرفتند و به آن سخت آزمایش شدید، و مثل شما مانند آن کسی است که آتش بیفروزد تا روشن کند اطراف خود را،، آن گاه خدا آن روشنی را ببرد و ایشان را در تاریکی رها کند که دیگر هیچ نبینند.
امام برای توصیف وضعیت مردمی که در هنگامه ی بلا دچار امتحان الهی شدند، تا معلوم شود چقدر نسبت به انجام وظیفه شان به لحاظ شرایطی که در آن قرار گرفته اند استوارند، به آیات قرآنی استناد می کند. ابتدا با تلمیحی به داستان گوساله ی سامری و گرویدن قوم بنی اسرائیل به او(29) در شرایطی که از جانشین موسی روی برتافته و هارون را تنها گذاشته بودند، تلنگری به وجدان خفته ی این قوم می زند و بلا فاصله ادامه ی کلام را مستقیما به قرآن واگذار می کند.(30) تا این بار نه با تلمیح و اشاره و کنایه، بلکه با صریح ترین لحن ممکن، مراتب سرزنش و عتاب خود را نثار این قوم بی اراده و زبون کند.
این شیوه ی بهره گیری از آیات قرآنی در کلام، آن گاه بیشتر به کار می رود که مخاطب کلام، فردی باشد که خود را آشنا با قرآن بداند وگرچه از فضائل اهل بیت آگاه باشد، بخواهد به انکار شأن و مقام آنها بپردازد. از این رو نقل شده است که حضرت امیر علیه السلام در نامه هایی که به معاویه می نوشت به منظور اقناع و پاسخگویی به وی، بیشتر به آیات قرآنی استناد می کرد(31)
نمونه ی بارز آن را می توان در نامه ی 28 نهج البلاغه که حضرت خطاب به معاویه نوشته اند، مشاهده کرد. سید رضی قدس سره این نامه را از بهترین نامه های نهج البلاغه دانسته است. حضرت در این نامه پس از احتجاجات محکم و قاطع، آنجا که نامه رو به پایان می رود، مستقیما به 5 آیه از قرآن استشهاد کرده و در ساختار کلام گنجانده است.
پس در اینجا می توان شباهت قریب به عینیت کلام زینبی با کلام علوی را در کمک گرفتن از قرآن برای رسیدن به اوج معنای سخن مشاهده کرد. امروز زینب علیهاالسلام در شرایطی قرار گرفته است که مردم کوردل کوفه، اگر چه در حقیقت آگاه ترین مردم به شأن خاص و فضائل بیشمار خاندان اهل بیت اند، لیک اولین گروهی هستند که در مقابل اهل بیت شمشیر را از رو بسته و حال که بند را به آب داده اند و همت به نابودی نسل رسول الله گماشته اند، با چشم های گریان و تن های لرزان به استقبال کاروان اسیرانشان آمده اند. به راستی در مقابل این جماعت با چه منطقی می توان سخن گفت؟
به چه چیز برای اینان باید استدلال کرد؟ اینان که خود تربیت شدگان دامان این خاندان اند، نیازی به اقامه ی برهان و دلیل، و آوردن هزاران شاهد عادل ندارند تا باور کنند جنایتی که کرده اند، چه مصایبی را برایشان به دنبال خواهد داشت؛ اما غبار غفلتی را که بر آیینه ی وجود این غافلان نشسته است، جز با آب حیات سخن ربوبی نتوان شست.
تمثیل زن نادان
حال بازگردیم به اصل آیه و تمثیل قرآنی که مورد استناد حضرت زینب علیهاالسلام قرار گرفته است. چنانکه طبرسی قدس سره در مجمع البیان ذیل این آیه نقل می کند، شأن نزول این آیه به دورانی باز می گردد که جمعیت مسلمانان کم و تعداد دشمنان بسیار زیاد بوده است. بنابراین احتمال اینکه بعضی از مسلمانان سست ایمان، از ترس دشمنان از بیعت خود باز گردند وجود داشت. از این رو، این آیه به همراه آیات قبل و بعدش نازل شد تا به مسلمانان در این زمینه آگاهی و بیدارباش بدهد.(32) این تمثیل به مسلمانان یادآور می شود که اگر مسلمانان پس از تحمل این همه سختی، اکنون بیعت خود را شکسته و به سوی دشمنان بگروند، همه ی رشته های خود را پنبه کرده و مثل آن زن نادانی خواهند بود که صبح تا نیمروز با کنیزانش به بافتن پنبه ها مشغول بود و زان پس تا شب، همه ی آنچه را رشته بود، پنبه می کرد!
با این تفسیر می بینیم که این آیه در تناسبی بی نظیر و شگفت با
اوضاعی است که زینب علیهاالسلام از آن سخن می گوید. با این تفاوت که محتوای آیه یک هشدار است نسبت به عملی که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد؛ لذا از عبارت»ولاتکونوا…» در ابتدای آیه استفاده می شود. اما زینب علیهاالسلام در شرایطی قرار گرفته است که این اتفاق دیگر رخ داده است. اگر به آیه ی قبل از این آیه رجوع کنیم، می بینیم که سخن از وفای به عهد و خودداری از شکستن عهد و سوگندی است که مردم با خدای خویش بسته اند:
»وأفوا بعهد الله إذا عاهدتم ولاتنقضوا الأیمان بعد توکیدها و قد جعلتم الله علیکم کفیلا إن الله یعلم ما تفعلون«(33)
در این آیه از مسلمانان خواسته می شود به عهدی که با خدا بسته اند وفادار باشند. اینکه مسلمانان چه عهدی با خدا دارند، میان مفسران محل اختلاف است؛ اما بدون شک اولین پیمانی که مخاطبان این آیات در مقابل آن مسئول بوده اند، پیمانی است که با پیامبر اکرم بسته بودند تا او را در مقابل دشمنان تنها نگذارند. بیجا نیست اگر این پیمان را در واقع پیمانی با خدا بدانیم؛ زیرا چنان که در چند جای قرآن اطاعت از رسول، ملازم با اطاعت از خدا دانسته شده است، (34) پس پیمان بستن با
شخص رسول نیز پیمان بستن با خداست که وفای به آن طبق این آیه واجب است. خداوند خود در قرآن به این موضوع تصریح می کند و خطاب به پیامبر می گوید: «إن الذین یبایعونک إنما یبایعون الله یدالله فوق أیدیهم فمن نکث فإنما ینکث علی نفسه و من أفی بما عاهد علیه الله فسیؤتیه أجرا عظیما«(35)
به همین گونه پیمانی که برای اطاعت از امام معصوم جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله بر عهده ی مردم است نیز، پیمانی الهی است؛ زیرا در قرآن اطاعت از خداوند همراه با اطاعت از رسول و جانشینان او آمده است: «یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعو الرسول و أولی الأمر منکم«(36)
بدین ترتیب مردم کوفه یکی از بارزترین مصادیق و مخاطبان این آیه می باشند؛ زیرا آیه در ابتدا با تأکید بر وفای به پیمان های الهی آغاز شده است و مسلمانان را از گسستن آنها منع می کند. اما مردم کوفه پیش قدمان در پیمان شکنی نسبت به جانشینان بر حق پیامبر بودند؛ در حالی که از جایگاه خطیر و مقام والای فرزندان پیامبر آگاهی داشتند. رفتاری که مردم کوفه در زمان خلافت امام علی علیه السلام با آن حضرت داشتند و نیز رفتار آنها با امام حسن پس از شهادت امام علی علیه السلام و تنها گذاشتن وی در برابر دشمن حیله گری مثل معاویه، همه از مصادیق بارز نقض پیمان های الهی بودند.
رفتار تازه ی کوفیان در چگونگی حمایت از امام حسین نیز برگ تازه ای از کیفیت وفای مردم کوفه به پیمان های الهی بود. در ادامه ی آیه ی مورد بحث، خداوند مسلمانان را از شکستن سوگندهایی که سخت محکم و پابرجا شده اند، نهی می کند. سوگندهایی که پشتوانه ی آنها مقام جلال الهی است. جای تعجب است که مردم کوفه در این مورد نیز گوی سبقت را از مخاطبان معاصر زمان نزول ربوده اند و چنان می نماید که گویا اصلا این آیات در شأن مردم کوفه و رفتاری که نسبت به امام زمان خود انجام داده اند، نازل شده است. کوفیان هزاران نامه به امام حسین نوشتند و با طومارهایی که گاه چند صد امضا را بر دوش می کشید سوگندهای خود را محکم کردند.(37)
این گونه امام حسین با اعتماد بر پیمان و سوگند آنان، راه سفر به کوفه را در پیش گرفت؛ اما چون به نزدیکی این شهر رسید با پیمان شکنی و نقض سوگند آنان مواجه شد و این کمترین سوء رفتاری بود که کوفیان در حق امام خود روا داشتند.
در آیه ی بعد در ادامه ی هشدارهایی که خداوند درباره ی عدم نقض سوگند و وفاداری به پیمان های الهی می دهد، هشدار دیگری مطرح می شود، خداوند خطاب به تازه مسلمانان صدر اسلام می گوید مبادا مانند آن زنی باشید که بافته های خویش را پس از آنکه محکم شده بود، وا می تابید و باز می کرد که بخواهید سوگندهای خود را وسیله ی نیرنگ و خدعه قرار دهید. چون از بسیاری دشمنان در برابر شمار کم یاوران حق می ترسیدند.
مستند این آیه زنی از قریش به نام رایطه است که در زمان جاهلیت از صبح تا نیمروز، خود و کنیزانش به بافتن پشم مشغول می شدند و چون ظهر می شد دستور می داد تا کنیزان هر چه را بافته اند، دوباره واتابند و این عمل مسخره ی او سبب شده بود تا او را در میان عرب به نام حمقاء)زن کودن) بشناسند.(38) اما وجوه اشتراک این تمثیل و مراد نهایی آن در این آیه چیست؟
مردم کوفه پیمان خود را نقض کردند. پیمانی که آنها گسستند، پیمانی معمولی نبود؛ بلکه پیمانی بود که با هزاران نامه و امضا چنان محکم شده بود که گمان شکستن آن، بسیار بعید می نمود. گفته شده زمانی که مسلم به کوفه رفت نزدیک به هجده هزار نفر با او بیعت کردند(39) و این دقیقا معنای نیرنگ در سوگند است؛ زیرا اگر کوفیان می خواستند به عهد خود وفا کنند، می توانستند حداقل با تنها گذاشتن دشمنان امام حسین، علیه او اقدامی نکنند؛ اما چنان که در تاریخ آمده است، لشکر ابن زیاد تنها از مردم کوفه تشکیل شده بود، تا آنجا که این سپاه را هشتاد هزار نفر می دانند که همگی اهل کوفه بودند(40)
ادامه ی آیه همچنان به هشدار دادن ادامه می دهد و همچنان در تطبیق با مردم کوفه بسیار بجا و مناسب به نظر می رسد. اما اینکه زینب علیهاالسلام آنرا در ادامه ی کلام خود نیاورده است، دلیل این نیست که مردم کوفه
را خالی از آن وجه می دیده است؛ بلکه همچنان که اشاره شد این آیه به همراه آیات قبل و بعدش همه پیرامون همین موضوع دور می زنند. اما به لحاظ تأثیرگذاری، مهم ترین قسمت آیه همین تمثیلی است که زینب علیهاالسلام از آن برای توصیف حال مردم کوفه استفاده کرده است و این به نوعی تلمیحی به این مجموعه آیات پیش و پس از آن آیه است. لذا کسی که با قرآن اندک آشنایی داشته باشد با شنیدن این تمثیل، سریعا به آیات ماقبل و مابعد آن منتقل می شود و به یاد می آورد این آیات درباره ی چه موضوعی صحبت می کند. از آنجا که کسی تا به حال به شرح و بسط این موضوع نپرداخته است، جفاست حال که صحبت به اینجا کشیده شده، بی تفاوت از معانی آیاتی که زینب علیهاالسلام تفکر در آنها را به مخاطب واگذار کرده است بگذریم. در ادامه ی همان آیه و بعد از تمثیل آن زن بافنده آمده است:
»تتخذون أیمانکم دخلا بینکم أن تکون أمة هی اربی من أمة«
در تفسیر این آیه باید به اختلافی که بین مفسران در برداشت از آن وجود دارد توجه کرد. عده ای از مفسران این آیه را چنین ترجمه کرده اند: مبادا از ترس بیشتر بودن جمعیت دشمنان و کم بودن جمعیت اهل حق، سوگندهایتان را خدعه و نیرنگی قرار دهید تا بتوانید به موقع از مهلکه جان به در ببرید.(41) اینجا نیز مردم کوفه در نقض امر الهی نقشی پررنگ دارند؛ زیرا سوگندی که یاد کردند، اگر چه در ظاهر سوگند شرف و اعتقاد به مقام جلال الهی، اما در واقع تنها خدعه ای برای رسیدن به
رفاه بود. مردم کوفه تنها می خواستند رهبری داشته باشند تا آنها را به سر منزل مقصودشان برساند. چنان که ثابت کردند برای آنها فرقی نداشت این رهبر، امامی آسمانی چون حسین باشد یا رهبری از منتهای جهنم مانند ابن زیاد. از این رو در شرایطی که احساس کردند حسین با دعوتشان به سویشان می آید از او دعوت کردند و با او پیمان بستند تا او را برای تشکیل حکومت اسلامی به رهبری وی، یاری کنند؛ اما گویی خود در ضمیرشان می دانستند که این پیمان و سوگندها تنها تا زمانی اعتبار دارد که آنها در معرض خطر نباشند. لذا اگر شرایطی پیش بیاید که حفظ جانشان منوط به شکستن این پیمان ها باشد، بهترین کار همین است. در شرایطی که مردم کوفه احساس کردند قدرت و توان یزید بیش از حسین است، سریعا عهد و پیمان خود با حسین را فراموش کردند و خود سپاهی عظیم شدند بر ضد کسی که بنا بود فرمانده لشکرشان باشد. این است معنای اینکه خداوند دستور می دهد مبادا سوگندهایتان را خدعه و فریبی قرار دهید تا در شرایطی که جمعیت دشمن از جمعیت اهل حق بیشتر بود از سوگند خود دست بردارید.
اما تفسیر دیگری که از این آیه وجود دارد این است که مبادا قسم هایتان را وسیله ی نیرنگ و خیانت قرار دهید و با آن، دلهای مردم را خوش کنید؛ آن گاه خیانت و خدعه را پیاده کرده و عهدی را که با مردم بسته اید نقض کنید تا به این وسیله خود را امتی پولدار تر از امت دیگری قرار دهید.(42)
باری این تفسیر نیز نمی تواند باری از دوش مردم کوفه بردارد. این مردم زبون همچنان در مصداق قرارگرفتن برای این آیات بی رقیب اند. مگر اینان نبودند که به امید رسیدن به پاداش های دنیوی دستگاه یزیدی، حاضر به هر کاری شدند. کشتن حسین یکی از کارهایی بود که این قوم برای رسیدن به ثروت های دنیوی انجام دادند. اگر بخواهیم درباره ی رفتار کوفیان در غارت اموال اسرا و مسابقه در جنایات جدید و بی سابقه برای دستیابی به پاداشهای دنیوی سخن بگوییم، خود مثنوی هفتاد من خواهد شد.أفعجبتم أن قطرت السماء دما»و لعذاب الآخرة أخزی وهم لا ینصرون«
این فراز یکی از شگفت ترین فرازهای این خطبه است که سه نوع تأثیر قرآنی را در خود گنجانده است:
– انعکاس کلمات قرآنی: «أفعجبتم«
– انعکاس مفهوم قرآنی: «گریستن آسمان«
– انعکاس بخشی از یک آیه: «ولعذاب الآخرة اخزی وهم لا ینصرون«
چون هسته ی مرکزی این فراز، همین مفهوم قرآنی گریستن آسمان است، بررسی خود را از این بخش آغاز می کنیم و سپس به دو تأثیر دیگر می پردازیم. مفهوم گریه ی آسمان درباره ی قوم فرعون مطرح شده است. خداوند پس از ذکر داستان موسی و فرعون و غرق شدن فرعونیان در دریا می فرماید:
»فما بکت علیهم السماء والأرض و ما کانوا منظرین«.(43)
ذیل این آیه، روایات بسیاری در منابع تفسیری روایی شیعی وجود دارد که می گوید: آسمان تنها برای کشته شدن دو تن گریست. یکی یحیای پیامبر و دیگری امام حسین.(44) به زودی به این مسئله بازخواهیم گشت. اما بدنه ی اصلی عبارت برگرفته از آیه ی زیر است:
»و لعذاب الأخرة أخزی و هم لا ینصرون«(45)
هر دو آیه، بلافاصله پس از ذکر داستان عذاب اقوام فرعون و عاد قرار دارد. معنای کلی آیات بالا در فضایی شبیه نکوهش و عذاب قرار دارد؛ شبیه همان چیزی که زینب علیهاالسلام در تدارک آن است و این بر تناسب معنایی کلام بیشتر می افزاید.
اما منظور زینب علیهاالسلام از «عذاب خوار کننده تر آخرت» چیست؟ عذاب آخرت در مقایسه با چه چیزی خوار کننده تر است؟ آیا گریه کردن آسمان نوعی عذاب خوار کننده است که عذاب آخرت از آن شدیدتر باشد؟ اصلا گریه کردن آسمان یعنی چه؟
باتوجه به کاربردی که این آیه در قرآن دارد، باید حدس بزنیم که پیش از این جمله، باید از یک نوع عذاب شدید دنیوی ذکری به میان آمده باشد؛ چرا که قرآن این آیه را پس از ذکر عذاب شدیدی که برای قوم عاد نازل شده بود آورده است: «فأرسلنا علیهم ریحا صرصرا فی أیام نحسات لنذیقهم عذاب الخزی فی الحیاة الدنیا لعذاب الآخرة أخزی و هم
لا ینصرون«.(46) «ایام نحسات» در این آیه، هم می تواند به معنی روزهای شوم باشد که دلیل آن روشن است و هم می تواند به معنی روزهای پر گرد و غبار باشد؛ زیرا بادی که قوم عاد را نابود کرد، تندباد شدیدی (ریحا صرصرا) بود که گرد و غبار بسیاری را برپا کرده بود.
اما در باره ی روزهای پس از قتل حضرت سیدالشهدا علیه السلام روایات بسیاری وارد شده است که از گریه ی آسمان و زمین و گرفتن خورشید و نظایر آن در آن ایام صحبت می کند.(47) باید توجه داشت که آنچه از تاریکی هوا و فضا و خورشید گرفتگی پس از روز عاشورا نقل شده است، می تواند در اثر گرد و غبار به هوا بلند شده حاصل از بادهای شدید باشد.(48) و این با آن بادهای سرد و سخت (ریحا صرصرا) که به عنوان عذاب بر قوم عاد نازل شده بود، مطابقت می کند.
با فرض گریه ی آسمان، چه در معنای واقعی آن و چه در معنای مجازی، می توان مردم کوفه را مجسم کرد که از دیدن این اوضاع، شدیدا به هراس افتاده و احساس ترس و خواری می کرده اند؛ زیرا خود بهتر از هر کسی نسبت به جنایتی که مرتکب شده بودند، آگاه بودند و کوچکترین علامتی کافی بود تا آنها را به عذابی که انتظارشان را
می کشید، یادآور شود. لذا این احساس خوف ناک، باعث خواری و سرافکندگی اینان شده بود؛ اما حضرت زینب علیهاالسلام با اقتباس از قرآن، آنها را به عذاب خوار کننده تر قیامت وعده می دهد.
شاهد این سرافکندگی دنیوی را می توان در کلام زید بن ارقم جست. هنگامی که در کوفه سر امام حسین را به مجلس ابن زیاد در دارالاماره وارد کردند، ابن زیاد با چوب دستی ای که دست داشت بر لب و دندانهای نازنین امام حسین ضربه می زد.
زید بن ارقم که در آن مجلس حضور داشت، تاب دیدن این صحنه نیاورده، زبان به اعتراض گشود که این چوب را از روی آن لب ها بردار. به خدای بزرگ که جز او خدایی نیست، من خودم دیده ام که پیامبر بر این لبها بوسه می زد.
این کلام، خود عقده از بقض پیرمرد گشود. ابن زیاد گفت: تو پیر شده ای و عقلت را از دست داده ای وگرنه گردنت را می زدم. زیدبن ارقم از مجلس ابن زیاد بیرون آمد و فریاد زد: ای مردم! از امروز برده اید. پسر فاطمه علیهاالسلام را کشتید و پسر مرجانه را بر خود حاکم کردید. او برگزیدگان شما را می کشد و بدان و سفلگان را به بردگی می گیرد. به ذلت رضایت دادید. ملعون باد آنکه به ذلت رضایت دهد(49)
حال که روشن شد منظور زینب علیهاالسلام از اینکه عذاب آخرت خوارکننده تر است چیست، باید به این پرسش پاسخ دهیم که چرا گریه ی آسمان نوعی عذاب در مقابل عذاب اخروی تلقی شده است؟
پاسخ روشن است؛ ظاهر روشن شدن آثار خشم طبیعت، نشانه ی نزدیک بودن عذابی حتمی و نزدیک است. برای تقریب به ذهن، قومی را فرض کنید که دانسته، مرتکب گناهی عظیم شوند که شایسته ی عذاب جمعی باشند؛ اینان با کوچک ترین اثری، احتمال فرا رسیدن زمان عذاب را می دهند و لذا همیشه در ترس و واهمه به سر می برند. چنان که در قرآن به آن اشاره شده است: «ظهر الفساد فی البر والبحر بما کسبت أیدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون«.(50)
مصداق بارز آن، قوم یونس است که در قرآن به آن نیز اشاره شده است. در داستان یونس آمده پس از آنکه یونس از چهل سال تبلیغ در میان قومش، ثمری ندید، آنان را نفرین کرد و پیش از فرا رسیدن زمان عذاب آنها را ترک کرد.
»إن الذین حقت علیهم کلمت ربک لا یؤمنون – و لو جاءتهم کل آیة حتی یروا العذاب الألیم – فلو لا کانت قریة آمنت فنفعها إیمانها إلا قوم یونس لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیاة الدنیا و متعناهم إلی حین«(51)
قوم یونس با دیدن اولین نشانه های عذاب، که ممکن است ابرهای
سیاه یا بادهای تند بوده باشد، پی به فاجعه ای که در حال وقوع بود برده و در صدد جبران گذشته برآمدند تا خداوند از سر گناهشان بگذرد. این توبه ی به هنگام، سبب نجات آنها شد و توانستند بدین وسیله از عذاب رهایی یابند. در اینجا نیز با اینکه عذابی بر این قوم نازل نشد، اما خداوند می گوید: آنها را از عذابی خوار کننده رهایی بخشیدیم.
بدین سان کسانی که به هر شیوه، طریق مخالفت با آیات الهی را می پیمایند، خود نسبت به ظلمی که در حق خود می کنند، آگاه اند و با پدیدار شدن هر نشانه ای، هر آن انتظار فرارسیدن عذابی خوار کننده را می کشند. در این شرایط زینب علیهاالسلام به مردم میگوید آنچه از سرخی آسمان و تاریکی هوا و خون باریدن از در و دیوار و زمین و آسمان مشاهده می کنید، در برابر عذابی که در روز قیامت خواهید داشت، عذابی کوچک است. جالب است این آثار خشم طبیعت که نشانه های عذاب الهی است، در داستان قوم عاد بصورت بادهای سخت ظاهر شده بود. همین نکته است که پیوند دهنده ی رابطه ی میان این سه نوع تأثیرپذیری قرآنی در این فراز است. تا اینجا رابطه ی میان مفهوم گریستن آسمان (به عنوان یکی از مظاهر خشم طبیعت و نشانه ی عذاب الهی مثل بادهای سختی که بر قوم عاد نازل شد) و فراز قرآنی «و لعذاب الآخرة اخزی» (که خداوند پس از بیان عذاب قوم عاد فرموده است) روشن شد. اما در ابتدای این فراز از خطبه هم، عبارت قرآنی «أفعجبتم» وجود داشت. این عبارت برگرفته از سخنان حضرت هود است که به قوم عاد می گفت: «أو عجبتم أن جائکم ذکر من ربکم«(52)
در اینجا هم پس از اینکه سخنان حضرت هود نمی تواند در هدایت مردم عاد، مؤثر واقع شود، آن حضرت آنان را به عذاب های الهی وعده می دهد: «قال قد وقع علیکم من ربکم رجس و غضب«(53)
چنانکه حضرت هود علیه السلام پس از بیان «أوعجبتم» به بیان عذاب های الهی بر قوم عاد می پردازد، حضرت زینب علیهاالسلام نیز با بیان «أفعجبتم» و تذکر نسبت به نشانه های ظهور عذاب خداوند، به آیات دیگری از داستان قوم عاد و عذاب آنها در سوره ی فصلت منتقل می شود و به جای مفهوم بادهای سخت، گریه ی آسمان را جایگزین می کند و در آخر، بیان عذاب اخروی را با نقل انتها ی همان آیه، تکمیل می کند: «…و لعذاب الآخرة أخزی و هم لا ینصرون«.
جالب است که در اینجا، حضرت زینب علیهاالسلام به مردم کوفه می گوید: آیا از اینکه آسمان خون می گرید و نشانه های عذاب آشکار شده است، درشگفتید؟
این شگفت زدگی مردم کوفه از گریستن آسمان را مقایسه کنید با شگفت زدگی مردم شام از نگریستن آسمان! سهل بن سعد می گوید:
روزی مردم شام را سرشار از شادی و سرور دیدم؛ دیدم مردم لباس نو پوشیده اند و زنان دف می زنند. گمان کردم مردم شام عیدی دارند که من نمی شناسم. از برخی پرسیدم آیا عید است؟ گفتند: ای پیرمرد! تو را غریبه می بینیم. گفتم: من سهل بن سعد هستم. پیامبر را دیده ام از او
حدیث نقل می کنم. گفتند: ای سهل! آیا به شگفت نیامده ای که آسمان خون نمی بارد و زمین مردم را فرو نمی برد؟ گفتم برای چه؟ گفتند: این سر حسین فرزند رسول خداست که از عراق به شام می آورند…(54)
شاید دلیل این شگفت زدگی، آگاهی شامیان از اوضاع کوفه بوده است. و البته این شگفت زدگی از نازل شدن عذاب بر شامیان عجیب نیست. در روایتی آمده است که پس از شهادت امام حسین تمام هستی بر او گریست، به جز سه چیز، که یکی از آنها، دمشق (شام) بود.(55)
1) احزاب (33) / 56؛ «خدا و فرشتگانش بر روان پاک این پیغمبر درود می فرستند؛ شما هم ای اهل ایمان بر او صلوات و درود بفرستید و با تعظیم و اجلال بر او سلام گویید و تسلیم فرمان او شوید«.
2) آل عمران (33) / 61؛ «پس هر کس با تو در مقام مجادله بر آید، بعد از آن که به وحی خدا به احوال او آگاهی یافتی با او بگو؛ بیایید ما و شما با فرزندان و زنان خود به مباهله برخیزیم و با دعا و التجا به درگاه خدا اسرار کنیم تا دروغگو و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم«.
3) ر.ک: واحدی، اسباب النزول، ص 108.
4) ر.ک: احتجاج امام رضا با مأمون در احتجاج طبرسی، ج 2، ص 328.
5) مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 228.
6) احزاب (33) / 40؛ «محمد پدر هیچ یک از شما نیست«.
7) بقره (2) / 49 و 50؛ آل عمران (3) / 11؛ اعراف (7) / 14 و 130؛ انفال (8) / 54؛ قصص (28) / 8؛ غافر (40) / 46 و….
8) ر.ک: آل عمران (3) / 33؛ نساء (4) / 54؛ حجر (15) / 59 و 61؛ نمل (27) / 56؛ سبا (34) / 13؛ قمر (54) / 34 و….
9) هنگامی که سر امام حسین را برای یزید آوردند، او در اشعاری که خواند، صراحتا وحی کتاب خدا را انکار کرد: لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزلیزید بی واهمه نزول وحی و رسالت حضرت ختمی مرتبت را منکر شده و رسما عدم اعتقاد خود به خدای محمد را اعلام می کند. (ن.ک: تاریخ طبری، ج 8، ص 188، و سیدبن طاووس، اللهوف، ص 105(.
10) از یاد نبریم لشکر یزید، یازده روز پیش از مرگ او با منجنیق های آتش افکن به کعبه حمله، و آن را ویران کرد. (مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 72(.
11) نحل (16) / 32؛ «کسانی که چون فرشتگان پاکیزه قبض روحشان کنند، به آنها گویند سلام علیکم«.
12) نور (24) / 61؛ «به یکدیگر سلام کنید درودی که نزد خدا مبارک و خوش است«.
13) آل عمران (3) / 38؛ «در آن هنگام عرض کرد بارپروردگارا مرا به لطف خویش فرزندی پاک سرشت عطا فرما«.
14) در احادیث بسیاری، از شباهت های میان امام حسین و یحیی سخن گفته شده است که به برخی از آنها اشاره می شود؛ خداوند در ولادت هر دو به پیامبر زمان بشارت داد: اسم هر دو بدون واسطه از جانب خداوند انتخاب شده است؛ کشندگان هر دو زنازاده بودند؛ زمین و آسمان بر آنها خون گریستند؛ بعد از شهادت سر هر دو تکلم نمود؛ هر دو به طریق صبر کشته شدند. (اسماعیلی، سحاب رحمت، ص 177(.
15) شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 132.
16) ابراهیم (14) / 24؛ «خدا کلمه ی پاکیزه را به درخت زیبایی مثل زده که ریشه ی آن برقرار باشد و شاخه ی آن به آسمان بر شود«.
17) العروسی، تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 535 و 538؛ مکارم، تفسیر نمونه، ج 10، ص 340.
18) العروسی، همان، ج 2، ص 537.
19) همان، ص 5388.
20) ص (38) / 45؛ یاد کن از بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب که همه صاحب اقتدار و بصیرت بودند: ما آنان را خالص و پاکدل برای تذکر سرای آخرت گردانیدیم؛ و آنها نزد ما از برگزیدگان خوبان بودند. و باز یاد کن از اسماعیل و یسع و ذوالکفل که همه از نیکان بودند.
21) ر.ک: مکارم، تفسیر نمونه، ج 19، ص 310.
22) نحل (16) / 92؛ و در مثل مانند زنی که رشته ی خود را پس از تابیدن محکم واتابید، نباشید که عهد و قسم های استوار و محکم خود را برای فریب یکدیگر و فسادکاری به کار برید تا آنکه بر قوم دیگر تفوق یابید؛ زیرا خدا شما بندگان را به این عهد و قسم ها می آزماید و در روز قیامت همه ی تقلب ها و اختلافات شما را بر شما آشکار خواهد ساخت.
23) راغب، المفردات، ج 1، ص 92.
24) یونس (10 / 24؛ «در مثل زندگانی دنیا به آبی ماند که از آسمان ها فرو فرستادیم تا به آن باران انواع مختلف گیاه زمین از آنچه آدمیان و حیوانات تغذیه کنند بروید«.
25) بقره (2) / 17؛ «در مثل کسی را مانند که آتشی بیفروزد«.
26) بقره (2) 171؛ «مثل کفار، چون حیوانی است که آن را آواز کنند از آن آواز معنایی درک نکرده و جز سر و صدایی نشنود«.
27) اعراف (7) / 176؛ «پس مثل بلعم باعورا، مثل سگ است«.
28) قمی، تفسیر قمی، ج 2، ص 301؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 29، ص 19.
29) ن.ک: طه (20) / 85 – 88.
30) بقره (2) / 17 و 18.
31) فاضلی، جایگاه امام علی در تفسیر و علوم قرآنی، ص 183 به نقل از: رسائل الامام علی، کامل حیدر، ص 62.
32) طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 383.
33) نحل (16) / 91؛ «چون با خدا عهدی بستید، بدان عهد وفا کنید و هرگز سوگند و پیمانی را که مؤکد و استوار گردید، مشکنید؛ چرا که خدا را بر آن ناظر و گواه گرفته اید و خدا به هر چه می کنید، آگاه است«.
34) در این آیات عبارتی شبیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول آمده است: آل عمران (3) / 32 و 132؛ نساء (4) / 59، مائده (5) / 92؛ انفال (8) / 1 و 20 و 46؛ نور (24) / 54؛ محمد (47) / 33؛ مجادله (58) / 13؛ تغابن (64) / 12؛ همچنین در آیه ی 31 آل عمران تصریح شده که دوست داشتن خدا ملازم اطاعت از رسول خداست.
35) فتح (48) / 10؛ «مؤمنانی که با تو بیعت کردند به حقیقت با خدا بیعت کردند، دست خدا بالای دست آنهاست؛ پس از آن، هر که نقض بیعت کند، بر زیان و هلاک خویش اقدام کرده و هرکه به عهدی که با خدا بست وفا کند، به زودی خدا به او پاداش بزرگ عطا خواهد فرمود«.
36) نساء (4) / 59، «ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا و رسولش و صاحبان امرتان پیروی کنید«.
37) سیدبن طاووس، اللهوف ص 14.
38) مکارم، تفسیر نمونه، ج 11، ص 378.
39) امین، لواعج الاشجان، ص 37.
40) همان.
41) مکارم، تفسیر نمونه، ج 11، ص 376.
42) طباطبایی، المیزان، ج 12، ص 358.
43) دخان (44) / 29؛ «نه زمین بر آنان گریست و نه آسمان و هیچ مهلتی نیافتند«.
44) ر.ک: فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 4، ص 407 – 408 و همچنین ببینید تاریخ مدینه دمشق، ج 14، ص 225 به بعد.
45) فصلت (41) / 16؛ «و عذاب روز قیامت، بسی سخت تر است و آنها در آن روز یاری نمی شوند«.
46) فصلت (41) / 16؛ «ما هم بر هلاک آنان، باد تندی در ایام نحس شوم فرستادیم تا به آنها عذاب ذلت و خذلان را در دنیا بچشانیم؛ در صورتی که خواری عذاب آخرت بیش از دنیاست و آنجا هیچ کس یاری آنها را نخواهد کرد«.
47) ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 201 – 219 (باب 40: ماظهر بعد شهادته من بکاء السماء و الارض و…(.
48) قمی، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ترجمه ابوالحسن شعرانی، ص 573.
49) الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 349؛ همو، تاریخ طبری، ترجمه ابوالحسن پاینده، ج 7، ص 3067.
50) روم (30) / 41؛ فساد و پریشانی به کرده ی خود مردم در همه ی بر و بحر زمین پدید آمد تا ما هم کیفر بعضی اعمالشان را به آنها بچشانیم، باشد که باز گردند.
51) یونس (10) / 96 – 98؛ البته آنان که حکم عذاب خدا بر آنها حتم است ایمان نمی آورند و اگر هر گونه معجزه و آیتی از جانب خدا بر آنان بیاید – باز ایمان نیاورند – تا وقتی که عذاب دردناک را به چشم مشاهده کنند. چرا باید از هیچ شهری هیچ پیغمبری جز یونس در وقتی که ایمانشان سود می بخشد ایمان نیاورند و تنها بین اقوام و ملل، قوم یونس باشد که چون ایمان به خدا آورد، ما عذاب ذلت را در دنیا و عقبی از آنها برداشتیم و تا زمانی معین آنها را متمتع و بهره مند گردانیدیم.
52) اعراف (7) / 69؛ «آیا در شگفتید که ذکری از پروردگارتان برایتان آمده است«.
53) اعراف (7) / 71: «گفت عذاب و خشمی از پروردگارتان بر شما نازل شد«.
54) قمی، دمع السجوم، ترجمه ی ابوالحسن شعرانی، ص 490.
55) مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 202 و 206.