جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امّ المصائب

زمان مطالعه: 2 دقیقه

و أمسَیتَ رَهْنَ الحادثات و أصبَحتْ

نِساؤک بَعْدَ الصَوْن بینَ الأجانب

حَیاری یُردِّدْنَ النُواح سَواغِباً

عُطاشی فلهفی للعُطاشی النَوادب

و مِن بینها مَأوی البَلیّات رَبّه الرزیّات

حَلْفُ الحُزن أُمُّ المصائبِ

فَریسةُ أفواه الحَوادثِ زینبٌ

و مَنهَبُ أنیاب الرَدی و المَخالبِ

تُنادی و قد حَفَّ العَدوُّ برَحْلها

و تَهْتِفُ لکنْ لم تَجدْ مِن مُجاوبِ

فمَن مُبْلغٌ عنّی الرسولَ و حیدراً

و فاطمةَ الزهراء بنتَ الأطائبِ

بأنّا سُبینا، و الحسینُ عمادُنا

غَدا مَوطِئاً للعادیاتِ الشَوازِب

و یُسْری بنا نَحْوَ الشام فلا سَقَتْ

مَعاهدَ أرضِ الشام جونُ السحائب

و نُهْدی إلی الطاغی یزید

نتیجة الدَعی ابن سفیان لَئیم المَناسِب

و یَنکُتُ ظُلْماً بالقضیب مَراشِفاً

تَرشَّفَها المُختارُ بین المُصاحِبِ

«تو اکنون رهین حوادث ایام گشته‌ای و زنان مکرم حرم پس از دوران مصونیت تام اکنون در چنگ اجانب، اسیر گشته‌اند.

اسیران حیران و سرگردان در گرسنگی و تشنگی نوحه سر دهند. صد افسوس بر این تشنگان و ندبه‌کنندگان.

در میان آنان اسیری که آن پناهگاه و سرپرست داغدیدگان و مصیبت‌زدگان هم‌پیمان حزن و اندوه و ام‌المصائب بود.

زینب سلام‌الله‌علیها، طعمه چنگ و دندان حوادث و تاراج شده چنگال تیز و درنده مصائب بود.

او ندا برمی‌آورد، ولی دشمن غدّار کاروان او را احاطه کرده بود، او فریاد برمی‌آورد حال آن که هیچ فریادرس و پاسخ‌دهنده‌ای نمی‌یافت.

که کیست آن که پیام مرا به رسول گرامی، علی والا و فاطمه زهرا علیهم‌السلام دختر نیکان و پاکان ابلاغ کند؟

ما به اسارت رفتیم و حسین که به مثابه عمود و ستون دین است اینک پیکرش جولانگاه اسبان مهاجم و پرشتاب گشته است!

ما را به سمت دیار شام رانده‌اند مباد که هرگز ابری این سرزمین را سیراب سازد.

ما را به سوی یزید طغیان گر که از نسل حرامی لئیم ابوسفیان است می‌برند.

و یزید ظالمانه با چوب، بر لب های عزیزی ضربه می زند، عزیزی که رسول برگزیده بین یاران و اصحاب خود بر آن لب‌ها بوسه می‌زد.»

مرحوم حاج محمد علی آل کمونه

***