شیر زن کربلا وقتی یزید را زمین گیر نمود و مهر سکوت بر دهانش کوبید حملات خود را علیه او شدت بخشید و با لحنی آتشین در ادامه فرمود:
امن العدل یابن الطلقاء، تخدیرک حرائرک و امائک؛ و سوقک بنات رسول الله سبایا؟! قد هتکت: ستورهن و ابدیت وجوههن؛ تحدوبهن الأعداء من بلد الی بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المناقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الدنی و الشریف، لیس معهن من رجالهن ولی؛ و من حماتهن حمی، و کیف یرتجی مراقبه ابن من لفظ فوه اکباد الازکیاء و نبت لحمه من دماء الشهداء؟
و کیف یستبطأفی بغضنا اهل البیت من نظر الینا بالشنف و الشنآن و الأحن و الأضغان؟
ثم تقول غیر متأثم و لا مستعظم: «لاهلوا و استهلوا فرحا ثم قالوا، یا یزید! لا تشل؟» منتحیا علی ثنایا ابی عبدالله (علیه السلام) سید شباب اهل الجنه، تنکتها بمخضرتک و کیف لا تقول ذلک و قد نکأت القرحه و استأصلت الشأفه باراقتک دماء ذریه محمد صلی الله علیه و آله و نجوم الأرض من آل عبدالمطلب و تهتف باشیاخک، زعمت انک تنادیهم. فلتردن وشیکا موردهم و لتؤدن انک شلت و بکمت ولم تکن قلت ما قلت و فعلت ما فعلت.
الهم خذ بحقنا و انتقم ممن ظلمنا و احلل غضبک بمن سفک دمائنا و قتل حماتنا.
آیا این از عدل است ای پسر آزاد شده که زنان و کنیزان خود را در پشت پرده جای دهی، ولی دختران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در میان نامحرمان حاضر سازی؟ و آنها را در شهرها بگردانی و اهل بادیه ها و دور و نزدیک و پست و شریف، آنها را ببینند؟ در حالی که از مردان آنها کسی را باقی نگذاری و حمایت کننده ای ندارند. از تو از این انتظاری نیست، چگونه انتظار مهربانی و شفقت باشد از کسی که با دهان خود می خواست جگر پاکان را ببلعد و گوشت او از خون شهیدان اسلام روییده شده؟ و چگونه در دشمنی ما کوتاهی کند کسی که همواره با نظر بغض و عداوت و کینه به ما می نگرد؟ این جنایتهای عظیم را انجام دادی آنگاه نشسته ای و بدون آنکه خود را گناهکار بدانی یا جنایت خود را بزرگ بشماری می گویی: «ای کاش پدران
من بودند و از سرور و شادمانی فریاد بر می آوردند و می گفتند: «ای یزید دست تو شل مباد.» این جمله را می گویی در حالی که با چوبه دستی بر دندان های مقدس حسین (علیه السلام) سید جوانان اهل بهشت می کوبی. چگونه نگویی با آنکه زخمها را شکافتی و دست خود را بخون فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آغشته کردی و ستارگان زمین را که از آل عبدالمطلب بودند خاموش نمودی، و اکنون پدران خود را صدا میزنی و گمان می کنی که با آنها سخن می گویی؟ بزودی تو به آنان می پیوندی و در آنجا آرزو می کنی که ای کاش دستهایم شل و زبانم لال بود و نمی گفتم آنچه را گفتم و نمی کردم آنچه را که مرتکب شدم.
پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنهاییکه به ما ظلم کردند انتقام بکش و آتش غضب را فرو فرست بر کسانی که خون ما را ریختند و مردان ما را کشتند.
به راستی سفیر کربلا چه ماهرانه ماهیت دشمن را هویدا می کند! و چه خوب غرش کلامش را چون صاعقه های عذاب بر سر یزید فرود می آورد. و چه قهرمانانه دشمن مغرور را زمین گیر می کند، به شکلی که راهی جز تحمل ضربات او را ندارد. یزیدی که با اشاره ی او هر انسانی در هر شأنی قالب تهی می کرد و دلها در شرایط عادی از قدرت شیطانی او لرزان می گشت، آن گونه خفقان گرفت که گویی زبانش را بریده اند.
واقع مطلب این است که اعجاز کلام زینب (علیهاالسلام) یزید را حیرت زده کرد و عقل الکلی او را از کار انداخت به طوری که توان مقابله را در خویش را ندید.
زینب کبری (علیهاالسلام) برای افشای ماهیت یزید که بر اریکه قدرت تکیه زده
و خود را خلیفه مسلمین می دانست عمدتا از محورهای زیر استفاده کرد.
الف ـ اول اینکه یزید را به عنوان فرزند طلقاء خطاب نمود و آن اشاره به داستان فتح مکه است که در آن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بزرگان مکه که ابوسفیان جد یزید هم از آنها بود، مورد عفو و بخشش قرار داد و آنانرا آزاد ساخت و فرمود: اذهبوا فانتم الطلقاء.
یزیدی که هیچ کس جرأت نمی کرد، غیر از عنوان امیرالمؤمنین در مورد او بکار ببرد، سفیر کربلا او را پسر آزادشدگان می خواند و با این بیان نه تنها یزید را تحقیر می کند و او را از اوج عزت به حضیض ذلت می کشاند، بلکه تلویحا به مردم می فهماند که پسر آزاد شده ی پیامبر شما اکنون کودکان و زنان او را به بند خود گرفتار نموده است.
ب ـ زینب (علیهاالسلام) جنگ یزید با امام حسین (علیه السلام) را جنگ کفر و ایمان می داند و با انحرافی که از خود یزید می گیرد، این نتیجه را عنوان می کند که: یزید انگیزه ای جز انتقام از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نداشت و به تلافی کشته های جنگ بدر، ذریه پاکش را کشته و درصدد احیای مجدد آثار جاهلیت است، و دست ابوسفیانها و ابوجهل ها از آستین یزید بیرون آمده و به انکار خدا و رسالت وحی دامن می زند. خواهر حسین (علیه السلام) دقیقا تیشه را بر ریشه ی آل سفیان کوبید و آن را از خاک تیره ی نفاق و عوام فریبی بدر آورد و غیر مستقیم مردم را به بصیرت و خودآگاهی دعوت کرد تا حاکمی را که خود را به عنوان خلیفه ی مسلمین و جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جا زده است خوب بشناسند و خود نیز در مقام معرفی می فرماید: «حاکم شما جز ثومه ی پلیدی است که اصل و نسب او از آب کینه و عداوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندانش
پرورش یافته است و قضیه جنگ او با حسین (علیه السلام) چیزی جز ارضای آن کینه ها و دشمنی های دیرینه نیست.«
ج ـ محور سومی که زینب (علیهاالسلام) برای افشای ماهیت یزید از آن بهره جست، آن بود که یزید را ذریه هند جگرخوار قلمداد نمود، همان زنی که در جنگ احد جگر حمزه ی عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به دندان گرفت.
زینب کبری (علیهاالسلام) با طرح و عنوان مسائل یاد شده می خواهد این نتیجه را بگیرد که آل ابوسفیان در اصل با اسلام مخالفند و هرگز با اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آشتی نکرده اند، لذا با این سابقه طولانی بسیار بدیهی است که یزید دست به چنین جنایت هولناکی بزند و اگر غیر از این در حق حسین (علیه السلام) و خاندانش روا می داشت جای بسی تعجب و شگفتی بود.
سفیر کربلا می خواهد به دنیا ثابت کند که جنگ برادرش با یزید، جنگ قومی یا ملی یا رقابت قدرت نیست، بلکه ابعاد مبارزه ی برادرش با یزید را تا آنجا گسترش می دهد که آن را جنگ کفر و ایمان و جنگ غرور جاهلیت با تمامی ارزشهای اسلام قلمداد می کند و با یک خانه تکانی ثمربخش در اذهان مردم همگان را به قضاوت درونی درباره خویش فرا می خواند که آیا آنان در خط توحید و از گروندگان خدا و رسولش هستند؟ یا در وادی جهلت و ضلالت به جلو داری یزید ملعون گام بر می دارند؟
این افشاگریهای تکان دهنده آنچنان مردم را از خواب غفلت بیدار نمود که گویی همه ی آثار شرک و فرهنگ جاهلی را در وجود یزید و همه ی پیامهای وحی و رسالت را در کلام رسای زینب (علیهاالسلام) متظاهر می دیدند و نیز خود را قربانی فریب و نفاق معاویه و پسرش یزید و خائن به آرمانهای
مقدس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یافتند.
معمولا برای آنکه فشار روحی یک مجرم را افزایش دهند او را به عاقبت کارش واقف می سازند مثلا کسی که قتل نفس نمود، ضمن بیان جنایتش به او اعلام می دارند که، عاقبت کار تو مرگ است، این بیان، مجرم را سخت منقلب می کند. حضرت زینب (علیهاالسلام) عمدتا از این روش به عنوان اهرم فشار استفاده می کند و در اینجا نیز ضمن آنکه یزید را چون بیدی خشک می لرزاند به یکباره می فرماید: «به زودی به اجداد خود در جهنم ملحق خواهی شد و خواهی گفت که ای کاش نبودم و چنین جنایتی را مرتکب نمی شدم.«
ـ اصولا فرجام کار در نوع حرکت و جهت گیری انسان تأثیر دارد. بدین ترتیب اعتقاد به جهاد در تمام ابعاد مبارزه ی یک مجاهد فی سبیل الله سایه می افکند، و زینب کبری (علیهاالسلام) به عنوان یک مبارز هیچگاه دنیای خود را جدای از آخرت نمی بیند و عاقبت کار را به وضوح لمس می کند و وصول به آن را چندان دور نمی بیند. و همین اعتقاد روشن به آینده است که مبارزه را در کام زینب (علیهاالسلام) شیرین نموده و علیرغم اینکه برادر و عزیزانش را از دست می دهد، لکن یقین داشتن به مقام رفیع و بلند آنها در بهشت و نیز ذلت و خواری دشمنانش در جهنم، او را دلگرم و امیدوار می کند.
طبعا تجسم آینده ای تاریک و خطرناک، هر نوع پیروزی و نصرت دنیوی را در کام انسان تلخ می نماید، از اینرو آنگاه که زینب (علیهاالسلام) یزید بن معاویه را به یاد عذاب و جایگاه پست و ظلمانی اجداد او می اندازد و او را نیز عنقریب پیوسته به آنها می داند، هر لحظه یزید معلون خود را در میان
شرارهای آتش جهنم احساس کرده و فریادهای عالمانه ی خواهر حسین (علیه السلام) را قهر و عذابی می بیند که از جانب خدای بر سرش فرو می بارند.