انسان وقتی قضیه ی شهادت و اسارت را در واقعه ی کربلا دقت می کند، گذشته از جاذبه ی میدان احساسات در میدان وسیعتر اندیشه و تفکر قرار می گیرد و می خواهد این واقعه را تجزیه و تحلیل کند، ولی در بسیاری جاها کمیت اندیشه وا می ماند که راستی اعراب به اصطلاح مسلمان آن روز، برای چه مرتکب چنین جنایتی شد و چنان ظلمی را بر خاندان پیغمبر خود روا داشتند؟ بنا به مضمون «الاعراب اشد کفرا و نفاقا» مسلم است که شعله های اشد کفرا و نفاقا جاهلی به یک باره خاموش نشده بود هرچند قدرت وحی و نفوذ پیامبر، چندی آن را فرونشاند ولی کانون آن چون آتش زیر خاکستر بود، تا اینکه در هر فرصت به صورت تازه و نام اسلام آتش فشان وار از گریبان سردمداران جاهلیت بیرون جست و شعله هایش بسیاری را طعمه ی خود ساخت بعضی به شعله ی ظلم آنها سوختند و بسیاری به شعله های ضلالت آنها خسرالدنیا والآخره شدند. نمی دانم این بشر تا کی می خواهد از هر حلقومی پیروی کند، و تشخیص ندهد که آن صدا برخاسته از کجا از چیست و او را به کجا دعوت می کند و نداند سرانجامش را به کجا می کشد؟! با اینکه خدای تبارک و تعالی خطوات شیطان را برای او برشمرده است و هشدار داده و بر حذر داشته که از خطوات شیطان پیروی نکند (1) مع الوصف طرفداران شیاطین هر زمان
بیشتر از پیشتر بوده اند و هستند، و این نقیصه جهان انسانیت را لکه دار نموده است. حاصل آنکه قالبهای پر از اهریمن آن عصر وعده های الهی و دست انتقام او را باور نداشتند و هر چه خواستند و توانستند کردند اما طولی نکشید که عکس العمل آنها دامنگیرشان شد.
اما اشاعه ی واقعه ی کربلا: خاورشناس آلمانی مسیو ماربین می گوید: چون حسین عداوت بنی امیه را نسبت به خود و خاندان خویش می دانست، دانسته بود که بعد از کشته شدن وی زنان و اطفال بنی هاشم اسیر خواهند شد و این واقعه در مسلمانان خاصه در عرب بیش از آنچه به تصویر آید مؤثر واقع خواهد گردید و حرکات ظالمانه ی بنی امیه و سلوک بی رحمانه ی آنها نسبت به حرم و صبایای پیغمبر خود، باندازه ای در قلوب مسلمانان مؤثر افتاد که اثرش از کشته شدن حسین و همراهانش کمتر نبود. «کتاب عظمت حسین از رساله ی السیاسة الحسینیه«
1- حرکت ابی عبدالله الحسین با اهل بیت و زنان و اطفال از مدینه به مکه و ارسال نامه های کوفیان و فرستادن حضرت مسلم را به کوفه، و حرکت از مکه به طرف کوفه و لشکر فرستادن پیاپی عبید زیاد و محاصره ی آن حضرت در کربلا همه مقدمات اشاعه ی واقعه عاشورا بود. 2- غرور دستگاه خلافت اموی و سرمستی آنها از باده ی سلطه و سلطنت، تشدید در سرکوبی مخالفان و اعمال قدرت خود در انتقام بر اساس کینه توزی جاهلی و نشان دادن خواری و ذلت طرف مخالف و پیک فتح و پیروزی به اطراف فرستادن همه موجب اشاعه بوده است 3- اسیران آل محمد را منزل به منزل و شهر به شهر گردانیدن و سرهای بریده ی شهیدان را بالای نیزه جلو آنان سوق دادن بالاترین و آشکاراترین اشاعه بود، طاغیان مغرور از خدا بی خبر چنین کردند تا غلبه ی فتح و پیروزی خود را نمایش دهند، اما اسیران در حالت مظلومیت با رفتار و گفتارهای آتشین آنها را رسوا کردند و دنائت و پستی بنی امیه و پیروانشان را برملا ساختند، خبر واقعه ی کربلا در آغاز به شهرهای کوفه و شام و مکه و مدینه که از مراکز مهم اسلامی آن روز بود منتشر گردید،
شهرهای بین راه از کوفه تا شام از دیدن اسیران و سرهای شهدا از واقعه آگاهی یافتند سپس طولی نکشید که خبر قتل و اسارت خاندان پیامبر گوشه و کنار بلاد اسلامی و ایران را فرا گرفت و مردم مسلمان و بیدار دل هر بلد اعم از عرب و غیر عرب از این جسارت و ظلمی که بر خاندان پیامبر روا داشته بودند ناراحت و متأثر شدند از بنی امیه و پیروان بنی امیه تنفر و تبری جستند. 4- گفت و شنود حضرت زینب و حضرت سجاد در مجلس ابن زیاد و سخنرانی حضرت زینب در شهر کوفه و خطبه حضرت سجاد در شام و خطبه ی حضرت زینب در مجلس یزید و بیانات دیگر اسیران همه و همه بر اشاعه و روشنگری واقعه کربلا کمک شایان داده است.
اما عکس العمل: «یزید ایشان را در یک روز به کشتن داد، ولی حسین یزید و گروه او را تا روز رستاخیز نابود کرد و این فلسفه را با حثین بیگانه نیز درک کرده اند» «عظمت حسین از السیاسة الحسینیة کاشف الغطاء«
»کشتار کربلا در همه کشورهای اسلامی مایه وحشت و بیم شد، ایرانیان را به هیجان آورد، و در نتیجه ی صمیمیت آنها عباسیان توانستند دولت اموی را منقرض سازند» (2) «تاریخ اسلام به نقل از سید امیر علی هندی«
»اخبار به درجه ی تواتر رسیده که از قاتلان حسین کسی در دنیا روی خوشبختی را ندید، بعضی به قتل رسیدند و برخی دیوانه شدند و پاره ای از آنها به مصیبتی گرفتار آمدند که کارش پیش از مرگ به رسوائی کشید» «عظمت حسین از کتاب الحسین ابوالنصر طبع بیروت«
»بانو زینب توانست جریان تاریخ را تغییر دهد در صورتی که بنی امیه گمان می کردند که کشته شدن حسین و تمام خاندان او آخرین فصل است، و این گمان از راه مبالغه نبود، زیرا پس از آنکه مردان ایشان کشته شدند و از آنان غیر از دختران یتیم و بیوه زنان کسی باقی نمانده بود، هرگز گمان نمی رفت که باز کسی از خاندان علی قیام نماید. زینب نگذاشت که یزید و ابن زیاد و بنی امیه، لذت پیروزی را احساس کنند، لذا شادی نها دوامی نیافت و طولی نکشید که بالاخره
به شکست و برچیده شدن دولت بنی امیه منتهی گردید» «دکتر بنت الشاطی«
»زینب از فردای روزی که برادرش امام حسین کشته شد به طور مهیجی ضایع شدن حقوق شهداء و خاندان رسالت را در نظر اهل کوفه مجسم نمود با سخنرانیهای خویش احساسات آنها را که توام با حسرت و ندامت و خواری بود برانگیخت طنین صدای زینب پیوسته در گوش آنها صدا می کرد و فضای اطراف را پر نموده گناهان آنها را به یادشان می آورد بانو زینب بود که بر اهل کوفه از مشاهده ی کاروان دختران اسیر شده ی پیغمبر اشک می ریختند، خروشید و فریاد زد:
اتبکون؟ فلا سکنت العبرة، آیا گریه می کنید؟ هرگز اشک چشمانتان خشک نشود. خدا هم دعای او را مستجاب گردانید و هرگز اشک چشم مردم نایستاد… دیوارهای کوفه طنین صدای زینب را منعکس می نمود: ای والله! فابکوا کثیرا واضحکوا قلیلا فقد ذهبتم بعارها و شنارها فلن ترحضوها بغسل ابدا و کیف ترحضون قتل سبط خاتم النبوة… و هو سید شباب اهل الجنة آری قسم به خدا که بسیار بگرئید و اندک بخندید، شما هم آغوش ننگ و عار شدید ننگ و عاری که هرگز لکه ی آن را از دامان خویش نتوانید شست، چگونه آن را مبرا سازید که نواده ی خاتم پیغمبران که آقا و سرور جوانان اهل بهشت بود بکشتید؟!.. اهل کوفه قسم به پروردگار گوئی همه از زبان زینب با یکدیگر سخن می گفتند و به ملامت و سرزنش یکدیگر پرداختد. در همان سال 61 یکدیگر را به قیام دعوت می نمودند و در ضمن مشغول جمع آوری سلاح جنگ شدند تا اینکه لشکری فراهم گردید که در تاریخ به نام لشکر توابین معروف است، لشکری که شعار آنان انتقام خون حسین بود. بانو زینب بود که پس از سرگذشت غم انگیز، او را ابدیت بخشید. هر سال در محرم سوگواری واقعه عاشورا برپا می شود، هنوز نوادگان توابین در روز عاشورا برای زیارت به شهر مقدس کربلا می شتابند تا بدین وسیله داستان غم انگیز
کربلا را زنده و مجسم کنندگان نمی کنم که تاریخ هرگز غم و اندوهی نظیر آن را به یاد داشته باشد که اینقدر طول بکشد و ده ها قرن را در خود غرقه سازد بدون اینکه سستی و فتوری در آن حاصل گردد، مهین بانوی بنی هاشم بانوی قهرمانی است که به خونخواهی برادر شهیدش توانست تیشه به ریشه ی دولت بنی امیه بزند و جریان تاریخ را عوض کند» «دکتر بنت الشاطی«
مورخین اسلامی می گویند: نطق زینب در مجلس یزید سبب شده عده ای به خونخواهی حسین برخاستند و بر اثر آن بود که خلافت بنی امیه متزلزل شد. «کتاب امام حسین و ایران«
»طبری و ابن اثیر روایت کرده اند: وقتی عبیدالله بن زیاد حسین را کشت و سرهای شهدا را به نزد یزید فرستاد، در ابتدا یزید مسرور شد و منزلت عبیدالله در نزد یزید فزونی یافت، ولی طولی نکشید که از کشتن حسین نادم شد و همواره می گفت: چه می شد که تحمل می نمودم و آنچه را که او می خواست اجرا می کردم خدا پسر مرجانه را لعنت کند زیرا هم او بود که حسین را وادار به خروج نمود و او را کشت و از کشتن او مرا منفور مسلمانان کرده نهال دشمنی مرا در دلهایشان بکاشت» «دکتر بنت الشاطی«
یزید بدبخت پس از قضیه ی کربلا خواب نداشت، آنچه روز به روز می دیدی و می شنید که از اطراف همه به او بد می گویند مخصوصا اسیری زینب و خطبه ی غرای او و خطبه ی حضرت سجاد به طوری ناراحت بود که خواب از چشمش گرفته شده بود شبها شخصی به نام طاهر قصه گو کنار بسترش می نشست و برای اینکه اقلا ساعتی خوابش ببرد برایش قصه می گفت. «شهید محراب آیة الله دستغیب«
یکدم تباهکار باسودگی نخفت
از انقلاب روح هراسان خویشتن
»اگر جنایات تاریخ در مواردی حساب نشده باشد، مکافات آن حساب دارد آن هم حسابی دقیق، قرآن می گوید: کافران می پندارند که اگر به آنها فرصتی دهیم این فرصت به سود آنهاست، به آنها فرصت می دهیم تا هر چه می خواهند بکنند، سرانجام عذابی دردناک خواهند داشت. «ترجمه آیه 178 آل عمران«
آنانکه حسین را نزد خود خواندند و به او وعده ی یاری دادند، وقت کار، به دشمن او پیوستند، و او را برای خشنودی دشمن کشتند… حکومت دمشق و دست نشانده ی او در کوفه پنداشتند پیروز گشتند، حسین که از میان رفت دیگر چه کسی قدرت مخالفت دارد، اما هر دو دسته حساب یک چیز را نکرده بودند، حساب مکافات را، هیچ عمل در طبیعت بی عکس العمل نخواهد ماند. نخستین مرحله ی عکس العمل پشیمانی بود، پشیمانی در سران سپاه، پشیمانی در سربازان و سپس پشیمانی در حوزه ی حکومت کوفه و سلطنت دمشق. چندی نگذشت که پسر زیاد، عمر سعد را خواست و گفت آن نوشته ای که درباره ی کشتن حسین به تو دادم چه شد؟ آن را به من بده. گفت آن را گم کرده ام. پسر زیاد گفت می خواهی آن را پیش پیره زنان قریش دست آویز کنی. یزید گفت راضی بودم یکی از فرزندانم کشته شود و حسین به قتل نرسد، خدا پسر مرجانه را بکشد چرا چنین کاری کرد. یزید بی گمان دروغ می گفت و از عکس العمل می ترسید، عکس العمل رفتار و کردار خود را در نخستین مجلس دید. سالی نگذشت که نمایندگان مدینه چون از نزد وی برگشتند به مردم خبر دادند که آنچه در یزید نیست نشانه ی مسلمانی است. سراسر مدینه را آشوب فرا گرفت و در پایان سال 63 به واقعه ی حره بینجامید. یزید در سال 64 درگذشت و کوفه با مرگ او به کانونی از آتش تبدیل گردید، سران شیعه بپاخاستند. امروز ما وقتی داستان کشتار مختار بن ابی عبیده ی ثقفی را می خوانیم ممکن است چنان انتقام کشی را خشن بدانیم و بگوئیم چرا چنان کردند، یکی را سر بریدند، یکی را شکم پاره کردند، دیگری را که تیر به فرزند حسین زده بود همانگونه کیفر دادند، دیگری را رد دیگ روغن جوشان افکندند، دست و پای آن یکی را
به زمین میخکوب کرده اسبان را از روی او گذراندند، چنانکه نوشته اند تنها در یکجا 248 تن را که در قتل حسین و یاران او شریک بودند طعمه ی اینگونه کیفرها کردند، خشم انقلاب و انتقام زبانه کشیده بود، و معیارها را دگرگون کرده بود، انقلاب معمولا با خشم و قساوت همراه است و اگر نباشد انقلاب نخواهد بود.
اما تاریخ به همین جا بسنده نکرده و این آخرین انقلاب و آخرین انتقام نبود، انقلابی از پس انقلابی دیگر پدید شد، مختار به دست مصب بن زبیر، و مصعب را به امر عبدالملک مروان به قتل رسید و با هر یک از این فرماندهان گروههائی کشته شدند. همه این حوادث در کمتر از ده سال رخ داد، در این ده سال چنانکه پسر پیغمبر آن مردم را بیم داده و نفرین کرده بود (3) و این نفرین دیگر حسین بود که گریبانش را گرفت. مدت چهار سال از شهادت حسین گذشت و می توان گفت در این مدت چهار ده هفته روی آسایش ندید. سرانجام آخرین وعده ی حسین عملی گردید و در سال 75 هجری که حجاج بن یوسف ثقفی از طرف عبدالملک مروان حاکم کوفه شد و یکبار دیگر شام چنگ و دندان خود را به کوفه نشان داد بار دیگر دستگاه تفتیش عقائد، جاسوسی، اتهام، دستگیری، زندانی کردن، شکنجه و قتل،
اختناق به راه افتاد. آری این است سزای نامردمانی که به نعمت خدا کفران ورزند و خیرخواهان خود را با دست خویش بکشند، از خدا رو برگردانند، و شیطان را قبله خود سازند» «استفاده از کتاب قیام حسین«
»یکی از اصول نژادشناسی اینست که نژاد بکلی از بین نمی رود… به استناد این اصل می توان گفت که امروز در کشورهای اسلامی کسانی هستند که از نسل بنی امیه می باشند ولی اسم آن نژاد را ندارند. وقتی نام از بین برده مثل این است که فرد یا دسته وجود ندارد و تاریخ فقط آنهائی را می شناسد که نامی از آنان باقی بماند… امویان کفاره ی خون حسین و یاران او را به سختی تأدیه کردند، چون همه در دوره ی عباسیان قتل عام شدند و از آنها حتی یک نام در کشورهای اسلامی باقی نماند… کشته شدن حسین و یارانش قطع نظر از هر نوع نظریه ی ایدئولوژی از لحاظ شجاعتی که از آن مرد و یارانش به ظهور رسید یکی از حماسه های رزمی بزرگ جهانست، شایستگی دارد که در تاریخ دنیا باقی بماند«. «از کتاب امام حسین و یاران«
شورشهائی که پس از واقعه کربلا به وقوع پیوست و متأثر از آن واقعه بود
شورش مردم مدینه، قیام توابین، قیام مختار، قیام زید بن علی، قیام یحیی بن زید، قیام عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر طیار، قیام دولت بنی عباس، روی کار آمدن دولت فاطمی در مصر. حتی قیامهائی که در دولت بنی عباس از طرف اولاد علی به ظهور آمد مانند قیام محمد و ابراهیم فرزندان عبدالله محض و قیام صاحب فخ که همه علیه ظلم و جور بنی عباس صورت گرفته است. قیام و نهضت حضرت امام حسین و واقعه ی کربلا سرمش و الگو برای تمام قیامهای حق گرا و عدالت خواه علیه باطل و ظلم بوده و خواهد بود. (4).
ما در اینجا به طور اختصار با استفاده از کتاب مجالس المؤمنین به این قیامها اشارتی می نمائیم:
قیام توابین- سلیمان بن صرد الخزاعی و مسیب بن نجبة الفزاری و عبدالله بن سعدالازدی و عبدالله ابن وال التمیمی و رفاعة بن شداد، این پنج کس از معاریف اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع) بودند. که به طلب خون امام حسین تصمیم گرفتند و سلیمان را به امیری انتخاب کردند و سال 61 همانسالی که امام حسین به قتل رسیده بود به جمع سپاه و تجهیزات پرداختند تا اینکه در سال 64 خبر مرگ یزید به آنها رسید، مختار در آغاز می خواست با سلیمان همکاری کند ولی دید او شتابی به خرج نمی دهد و اقدام سریع به جهاد ندارد، بدین موجب از پیش او بیرون آمده گفت سلیمان فرصت را از دست می دهد- محرم سال 65 سلیمان و یارانش با هزار مرد رزمی آماده ی کارزار شدند و گفتند ماده ی فساد در شام است باید اول به قلع و قمع این ماده ی فساد بپردازیم، و گفتند نخست سزاوار است به زیارت قبر حسین (ع) رویم و در آنجا از تقصیر خود توبه و انابه کرده از آن مقام عظیم عذر بخواهیم و آنگاه متوجه شام گردیم.
چون چشم ایشان بر مرقد منور حسین (ع) افتاد از اسبها فرود آمدند و اضطراب و بیقراری آغاز کردند و فغان و زاری به اوج رسانیدند. در این وقت والی شام عبدالملک بن مروان بود، دوازده هزار سوار به مقاتل گروه توابین روانه کرد، چون دو لشکر به هم رسیدند و به جنگ پرداختند، عاقبت امیرالتوابین و سران سپاه شربت شهادت نوشیدند و جز عده ی معدودی از توابین از چنگ دشمنان رهائی نیافتند. رحمة الله علیهم.
بعد از شهادت سلیمان، مختار خروج کرد و به اندک مدت کوفه، موصل، مداین، دیار بیعه و مضر، ارمنیه و آذربایجان و حلوان را به تصرف درآورد و مردم خردمند و کاروان را بدان ولایات بگماشت، قتله ی امام حسین و اصحاب او را یکی پس از دیگری دستگیر کرده و کشت. مختار عاقبت در محاربه با مصعب بن زبیر به شهادت رسید رحمة الله علیه.
زید بن علی بن الحسین (ع) در سال 121 در زمان هشام در کوفه خروج کرد، در اول جماعتی بسیار با او بیعت کردند و در آخر معدودی با وی ماندند و مغلوب سپاه بنی امیه شدند و زید بن علی شهید گردید رضوان الله علیه
یحیی بن زید به خراسان رفت و با هفتصد نفر سپاهی خروج نمود، در نواحی جوزجان به دست عمال بنی امیه به شهادت رسید و این واقعه در ابتدای حکومت ولید بن یزید بود (125 ه(.
عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر طیار، در اوایل حکومت یزید بن ولید (126 ه) به کوفه رفت و عده ای بسیار گرد او جمع آمدند و او خروج کرد، عمال بنی امیه به امر یزید بن ولید سپاه بی شماری را به جنگ با او برانگیختند و عاقبت الامر او را شهید کردند.
قیام سرسلسله ی عباسیان سفاح و انقراض دولت بنی امیه (132) که خود داستان و تاریخ مفصل دارد در ابتدا به نام طرفدارای از آل علی و خونخواهی مظلومان خاندان قیام نمودند، ولی پس از تشکیل و استقرار حکومتشان، مانند بنی امیه بنای ظلم و ستم را نسبت به آل علی گذاشتند، و لذا قیامهائی علیه آنها بظهور آمد:
قیام محمد و ابراهیم فرزندان عبدالله المحض بن حسن بن حسن بن علی المرضی- محمد در مدینه خروج کرد و به دست لشکر منصور دوانیقی عباسی در رمضان 145 شهید گردید.
ابراهیم در بصره قیام نمود و صد هزار تن زیر پرچم او گرد آمده بودند و آخرالامر به دست سپاه منصور دوانیقی شهید گردید و در قریه ی «باخمری از توابع کوفه مدفون شد، در شجاعت و زور بازوی ابراهیم نوشته اند که وی دم شتری را به دست می گرفته و شتر نمی توانسته است حرکت کند مگر آنکه دم او کنده شود.
دیگر قیام صاحب فخ بود- حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب، در زمان هادی عباسی در مدینه خروج کرد، منتخب التواریخ از مقاتل الطالبیین نقل کرده است که سبب خروج صاحب فخ آن بود که هادی شخصی را والی مدینه ساخته بود که با اولاد علی بدی روا می داشت شیعیان گرد حسین اجماع نمودند حسین خروج کرده مدینه را متصرف شد و با گروهی از سادات علوی و جمعی از اهل بیت خود
روانه ی مکه شد، چون به ارض فخ که اسم چاهی در یک فرسخی مکه بود، رسیدند با لشکر خلیفه عباسی تلاقی نمودند وقت نماز صبح روز ترویه سال 169 آتش جنگ زبانه کشید اکثر اصحاب آن بزرگوار را به قتل رساندند و بعد به خود حسین حمله کردند و شهیدش نمودند. حضرت موسی بن جعفر در مجلسی که سر حسین و یارانش را نزد عباسیان آورده بودند حضور داشت، فرمود «انا لله و انا الیه راجعون، مضی والله مسلما صالحا صواما آمرا بالمعروف ناهیا عن المنکر ما کان فی اهل بیته مثله«. در عمدة الطالب از حضرت جواد (ع) روایت شده که فرمود: لم یکن لنا بعد الطف مصرع اعظم من فخ، دعبل خزاعی در قصیده ی طولانی خود اشاره به همین قضیه می کند:
قبور بکوفان و اخری بطیبة
و اخری بفخ نالها صلواتی
در ذکر مصائب و نشر آن- مؤلف کتاب امام حسین و ایران آورده است که: احادیث مربوط به حسین (ع) (و ذکر مصیبت او) در دوره ی خلفای اموی (غیر از زمان عمر بن عبدالعزیز) علنی گفته نمی شد. در دوره ی خلفای عباسی در زمان خلافت چندتن آنها که نسبت به شیعیان حسن ظن داشتند احادیث و اخبار مربوط به حسین (ع) را نقل می کردند. یکی از دانشمندان مرکز تحقیقات در استراسبورک فرانسه قسمت مطالعه در مذهب شیعه دوازده امامی به نام فرانسیسکو- گابریلی، نشان داده که کشته شدن حسین رد روز دهم محرم سال 61 هجری از عوال اصلی توسعه ی مذهب شیعه بوده و قسمت اعظم تبلیغات آل بویه بر مبنای چگونگی کشته شدن حسین و خویشاوندان و دوستانش استوار بوده است… و آن تبلیغات آنقدر مؤثر بود که برای توسعه ی مذهب شیعه مبادرت بر اعمال زور را ضروری ندیدند. و مؤلف کتاب امام حسین و ایران اضافه کرده است که در دوره ی آل بویه انعقاد مجلس تذکر برای امام حسین متداول گردید و در آن دوره شیعیان در آسیای صغیر مجالس تذکر منعقد می کردند و مراسم تعزیه بجا می آوردند تا بینندگان و شنوندگان شدیدا تحت تأثیر قرار بگیرند.
مسعودی در کتاب النبیه والاشراف در ذکر خلافت مطیع عباسی در سال 345 نوشته است: هم اکنون احمد بن بویه دیلمی ملقب به معزالدوله و دبیرانش بر کار مطیع تسلط دارند و امور دربار خلافت را سرپرستی می کنند.
کتاب عظمت حسین از منتظم ناصری (ج 1) حکم کردن معزالدوله دیلمی به شیعیان بغداد را که در روز دهم محرم دکانهای خود را ببندند و به تعزیه داری خامس آل عبا مشغول شوند، از حوادث سال 352 ذکر کرده است… و نوشته است که به گفته ی ابن جوزی رسم و آئین عزاداری در عاشورای سنین 354 تا 361 همچنان به قرار سابق در بغداد معمول بود.
نفس المهموم: از کتاب خطط و آثار مقریزی نقل کرده است که: معزلدین الله چهارمین پادشاه مقتدر از سلسله ی خلفای فاطمی مصر که شیعه ی اسماعیلی بودند، در سال 363 هجری دستور داد تا گروهی از شیعه و پیروان ایشان به مشهد کلثوم و نفیسه رفتند تا بر حسین علیه السلام گریه و نوحه گری کنند و گروهی از سواران و پیادگان اهل مغرب نیز همراه شدند.
در اینجا باز گفتار دکتر بنت الشاطی را از کتاب قهرمان کربلا تکرار می کنم و بس می نمایم «گمان نمی کنم که تاریخ هرگز غم و اندوهی نظیر آن را به یاد داشته باشد که اینقدر طول بکشد و دهها قرن را در خود غرقه سازد و بدون اینکه سستی و فتوری در آن حاصل گردد» مؤلف
1) بنا به فرموده ی قرآن شیاطین (دو دسته اند: شیاطین جن و شیاطین انس. و فرموده شیطان دارای خطوات است (یعنی گامها و آثار(: به خدای رحمان عاصی و نافرمان است، به پروردگار خود ناسپاس است، مکار و شیاد است، دشمن بشر است، دوستدار مردم بی ایمان است، کار بد و گناه را آرایش می دهد، می لغزاند و فریب می دهد، گمراه می کند، وسوسه می کند، دوستان خود را بیم می دهد و می ترساند، به فتنه می افکند، وعده می دهد و به طمع و آرزو می اندازد، از فقر می ترساند و امر به فحشاء و منکر می کند، میان مردم عداوت و دشمنی می افکند و ایجاد تفرقه می نماید، امر به کفر می کند، از راه حق باز می دارد و منحرف می سازد انسان را در حال درماندگی و خواری و بی آبروئی وا می گذارد، رنج و عذاب فراهم می آورد، او رانده شده از رحمت حق است.
2) انقراض دولت بنی امیه در سال 132 رخ نمود «عظمت حسین از تاریخ بغداد«.
3) حسین در واپسین دقیقه های زندگانی خود کوفیان را از چنین پایانی بیم داد: «بخدا اگر مرا کشتید به جان یکدیگر می افتید و خون هم را می ریزید اما خدا به این کیفر شما بسنده نخواهد کرد عذابی سخت برای شما آماده خواهد ساخت) سپس آنان را نفرین کرد نفرینی که سزاوار آن بودند: «خدایا باران رحمت خود را از این قوم بازدار، برکتهای زمین را از آنان بگیر، هرگز حاکمان را از این مردم خشنود مکن، هرگز توفیق جماعت (گردهم آسوده زندگی کردن) را نصیب ایشان مگردان (قیام حسین به نقل از طبری ج 7) کوفه روی آرامش ندید. هر سال و هر ماه از گوشه ای فتنه ای تازه برمیخاست خوارج سراسر شرق و جنوب شرقی عراق را تهدید می کردند، و دامنه ی تاخت و تاز آنها به خوزستان کشیده شد. امنیت از کوفه و بصره بلکه سراسر عراق رخت بربست، دزدان و راهزنان و فرصت طلبان گروهی به دنبال گروه دیگر از گوشه و کنار بیرون آمدند. نه حاکم از رعیت خشنود و نه رعیت در زندگی آسوده خاطر.
4) از جمله قیام عصر ما قیام مردم مسلمان و پیروان امام حسین علیه السلام، علیه بیدادگران زمان و مستکبران روزگار است.