شهید ثالث در مجالس المتقین آورده است که: هنگامی که اسیران آل رسول صلی الله علیه و اله و سلم را بر شتران برهنه، مکشفات الوجوه، سوار و در میان مردم رهسپار کردند و مردمان شام به ایشان تند می نگریستند و ایشان را با کعب نیزه می زدند، یک نفر از عارفان شیعه خود را از گوشه و کنار به نزد امام زین العابدین علیه السلام رسانید و خواست از مطلبی سؤال کند. سطوت امامت مانع شد که پرسش بنماید، پس خود را به نزدیک محمل زینب کبری علیهاالسلام رسانید و عرض کرد: ای بضعة فاطمة زهرا، مگر شما از اهل بیت نیستید که عالم به طفیل وجود شما و اجداد شما خلق شد؟!
متحیرم که این حال، چیست و این گرفتاری از چه روی می باشد؟ در آن حال، حضرت زینب علیهاالسلام با دست مبارک به طرف آسمان اشاره فرمود و گفت: ای مرد، اکنون جلالت قدر ما را در حضرت یزدان تماشا کن. آن مرد می گوید: نگاه کردم، چندان لشگر در میان زمین و آسمان بدیدم که شمارش را جز
پروردگار ندانستی و دیدم که قبه ها و علمها بر تارک ایشان افراخته و در پیش روی امام و اهل بیت علیهم السلام ندا می کنند بپوشید دیده های خود را از حرمی که ملک به آنها نامحرم است و اثاث چندی دیدم که پادشاهان هرگز آن را تصور نکرده اند و از آن نفایس که مردم در خدمت حضرت یوسف علیه السلام دیدند افزون بود. (1)
1) چهره ی درخشان قمر بنی هاشم، ج 1، ص 92.