جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

استقبال از ام البنین سلام‌الله‌علیها (2)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

هنگامی که بشیر وارد مدینه شد و خبر شهادت امام حسین علیه‌السلام را اعلام کرد و زنان و مردان مدینه به طرف دروازه شهر حرکت کردند در بین آنها ام البنین سلام‌الله‌علیها هم بود که به استقبال کاروان حسینی به سمت دروازه آمد. وقتی خبر شهادت امام حسین علیه‌السلام را شنید بی‌هوش روی زمین افتاد.دراین بین اهل بیت امام حسین علیهم‌السلام به منزل‌های خود وارد شدند، زینب سلام‌الله‌علیها فرمود:

«نمی‌‌خواهم امروز کسی نزد من آید، مگر زنی که عزیزی را در کربلا از دست داده باشد.»

آن گاه در منزل خود نشست و به فضه خادمه دستور داد که دم در باشد. وقتی ام البنین سلام‌الله‌علیها به هوش آمد، از زینب کبری سلام‌الله‌علیها و اهل بیت امام حسین علیهم‌السلام سؤال کرد. مردم خبر دادند که هر کس به منزل خود رفت. ام البنین سراسیمه خود را به خانه حضرت زینب سلام‌الله‌علیها رساند و شنید که اهل بیت، مشغول گریه و زاری هستند.

در زد و فضه پرسید:

«چه کسی در می‌زند، همانا خانم من زینب سلام‌الله‌علیها نمی‌خواهد، زنی نزد او بیاید مگر زنی که عزیزی را در کربلا از دست داده باشد.»

ام البنین سلام‌الله‌علیها به او فرمود:

«به خانم خود، زینب سلام‌الله‌علیها بگو من هم شریک او در این عزا هستم و می‌خواهم نزد او بیایم تا او را در این عزاداری یاری کنم، چون من هم مانند او مصیبت زده هستم.»

فضه این جریان را به حضرت زینب سلام‌الله‌علیها عرض کرد.

زینب سلام‌الله‌علیها فرمود:

«از او بپرس که چه کسی است که در مصیبت مانند من است؟»

عرض کرد: «ام البنین»

زینب سلام‌الله‌علیها فرمود:

«به خدا قسم! او همان گونه که می‌گوید، مادر مصیبت عظما و فاجعه کبراست.»

آن گاه فضه در را باز کرد، ام البنین سلام‌الله‌علیها وارد شد و زینب سلام‌الله‌علیها به استقبال او شتافت و او را در آغوش گرفت، گریه کرد و فرمود:

«خدا اجر تو را در مصیبت چهار فرزندت زیاد کند.»

ام البنین سلام‌الله‌علیها عرض کرد:

«و خداوند اجر تو را نیز در مصیبت برادرت حسین علیه‌السلام و فرزندانت زیاد کند.»

ام البنین سلام‌الله‌علیها هم گریه کرد و هر کسی که در آن جا حضور داشت، گریه کرد. (1)

در اغلب کتب نوشته‏اند که:

«اهل مدینه تا پانزده روز به سوگوارى و زارى پرداختند، اگرچه اهل بیت تا پایان عمر عزادار بودند، اما در این پانزده روز سخت عزاداری کردند.» (2)

برقى در محاسن، از عمر پسر امام زین‏العابدین علیه‌السلام روایت ‏کرده:

«چون جدم حسین مظلوم را شهید کردند، زنان بنى‌هاشم در ماتم آن حضرت جامه‏هاى سیاه و کم ارزش پوشیدند و از سرما و گرما پروا نمى‏کردند، پدرم حضرت سجاد علیه‌السلام غذای ماتم براى ایشان آماده می‌کرد.» (3)

در روایات آمده:

حضرت زینب سلام‌الله‌علیها پس از ورود به مدینه، پیوسته عزادار و گریان بود و گریه مى‏کرد و اشک و آهش تمامى نداشت و هر بار که به برادرزاده‏اش على بن الحسین علیه‌السلام‏ مى‏نگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده مى‏شد.

زینب سلام‌الله‌علیها کم‌کم به اقداماتی برای تبلیغ اهداف و پیام امام حسین علیه‌السلام و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا دست زد که موجب ترس و وحشت حکومت یزید گردید، ایشان در مجالس و محافل مختلف سخن می‌گفت و جنایات یزیدیان را بازگو می‌کرد، سخن زینب سلام‌الله‌علیها گویی آتش قیامی بود که علیه امویان شعله می‏گرفت.

حضور حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه یعنی عمرو بن سعید، والی وقت، احساس خطر کند، از این رو نامه‏ای به یزید نوشت و او را از جریان امر و چگونگی خطر دعوت، زینب سلام‌الله‌علیها آگاه نمود، یزید نیز بلافاصله دستور داد، حضرت را از شهر اخراج کنند، حضرت زینب سلام‌الله‌علیها نیز به موضع‏گیری پرداخت و فرمود:

«قَدْ عَلِمَ اللَّهُ مَا صَارَ إِلَیْنَا قَتَلَ خَیْرِنَا وَ انسقنا کَمَا تُسَاقُ الْأَنْعَامِ وَ حُمِلْنَا عَلَى الْأَقْتَابِ فَوَ اللَّهِ لاخرجنا وَ إِنْ أُهْرِیقَتْ دِمَاؤُنَا؛ (4)

خدا می‏داند چه بر سر ما آمده است، یزید مردان برگزیده ما را به شهادت رسانید و ما را بر فراز شتران به این سو و آن سو کشاند، به خدا قسم ما از این شهر خارج نمی‏شویم، هر چند که خون‌هایمان ریخته شود.»

اما سرانجام با حضور زنان بنی‏هاشم و اصرار آنها، حضرت زینب سلام‌الله‌علیها ناچار دومین هجرت خود را آغاز نمود، برخی اخبار دلالت بر حضور او در مصر و ادامه زندگی در این شهر تا پایان عمر دارند. برخی اخبار نیز مقصد او را شام معین کرده و حتی مرقد آن حضرت را در دمشق، محلی که اینک به این نام مشهور است، می‏دانند. (4)


1) چهره درخشان عقیله بنی‌هاشم، علی ربانی خلخالی، ص 48.

2) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏11، ص275.

3) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏7، ص 306.

4) موسوعة الامام الحسین علیه‌السلام، ج ‏11، ص 289.